جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه14)
(صفحه15)

مادّه امر (أ، م، ر)


در اين فصل، از چند جهت بحث مى شود:

جهت اوّل

معنـاى لفـظ امـر


در ارتباط با معناى لفظ «امر» در دو مقام بحث مى كنيم: معناى لفظ أمر در لغت و معناى لفظ امر در اصطلاح.

مقام اوّل: معناى لغوى لفظ امر

وقتى موارد استعمال كلمه «أمر» را در لغت عرب ملاحظه مى كنيم مى بينيم اين كلمه از الفاظ كثيرالاستعمال است و در معانى متعددى استعمال شده است كه ابتداءاً به ذهن مى رسد اين معانى مختلف باشند و آنها عبارتند از:
1 ـ طلب: مثل «أمَرَ المولى عبده بكذا» يعنى از او طلب كرد. مراد از طلب، همان مفهوم طلب است. ولى آيا طلبى كه مفاد امر است، مطلق طلب است كه شامل طلب استحبابى هم مى شود يا اختصاص به طلب وجوبى دارد؟ پاسخ اين سؤال در بحثهاى
(صفحه16)
آينده روشن خواهد شد. يك نكته در اين جا جاى ترديد نيست و آن اين كه «امر» فى الجمله به معناى طلب، استعمال مى شود.
همان طور كه ترديدى نداريم كه امر به معناى طلب ـ مثل خود طلب ـ داراى معناى حدثى و جنبه اشتقاقى است، لذا داراى فعل ماضى و مضارع و اسم فاعل و اسم مفعول و ساير صيغه هاى اشتقاقى است، گفته مى شود: أمَرَ، يأمُرُ، آمِر، مأمور و... .
همان طور كه اين اشتقاقات در ارتباط با ماده طلب نيز مطرح است، مثلا مى گوييم: طَلَبَ، يَطْلُبُ، طالب، مطلوب و... .
نكته ديگرى كه در اين مورد، مسلّم است اين است كه امر به معناى طلب، بر «أوامر» جمع بسته مى شود نه بر «اُمور». حال آيا «أوامر» موافق با قاعده جمع است يا نه؟ اثرى بر آن مترتب نيست.
ولى معانى ديگرى كه براى امر ذكر شده است، داراى معناى حدثى و اشتقاقى نيستند.
2 ـ شىء: كلمه «شىء» داراى مفهوم عامى است و همان طورى كه در بحث بساطت مشتق ملاحظه شد، كلمه «شىء» به صورت يك عرض عام براى همه اشياء مطرح است. گاهى «امر» به معناى «شىء» استعمال مى شود، مثل اين كه شما شىء عجيبى را ديده باشيد، براى تعبير از آن گاهى مى گوييد: «رأيت شيئاً عجيباً» و گاهى مى گوييد: «رأيت أمراً عجيباً».
3 ـ شأن: كلمه «شأن» عبارت از يك حالت و كيفيت است و كلمه «أمر» گاهى به معناى شأن است، مثل اين كه از شما سؤال شود: چرا ديروز در درس شركت نكردى؟ و شما جواب دهيد: «شغلنى أمر كذا» يعنى فلان حالت يا كيفيت ـ مثل ميهمانى، كسالت، تنبلى، گرفتارى و... ـ مرا به خود مشغول كرد.
4 ـ فعل: يكى از معانى كلمه «أمر» عبارت از «فعل» است. البته مراد از «فعل» در اين جا معناى مصدرى آن ـ كه جنبه اشتقاقى دارد ـ نيست، بلكه مراد از فعل، عمل خارجى با قطع نظر از انتساب آن به فاعل مى باشد. مثلا در آيه شريفه { و ما أمرُ
(صفحه17)
فِرعون برشيد}(1) گفته شده است: «أمر به معناى «كار» است يعنى كار فرعون، كار عاقلانه اى نيست».
5 ـ فعل عجيب: گاهى «أمر» به معناى «فعل عجيب» به كار مى رود و آن در جايى است كه خصوصيت شگفت آورى در فعل وجود داشته باشد، مثلا در مورد آيه شريفه { فلمّا جاء أمرنا جعلنا عاليها سافلها}(2) گفته شده است كه «أمر» به معناى «كار عجيب» است و آن «كار عجيب» همان { جعلنا عاليها سافلها} است.

