(صفحه282)
2 ـ آيا قصد قربت مى تواند در رديف ساير اجزاء و شرايط در مأموربه قرار گيرد؟(1)
ولى به حسب ظاهر، وجهى براى اين معنا به نظر نمى رسد، زيرا ساير مباحث مطرح شده در بحث تعبدى و توصّلى نيز داراى اهميت بوده و بايد مورد بحث قرار گيرند و اين گونه نيست كه مسأله شك در تعبديت و توصليت ـ كه عنوان بحث مرحوم آخوند است ـ اهميت بيشترى نسبت به ساير مباحث داشته باشد.
بحث اوّل
تقسيم واجب به تعبدى و توصّلى
آنچه در كلمات اصوليين ملاحظه مى شود اين است كه در ارتباط با اين تقسيم، دو نكته وجود دارد:
نكته اوّل: اين تقسيم ـ به حسب ظاهر كلمات فقهاء ـ تقسيمى ثُنائى است و شقّ سوم براى آن وجود ندارد.
نكته دوم: اين دو عنوان، مقابل هم قرار گرفته اند كه از يكى از آنها به واجب تعبّدى و از ديگرى به واجب توصّلى تعبير مى شود.
به عنوان مقدمه بايد مطلبى را مطرح كنيم تا با توجه به آن مطلب، معلوم گردد كه جمع بين اين دو نكته در عبارات اصوليين، صحيح نيست يعنى ما نمى توانيم از طرفى تقسيم را ثُنائى بدانيم و از سويى عنوان طرفين را به صورت تعبّدى و توصّلى مطرح كنيم، بلكه از يكى از اين دو نكته بايد صرف نظر كرد. يا بايد تقسيم را «ثلاثى» بنماييم(2) و يا به جاى عنوان «تعبّدى» عنوان ديگرى قرار دهيم. آن مطلب ـ كه به عنوان مقدّمه است ـ اين است كه:
به حسب ظاهر و به حسب دلالت لغت، كلمه تعبّد، در رابطه با عبادت است.
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص107 ـ 109
- 2 ـ كه بعداً مطرح خواهيم كرد.
(صفحه283)
عبادت چيزى است كه در فارسى از آن به «پرستش» تعبير مى كنيم. آيا ـ به حسب آنچه در ذهن ما مرتكز است ـ مجرّد اين كه انسان عملى را با قصد قربت انجام دهد، موجب تحقّق عبادت است؟ به عبارت ديگر: درست است كه عمل توأم با قصد قربت، موجب قرب إلى الله است ولى آيا از هرچيزى كه موجب تقرب شود، مى توان به «عبادت» تعبير كرد؟ عبادت، در لغت، داراى معناى وسيعى است و هميشه كلمه الله به دنبال آن آورده نمى شود، لذا مردم زمان جاهليت نيز بت ها را عبادت مى كردند اگرچه اين عمل آنها شرك و حرام بوده ولى بالاخره از نظر ماهيت، عبادت بوده است. حتى در مورد شرك نيز گفته مى شود: شرك بر سه قسم است: شرك در ذات، شرك در فعل و شرك در عبادت. و چيزى كه مردم زمان جاهليت گرفتار آن بودند، شرك در عبادت بود. آنها در ذات خداوند، هيچ شركى قائل نبودند، در فعل هم، مشرك نبودند
{ و لئن سَئَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السمواتِ و الأرضَ ليقولُنّ اللهُ}(1) يعنى علاوه بر اين كه شرك در ذات قائل نبودند، شرك در فعل هم قائل نبودند، ولى در مقام عبادت، گرفتار شرك بودند و بت پرستى مى كردند. چيزى كه كلمه توحيد ـ يعنى
{لا إله إلاّ الله} ـ بر آن دلالت مى كند، همين توحيد در عبادت و نفى معبوديت غير خداوند است. لذا شما «إله» را به «معبود» معنا مى كنيد و مى گوييد:
{لا إله إلاّ الله} يعنى «لا معبود إلاّ الله». يعنى در مقام عبادت، تنها كسى كه شايستگى پرستش و عبادت را دارد، خداوند متعال است. اما اين بدان معنا نيست كه پرستش بت، داراى عنوان عبادت نباشد، خير، در اين جا هم عنوان عبادت تحقّق دارد ولى عبادتى است كه شرك است. زيرا اين عمل، شركت در عبادت است. بنابراين، اضافه عبادت به بتها، به نحو مَجاز نيست، بلكه به نحو حقيقت است ولى عبادت و پرستشى است كه داراى عنوان شرك بوده و حرام است.
