(صفحه156)
در بعضى از روايات وارد شده است: «
لاجبر و لا تفويض بل أمرٌ بين أمرين...»(1)يعنى هيچ كدام از جبر و تفويض، واقعيت ندارد، بلكه حقيقت مسأله، يك عنوان برزخ ميان آن دو است.
در بعضى از روايات، تعبيرات شديدترى به چشم مى خورد كه از قائل به تفويض، به «
يهود هذه الاُمّة»(2) و از قائل به جبر، به «
مجوس هذه الاُمّة»(3) تعبير شده است. و در بعضى از روايات، قائل به جبر را «
كافر» و قائل به تفويض را «
مشرك» ناميده اند.(4) هركدام از اين ها داراى نكته اى است كه ما درضمن مباحث آينده به توضيح آن خواهيم پرداخت.
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه بحث جبر و تفويض، يك بحث تعبدى نيست كه كسى بگويد: «چون روايات، دلالت و ارشاد به فلان قول دارد، بايد آن را پذيرفت»، بلكه بايد با منطق و عقل، آن را ملاحظه نمود تا مشخص شود كه آيا واقعاً، عقلا و طبق قواعد مسلّمه، بايد قول به جبر را پذيرفت يا قول به تفويض را و يا همان چيزى را كه ائمه (عليهم السلام)ما را به آن ارشاد كرده اند كه با عقل و منطق هم منطبق است؟
موضوع بحث
موضوع بحث در ارتباط با افعال اختياريه انسان، از قبيل أكل و شرب و مطالعه و امثال آنها مى باشد. البته اصل بحث، بسيار كلّى و وسيع بوده و شامل تمام موجودات عالم، اعم از انسان و حيوان و... مى باشد و افعال انسان، يكى از آنها مى باشد ولى ثمره بحث، در ارتباط با افعال و اعمال انسان ظاهر مى شود.
توضيح: همه موجودات، داراى آثار و خواصى مى باشند و ما مى خواهيم بدانيم آيا
- 1 ـ بحارالأنوار، ج5، ص11 و 12 (باب 1 من أبواب العدل،... ح18).
- 2 ـ چنين روايتى در كتب روايى نيافتيم.
- 3 ـ چنين روايتى در كتب روايى نيافتيم.
- 4 ـ وسائل الشيعة، ج18 (باب10 من أبواب حدّ المرتدّ، ح4)
(صفحه157)
بين «موجودات» و «آثار و خواص آنها» ارتباط، تأثير، تأثّر و عليّتى وجود دارد يا نه؟ و آيا اين كه مى گوييد: «النّار حارّة»، بين نار و حرارت، ارتباط و تأثير و تأثّر وعلّيتى وجود دارد كه شما به طور مسلّم و قطعى مى گوييد: «نار، علت حرارت است». معناى عليّت، اين است كه علّت، در ثبوت و حصول معلول، تأثير مى كند.(1) خلاصه اين كه آيا اصل تأثير و تأثّر، بين موجودات و خواص آنها تحقق دارد يا نه؟
كلام جبريّه
جبريّون گفته اند: بين موجودات و آثار و خواصشان، هيچ گونه ارتباطى نيست و شما نمى توانيد بگوييد: «النّار حارّة»، «الشمس مشرقة» و «الماء بارد»، به نحوى كه نار را در حرارت، و شمس را در اشراق و ماء را در برودت، مؤثر بدانيد.
و همچنين نمى توانيد ـ به نحو حقيقت ـ تعبير كنيد كه فلان ميوه، داراى طعم شيرين و يا مثلا داراى طعم تلخ است. شيرينى و تلخى، ارتباطى به ميوه ندارد. و تمام اسنادهاى مذكور، مجازى است. همان طور كه در علم معانى خوانده ايم كه اسناد انبات گياهان به بهار ـ در جمله «أنبت الربيعُ البقلَ» ـ به نحو مجاز است نه حقيقت. و انبات گياهان، ارتباطى به فصل بهار ندارد، بلكه درحقيقت، خداوند متعال است كه آنها را مى روياند ولى ما مجازاً آن را به فصل بهار نسبت مى دهيم.(2)
جبريّون گفته اند: اسناد مجازى مذكور، بين تمام موجودات و آثار و خواصشان جريان دارد و اسناد حقيقى، فقط در مورد خداوند ثابت است و ساير موجودات، هيچ گونه نقشى در ترتّب آثار و خواص ندارند، مثلا حرارت، ارتباطى به نار ندارد و آب، تأثيرى در برودت ندارد.
