جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه146)
اشاعره ارتباطى داشته باشد.
يكى از اين محققين، استاد بزرگ ما حضرت آيت الله بروجردى (رحمه الله) است كه در ذيل به بررسى نظريه ايشان مى پردازيم.

2 ـ نظريه آيت الله بروجردى (رحمه الله)

ايشان ابتدا مطلبى را به عنوان ضابطه كلّى مطرح مى كند كه آيا در مواردى كه وجود انشائى تحقق دارد، چه چيزى قابل انشاء است؟
مى فرمايد: معنايى كه بخواهد قابل تعلّق انشاء باشد، بايد داراى دو خصوصيت باشد و اگر هريك از اين دو خصوصيت، منتفى شود، تحقق انشاء، غيرممكن است و آن دو خصوصيت عبارتند از:
1 ـ معناى مُنْشأ، بايد امرى اعتبارى باشد، در مقابل واقعيت ها و حقيقت ها. و اگر چيزى امر اعتبارى نباشد، قابل آن نيست كه انشاء به آن تعلّق بگيرد. زيد ـ  بما أنّه موجود في الخارج  ـ داراى حقيقت و واقعيت است و به تعبير اصطلاحى، مابازاء خارجى دارد و نمى شود آن را انشاء كرد. كسى نمى تواند يك وجود انشائى براى زيد درست كند و بگويد: «أنشأت زيداً». سپس مى فرمايد: در واقعيت حقيقيه و خارجيه، حتماً لازم نيست كه آن موجود در خارج، امرى مشاهَد و مبصَر و ملموس ـ مانند زيد  ـ باشد، بلكه اگر چيزى از اوصاف نفسانيه بود، كه واقعيت آن، به تحقق در نفس است، اين هم نمى تواند متعلَّق انشاء واقع شود. چيزى كه به حسب حقيقت، در نفس تحقق دارد، ازنظر واقعيت، فرقى با زيد ندارد ولى ظرفِ زيد، خارج و ملموس است اما ظرف آن چيز، نفس و غيرملموس است. ولى واقعيت، همان واقعيت است. مثلا اراده، داراى يك واقعيت نفسى است، حال، معناى آن هرچه باشد. فرض كنيد معنايش همان شوق مؤكّد محرّك عضلات باشد. اين شوق مؤكّد نفسانى داراى يك واقعيت نفسى است، اگرچه انسان نمى تواند آن را با چشم خود مشاهده كند ولى اين امر، سبب خروج آن از دايره واقعيت نمى شود. و وقتى واقعيت شد، قابل انشاء نخواهد بود. كسى نمى تواند
(صفحه147)
بگويد: «من، اراده را انشاء مى كنم و به اراده حقيقيه قائم به نفس، وجود انشائى مى دهم» همان طور كه زيد موجود در خارج، قابليت تعلّق انشاء ندارد، اين شوق واقعى مؤكّد هم قابليت تعلّق انشاء را ندارد.
2 ـ امور اعتباريه بر دو قسم است:
الف: امور اعتباريه اى كه در عين اعتبارى بودن، انتزاعى نيز مى باشند، يعنى از واقعيت خارجيه، انتزاع مى شوند، مثل فوقيت، نسبت به سقفِ موجود در خارج. فوقيت، امرى اعتبارى است، يعنى آنچه در خارج، وجود دارد، تنها سقف است، و فوقيت، چيزى است كه از آن انتزاع مى شود.
اين قسم از امور اعتباريه انتزاعيه نيز قابل تعلّق انشاء نيست. كسى نمى تواند بگويد: من، فوقيت را براى اين سقف، انشاء مى كنم.
ب: امور اعتباريه محض كه هيچ گونه انتزاعى از خارج نشده باشند، مثل امور اعتباريه اى كه در ارتباط با ملكيت و زوجيّت و حريّت و امثال آن ها مطرح است. ملكيت، قابل انشاء است، زيرا نه خودش واقعيت دارد و نه از يك موجود خارجى انتزاع شده است. ملكيت، يك امر اعتبارى محض است كه عقلاء يا شارع آن را در مواردى اعتبار كرده اند.
بنابراين، اراده، قابل انشاء نيست، چون يكى از صفات حقيقيه است.