حال ما با قطع نظر از مضاف اليه كلمه عبادت، مى خواهيم خودِ كلمه عبادت را مورد بررسى قرار دهيم و ببينيم آيا در مفهوم عبادت، خصوصيتى زايد بر تقرّب به شخص يا
(صفحه284)
چيزى مطرح است؟
ظاهر اين است كه در مفهوم عبادت، علاوه بر تقرّب، خصوصيت ديگرى نيز وجود دارد. اگر كسى پدر و مادر خود را اطاعت كند و هدف او هم قرب به والدين باشد يعنى مى خواهد منزلتش نزد والدين بالا برود، آيا در اين جا كلمه «عبادت» به كار برده مى شود؟ خير، ما يك چنين تعبيرى به كار نمى بريم. عبادت، داراى محدوده خاصّى است و در مفهوم آن، تضيّقى اخذ شده كه موجب مى شود ما نتوانيم از هر اطاعتى به عبادت تعبير كنيم. ظاهر اين است كه عبادت، چيز مخصوصى است. خضوع و خشوع در پيشگاه شخص و معبود، عنوان خاصّى است و مجرّد اين كه انسان دستور خداوند را انجام دهد و هدفش هم تقرّب به او باشد، موجب تحقّق عبادت نيست. گاهى بعضى از تعبيرات ناشى از كم توجهى است، مثلا معروف اين است كه «اگر كسى واجب توصّلى را با قصد قربت انجام دهد، آن واجب، همانند واجب تعبّدى مى شود». آيا واقعاً واجب توصّلى، عبادت مى شود؟ اگر كسى مى خواهد لباس نجس خود را براى نماز، تطهير كند به گونه اى كه اگر مسأله نماز و موافقت امر خداوند نبود، در صدد تطهير لباس خود برنمى آمد، آيا اين تطهير كه با قصد قربت انجام شده، همانند خود نماز، داراى عنوان عبادت مى شود؟ خير، اين گونه نيست. بلكه تطهير ممكن است به دو صورت واقع شود: صورتى كه ثوابى بر آن مترتب نشود و صورتى كه موجب ترتب ثواب و قرب به خداوند باشد. ولى ترتب ثواب و تقرب، ملازم با عبادت بودن عمل نيست. عمل بايد عنوان پرستش پيدا كند. تحقّق اين عنوان در نماز به اين صورت است كه: ابتدا دربرابر خالق و معبود، قيام مى كند، بدون اين كه هيچ حركتى داشته باشد، سپس به ركوع و پس از آن به سجده مى رود، تمامى اين اعمال به طرف خانه كعبه است.(1) اين عبادت و پرستش است، ولى شستن لباس را نمى توان عبادت ناميد، اگرچه قصد تقرّب در كار باشد،
- 1 ـ چون خداوند، جسم نيست كه انسان در مقابل او بايستد و ركوع و سجود انجام دهد، خانه كعبه كه جسم است به عنوان مظهر خداوند مطرح است.