مناقشه مرحوم بروجردى در معناى پنجم:


مرحوم بروجردى مى فرمايد: آنچه به معناى «فعل عجيب» مى آيد عبارت از «اِمر»  ـ  به كسر همزه ـ است. مثلا در جريان برخورد حضرت موسى (عليه السلام) با آن مرد الهى، وقتى آن مرد بزرگ الهى اقدام به سوراخ كردن كشتى نمود، حضرت موسى (عليه السلام) >به او گفت: { أخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أهلَها لَقَد جِئتَ شَيئاً إمراً}،(3) در اين جا «إمر» به معناى «عجيب» است.
مرحوم بروجردى مى فرمايد: امّا «اَمر» در آيه شريفه { فلمّا جاء أمرُنا جعلنا عاليها سافلها}(4) به معناى «طلب» است يعنى وقتى دستور و فرمان ما آمد. در اين صورت جمله { جعلنا عاليها سافلها} به عنوان تحقق اين دستور الهى است.
ايشان مى فرمايد: در آيه شريفه { و ما أمر فرعون برشيد}(5) نيز بعيد نيست «أمر» به معناى «طلب» باشد، يعنى أوامر و فرامين فرعون عاقلانه نيست.(6)
6 ـ حادثه: مثل اين كه گفته شود: «وقع في هذا اليوم أمرُ كذا»، كه در اين جا «أمر»
  • 1 ـ هود: 97
  • 2 ـ هود: 82
  • 3 ـ كهف: 71
  • 4 ـ هود: 82
  • 5 ـ هود: 97
  • 6 ـ نهاية الاُصول، ج1، ص85
(صفحه18)
به معناى حادثه است.
7 ـ غرض: مثل اين كه شما به منزل دوستتان مى رويد و مى گوييد: «جئتك لأمرِ كذا» يعنى «جئتك لغرضِ كذا».

كلام مرحوم آخوند

مرحوم آخوند ابتدا در مورد معناى هفتم «امر» مى فرمايد:
در اين جا اشتباهى در كار است زيرا كسى كه مى خواهد بگويد «امر» به معناى غرض است، قاعدتاً مى خواهد بگويد: ما مى توانيم «امر» را برداشته و به جاى آن كلمه «غرض» را بگذاريم، همان طور كه در معانى گذشته به اين صورت عمل مى شد. در حالى كه مسأله، اين گونه نيست، زيرا ما معناى «غرض» را از لام استفاده مى كنيم. اگر از ما در مورد معناى لام سؤال كنند مى گوييم: «اين لام، لام غايت است». لام غايت، غرض و هدف را افاده مى دهد. بنابراين غرض، از لام غايت استفاده مى شود. و مجرور لام ـ يعنى امر ـ يكى از مصاديق غرض است، مثلا اگر غرض اين باشد كه شما از دوست خودتان پولى قرض كنيد، قرض كردن اين پول، مجرور لام است و كلمه «امر» به معناى پول قرض كردن است. البته نه اين كه «امر» به معناى پول قرض كردن باشد بلكه «امر» به معناى «شىء» است و با انضمام كلمه «لام» فهميده مى شود كه اين «شىء»، متعلّق غرض قرار گرفته است. و شىء متعلّق غرض، همان پول قرض كردن است. درنتيجه، غرض، از لام استفاده مى شود و ارتباطى به امر ندارد و غرض اين است كه شما از رفيقتان پول قرض كنيد، پس پول قرض كردن به عنوان مصداق غرض مطرح است. و به تعبير مرحوم آخوند در اين جا اشتباه مفهوم به مصداق پيش آمده است. يعنى چون در اين جا ديده اند «امر» به عنوان مصداق غرض مطرح است، اين مصداق را با مفهوم اشتباه كرده اند و خيال كرده اند در اين جا مفهوم «الغرض» ـ به جاى مصداق ـ مطرح است.