مرحوم بروجردى پس از بيان مقدّمه فوق مى فرمايد:
«أمّا الطّلب، فإنّ له معنىً قابلاً لأن ينشأ»، يعنى طلب، غير از اراده است. طلب، قابليت انشاء دارد، زيرا طلب، به معناى بعث و تحريك است و بعث و تحريك، به دو صورت تحقق پيدا مى كند:
الف: بعث و تحريك عملى خارجى، كه مولا با عمل خودش، عبد را به كارى وادار كند، مثل اين كه دست عبد را بگيرد و او را وادار كند كه مأموربه را در خارج انجام دهد.
ب: بعث و تحريك قولى و لفظى، و آن اين است كه مولا به سبب لفظ، عبدش را بر انجام مأموربه وادار كند، مثل اين كه به او بگويد: «أطْلُبُ منك كذا» يا «آمرك بكذا»
(صفحه148)
يا «اِفْعَلْ كَذا»، در اين موارد، مولا بعث و تحريك را با عمل خارجى محقق نمى سازد بلكه با لفظ، به آن تحقق مى بخشد.
مرحوم بروجردى مى فرمايد: بعث و تحريك، چه فعلى باشد و چه قولى، ارتباطى با اراده ندارد. اراده، صفتى قائم به نفس است. شوق مؤكّدى است كه ظرف تحقق آن، عبارت از نفس است. بله مى توان گفت: اين طلب، كه عبارت از بعث و تحريك است، مُبْرِز و مُظْهِر اراده است ولى مُبْرِز و مظهر بودن براى اراده، به معناى اتحاد طلب و اراده نيست، بلكه معنايش اين است كه طلب و اراده، دوچيزند و يكى مُبْرِز ديگرى است. و بين مُبْرِز و مُبْرَز، مغايرتْ وجود دارد، هرچند بين آنها ارتباط وجود داشته باشد.(1)
بررسى كلام مرحوم بروجردى كلام مرحوم بروجردى توانست مغايرت بين طلب و اراده را تا حدّى درست كند. اراده، مربوط به نفس است. ولى طلب، به معناى بعث و تحريك است و ارتباطى به نفس ندارد. بعث و تحريك، چه قولى باشد، چه عملى، به عنوان كارى از كارهاى مولا شناخته مى شود و ارتباطى به نفس مولا ندارد. ولى در كلام ايشان، نقطه ابهام مهمى وجود دارد، زيرا مرحوم بروجردى ضمن اين كه قائل به مغايرت بين طلب و اراده بود، عقيده داشت بين طلب و اراده، فرق ديگرى نيز وجود دارد و آن اين است كه انشاء، به اراده، تعلّق نمى گيرد ولى به طلب، متعلّق مى شود. ايشان در بيان علّت عدم تعلّق انشاء به اراده فرمود: علّت، اين است كه اراده، يك حقيقت و يك واقعيت قائم به نفس است. اراده، مثل زيد موجود در خارج است. و همان طور كه زيد موجود در خارج، قابل انشاء نيست، اراده هم قابل انشاء نيست. و ايشان در ضابطه انشاء فرمود: چيزى كه مى خواهد متعلّق انشاء قرار گيرد، بايد يك امر اعتبارى محض باشد و حتى اگر منشأ
  • 1 ـ نهاية الاُصول، ج1، ص92 و 93
(صفحه149)
انتزاع آن، يك واقعيت خارجيه باشد، از دايره انشاء بيرون است. فوقيت، با اين كه امر اعتبارى است ولى باتوجه به اين كه منشأ انتزاع آن عبارت از واقع شدن سقف بر فوق است و واقع شدن سقف بر فوق، يك واقعيت است، لذا فوقيت هم قابليت براى انشاء ندارد.
ما به مرحوم بروجردى مى گوييم: باتوجه به اين ضابطه، چگونه مى گوييد: طلب، قابليت انشاء دارد؟
مرحوم بروجردى فرمود: «طلب، به معناى بعث و تحريك است» و اكنون كه انشاء، مى خواهد به بعث و تحريك تعلق گيرد سه احتمال وجود دارد: تعلّق انشاء به بعث و تحريك عملى، تعلّق آن به بعث و تحريك قولى و تعلّق آن به مفهوم بعث و تحريك. و در اين جا، احتمال چهارمى وجود ندارد.