(صفحه285)
چگونه قصد تقرّب سبب مى شود كه ماهيتِ شستن لباس، عوض شود؟
پس به مجرّد اين كه انسانْ عملى را كه در ارتباط با خداوند است، با قصد قربت انجام دهد، نمى توان آن را عبادت ناميد، اگرچه داراى اجر و ثواب و موجب تقرّب به خداوند است. ولى چه دليلى بر عبادت بودن آن وجود دارد؟ اين مطلب حتى در مورد واجبات نيز مطرح است، مثلا پرداخت زكات و خمس، قصد قربت لازم دارد و اگر كسى اين دو واجب را بدون قصد قربت انجام دهد ارزشى ندارد. ولى نسبت به كسى كه در مسجد نماز مى خواند گفته مى شود: «اين شخص مشغول عبادت است» اما اگر نزد مرجع تقليد نشسته و مشغول پرداختن خمس يا زكات است گفته نمى شود: «اين شخص مشغول عبادت است»، با اين كه در اين جا هم قصد قربت تحقّق دارد. در حالى كه اگر ملاك صدق عنوان عبادت، وجود قصد قربت باشد، در هردو وجود دارد. و يا اگر كسى مشغول تطهير لباس خود باشد و قصد قربت هم دارد آيا مى توانيم بگوييم: «اين شخص مشغول عبادت است»؟ خير، عبادت و پرستش داراى معنا و مفهوم خاصى است كه به طور اجمال براى ما قابل فهم است. ما هرجا اطاعت باشد، به خودمان اجازه نمى دهيم كه كلمه عبادت را به كار ببريم. ولى در بعضى جاها كلمه عبادت به كار مى رود، مثل: نماز، روزه، حجّ و... .
ولى آيا اين خصوصيتى كه در عبادت وجود دارد از چه راهى ثابت مى شود؟
يكى از راه هاى اساسى آن اين است كه خود شارع از آن به عبادت تعبير كرده باشد.
بعضى گفته اند: بعضى از افعال، ذاتاً عبادت مى باشند، مثل سجده كردن در مقابل غير كه ملازم با عبادت غير است. اگر سجده در مقابل خدا باشد، عبادت خدا و اگر در مقابل بت باشد، عبادت بت به حساب مى آيد. و لازم نيست دليلى بيايد و عبادت بودن سجده را ثابت كند.
ولى مسأله به اين صورت نيست. در ذات سجود، مسأله عباديت و عبوديت، نهفته نيست. شاهد اين مطلب اين است كه خداوند متعال به ملائكه امر كرد كه در مقابل
(صفحه286)
آدم (عليه السلام) سجده كنند. آيا اين سجده، به عنوان عبادت حضرت آدم (عليه السلام) محسوب مى شود؟ خير، اگر چنين بود، ما بايد در ادلّه شرك در عبادت تخصيص قائل شويم و بگوييم: خداوند در اين جا نه تنها اجازه شرك در عبادت داده بلكه به آن امر كرده است، در حالى كه سياق آيه
{ إنّ الله لا يغفر أن يشرك به}(1) غيرقابل تخصيص است.
ممكن است گفته شود: اين سجده، غير از سجده اى است كه ما در مورد آن بحث مى كنيم.
مى گوييم: دليلى براين مطلب نداريم. ظاهرآيه شريفه
{ وإذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم}(2) اين است كه اين سجده، به همين معنايى است كه ما در رابطه باآن بحث مى كنيم.
بنابراين سجده براى آدم (عليه السلام) به عنوان عبادت او به حساب نمى آيد بلكه يك عمل مأموربه از ناحيه خداوند است بدون اين كه جنبه عباديت داشته باشد.
از اين جا كشف مى كنيم كه در ذات سجده، مسأله عباديت مطرح نيست. بلى سجده هم گاهى عنوان عباديت پيدا مى كند. پس راه تشخيص عباديت اين است كه به ادلّه و تعبيرات شارع و تعبيرات متشرعه ـ كه متخذ از شارع است ـ مراجعه كنيم. و ما گفتيم: عباديت، داراى خصوصيتى زائد بر قصد تقرّب است و واجب تقرّبى (يا قربى) معنايى اعم از واجب تعبدى است.
نكته اى در ارتباط با عنوان اطاعت:
عنوان «اطاعت» در كلمات اصوليين در رابطه با امورى كه قصد قربت در آنها معتبر است به كار برده مى شود. ولى از نظر لغت و قرآن، داراى معناى عامى است و حتى قصد قربت در آن دخالت ندارد. آيه شريفه
{ يا أيّها الّذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول}،(3) داراى دو امر است: امر در
{ أطيعوا الله} ارشادى و در
{ أطيعواالرسول} مولوى است. خداوند متعال با اين امر مولوى ما را به اطاعت از
- 1 ـ النساء: 48
- 2 ـ البقرة: 34
- 3 ـ النساء: 59