سؤال: پس چرا به دنبال نار، حرارت، تحقق پيدا مى كند ولى به دنبال آب، حرارت، پيدا نمى شود؟
- 1 ـ تامّه يا ناقصه بودن علّت، فعلا مورد بحث ما نيست.
- 2 ـ المطوّل، ص55
(صفحه158)
جواب: جبريون در پاسخ اين سؤال مى گويند:
وجود حرارت به دنبال نار، دليل بر تأثير و تأثّر نيست. امتيازى كه نار دارد ـ و به دنبال آن، حرارت پيدا مى شود ـ اين است كه عادت خداوند متعال بر اين جارى شده كه به دنبال نار، مستقيماً و بدون مقدّمه، حرارت را ايجاد مى كند و شايد ـ البته اين احتمال در كلام آنان نيست ـ كه گاهى خداوند متعال، به دنبال نار، حرارت را ايجاد ننمايد همان طور كه در مورد حضرت ابراهيم (عليه السلام)چنين مسأله اى اتفاق افتاد و به دنبال آتش، نه تنها حرارتْ وجود پيدا نكرد بلكه برودت بهوجود آمد، قرآن كريم مى فرمايد:
{ قُلنا يا نارُ كوُنى بَرداً وَ سلاماً على إبراهيم}.(1)
جبريّون از اين هم پا فراتر نهاده و گفته اند:
در قياس «العالم متغير و كل متغير حادث فالعالم حادث» كه منطقيون آن را به عنوان شكل اوّل و بديهى الانتاج مى دانند، نتيجه آن عبارت از «حدوث عالم» نيست بلكه «علم به حدوث عالم» به عنوان نتيجه است و اين علم شما به حدوث عالم، اثر صغرى و كبرى نيست، صغرى و كبرى، اثر و خاصيتى ندارند، بلكه علم شما به نتيجه، مربوط به عادت خداوند است. عادت خداوند، بر اين جارى شده كه شما به دنبال تشكيل چنين قضيّه اى، علم به نتيجه پيدا كنيد و اساس و ريشه علم مذكور، بناء و عادت خداوند است و الاّ شكل اوّل، اثرى ندارد.
جبريّون در ارتباط با افعال اختيارى انسان مى گويند:
شما وقتى اراده مى كنيد از منزل خارج شويد و سپس از منزل خارج مى شويد، خيال مى كنيد كه بين اراده و مراد شما، ارتباط و تأثير و تأثّرى وجود دارد، بلكه بالاتر از اين، شما خيال مى كنيد كه اراده را در نفس خودتان ايجاد كرده ايد در حالى كه اين ها همه تخيّلات است و مطلب، چيز ديگرى است. خداوند متعال، مستقيماً اراده را ايجاد مى كند و به دنبال اراده، خودش مراد را ايجاد مى كند، بدون اين كه بين اراده و مراد،
(صفحه159)
ارتباطى باشد. بنابراين، نه بين اراده و مراد، ارتباطى وجود دارد و نه بين انسان و اصل اراده. اين قاعده كلّى در تمام موجودات، اعمّ از انسان، حيوان گياه و جماد و حتى در تشكيل قضايا و نتايج حاصل از آنها جارى است كه بين موجودات و آثار و خواصشان، هيچ گونه ارتباط و تأثّرى وجود ندارد و اصلا نبايد كلمه آثار و خواص را به كار برد، چون لفظ آثار، دلالت بر ارتباط، سنخيت و تأثير و تأثّر دارد.(1)
ما قبل از بررسى كلام جبريّون، لازم مى دانيم كلام مفوّضه را نيز مطرح كنيم تا شايد بهتر بتوانيم به نقد و بررسى آن دو قول بپردازيم:
كلام مفوّضه
مفوّضه، در نقطه مقابل جبريّه قرار گرفته و گفته اند:
بين موجودات و آثار و خواصشان، نه تنها ارتباط و تأثير و تأثّر وجود دارد و نه تنها بين هر علت و معلولى سنخيت برقرار است، بلكه بالاتر از اين، موجودات، در تأثير، استقلال دارند، يعنى خواص و آثار و تأثير و تأثّر آنها در جاى خود محفوظ است و در عين حال، در تأثير، مستقل هستند و هيچ موجود ديگرى ـ حتى خداوند متعال ـ در آثار مذكور، كمترين نقش و دخالتى ندارد.