احتمال اوّل: اگر بگوييد: «انشاء، به بعث و تحريك عملى متعلّق است»، مى گوييم: بعث و تحريك عملى اين است كه مولا دست عبد را گرفته و عملا و در خارج او را وادار به انجام دادن مطلوب خود بنمايد. روشن است كه اين بعث عملى، يك واقعيت خارجيه است نه يك امر اعتبارى. و واقعيت خارجيه نمى تواند متعلّق انشاء قرار گيرد.
احتمال دوم: اگر بگوييد: «انشاء، به بعث و تحريك قولى تعلّق مى گيرد»، مى گوييم: اين كلام داراى دو اشكال است:
اشكال اوّل: همان حرفى است كه در مورد فرض اوّل گفتيم و آن اين است كه بعث و تحريك قولى، به معناى دستور دادن مولا و صدور امر از ناحيه مولاست و اين، يك واقعيت است نه يك امر اعتبارى. مولا، به عبد مى گويد: «آمرك بكذا»، اين «آمرك»، در ارتباط با صدورش از مولا، يك واقعيت خارجيه است ولى بين عمل و قول، اين فرق وجود دارد كه واقعيت عمل، به همان عمل است ولى واقعيت قول، به صدور سخن و كلام از متكلّم است. آيا مى توان گفت: سخنرانى، يك امر اعتبارى است؟ خير، سخنرانى هم واقعيت دارد ولى واقعيت آن، واقعيت صدور الفاظ و تحقق
(صفحه150)
الفاظ است، همان طور كه واقعيت بنّائى، به واقعيت عمل بنّائى است. پس اگر ما گفتيم: «انشاء، به بعث و تحريك قولى تعلّق مى گيرد» اولين اشكال آن اين است كه بعث و تحريك قولى ـ  مانند بعث و تحريك عملى  ـ يك واقعيت است و مرحوم بروجردى فرمود: امور واقعيه نمى توانند متعلّق انشاء قرار گيرند.
اشكال دوم: با صرف نظر از اشكال اوّل، يك اشكال ديگرى در اين جا مطرح است و آن اين است كه بعث و تحريك قولى به معناى بعث و تحريك انشائى است و بعث و تحريك انشائى نمى تواند براى بار دوم، متعلّق انشاء قرار گيرد. مثلا با انشاء ملكيت، ملكيت ـ  كه يك امر اعتبارى است  ـ تحقق پيدا مى كند ولى نمى توان ملكيت انشاءشده را ـ براى بار دوم انشاء كرد. بعث و تحريك قولى به معنى بعث و تحريكى است كه با لفظ، انشاء شده است و چيزى كه با لفظ، انشاء شده است، رتبه اش مقدّم بر انشاء است و اگر مُنْشَأ، در رتبه متقدّم، قيد مُنْشَئيت، به همراه داشت، ديگر معقول نيست كه انشاء به آن تعلّق بگيرد. انشاء، به ملكيت و زوجيّت تعلّق مى گيرد. اما ملكيت متحقَّق به انشاء، ديگر نمى تواند متعلّق انشاء دوم قرار گيرد. و اگر شما بگوييد: «انشاء، به بعث و تحريك قولى متعلّق مى شود»، لازمه اش اين است كه ملكيت متحقَّق به انشاء، براى بار دوم، متعلّق انشاء قرار گيرد.
احتمال سوم: اگر بگوييد: «انشاء، به مفهوم بعث و تحريك، تعلّق مى گيرد و كارى نداريم كه اين بعث و تحريك وقتى در خارج تحقق پيدا مى كند، گاهى بعث و تحريك عملى و گاهى بعث و تحريك قولى است، تا شما بگوييد: آنچه در خارج، تحقق پيدا مى كند، يك واقعيت است، بلكه انشاء را متوجّه مفهوم و ماهيت بعث و تحريك مى نماييم».
مى گوييم: اين حرف تا حدّى قابل قبول است ولى چرا شما اين كار را در مورد اراده انجام نمى دهيد؟ مفهوم و ماهيت اراده نيز غير از مصداق و واقعيت آن ـ كه صفتى نفسانى است ـ مى باشد.
به عبارت روشن تر: در اراده، دو جهت وجود دارد: يكى مفهوم اراده است، مثل