آنان گفته اند: «خداوند متعال در مقام خلقت، جهان هستى را ايجاد كرد ولى مراحل بعدى، مربوط به خود موجودات است» سپس در اين زمينه تشبيهى ذكر كرده مى گويند: ارتباط و نسبت جهان هستى با پروردگار، تقريباً مانند ارتباط ساختمان با سازنده آن مى باشد. سازنده يك ساختمان، ساختمانى را احداث مى كند ولى آن ساختمان، بعد از وجودش نيازى به سازنده و معمار خود ندارد. ما مشاهده مى كنيم ساختمانى در سالهاى قبل توسط معمارى ساخته شده و سپس آن معمار فوت شده ولى آن ساختمان بر استوانه هاى خود باقى است. مفوّضه معتقدند: ارتباط جهان هستى
- 1 ـ رجوع شود به: رساله طلب و اراده امام خمينى (رحمه الله)، بحث جبر و تفويض.
(صفحه160)
با خداوند متعال هم بيش از اين نيست كه خداوند متعال، در حدوث عالم، تأثير داشته است اما در بقاء، تأثير، تأثّر، خواص و آثارش، هيچ گونه ارتباطى به پروردگار ندارد.(1)
تذكّر: باتوجه به اين كه كلام مفوّضه، مختصر و جواب آنان هم قدرى روشن تر است ما ابتدا جواب كلام مفوّضه را بيان مى كنيم و سپس به بررسى كلام جبريّون مى پردازيم:
بررسى كلام مفوّضه
براى بررسى كلام مفوّضه، ابتدا
مقدّمهاى ذكر مى كنيم:
فلاسفه، مفهوم را بر سه قسم مى دانند:
الف (واجب الوجود): و آن مفهومى است كه وجود، براى او ضرورت و لزوم دارد.
ب (ممتنع الوجود): و آن مفهومى است كه عدم، برايش ضرورت دارد.
ج (ممكن الوجود): و آن مفهومى است كه نسبت آن به وجود و عدم مساوى است. نه جانب وجود برايش ضرورت دارد و نه جانب عدم. يعنى داراى حقيقتى است كه هم با عدم سازگار است و هم با وجود.(2)
تقسيم مذكور، عقلى است و نمى توان قسم چهارمى براى آن تصور كرد.
از اين تقسيم استفاده مى شود كه واجب الوجود و ممتنع الوجود نيازى به علت ندارند. زيرا وقتى وجود براى چيزى ضرورت دارد و بين او و وجود، انفكاكى تصور نمى شود و آن دو، لازم و ملزومند، ديگر در چه چيز نياز به علّت دارد؟ همين طور وقتى عدم براى چيزى ضرورت دارد، در چه چيز نياز به علت دارد؟ آيا در عدم، نياز به علت دارد؟ خير، زيرا فرض اين است كه عدم براى آن ضرورى است. آيا در وجود، نياز به علت دارد؟ خير، زيرا امكان ندارد كه آن چيز وجود پيدا كند.
ولى در مورد ممكن الوجود، مسأله به صورت ديگر است، زيرا ممكن الوجود، چيزى
- 1 ـ رجوع شود به: رساله طلب و اراده امام خمينى (رحمه الله)، بحث جبر و تفويض.
- 2 ـ نهاية الحكمة، ج1، ص98