(صفحه286)
آدم (عليه السلام) سجده كنند. آيا اين سجده، به عنوان عبادت حضرت آدم (عليه السلام) محسوب مى شود؟ خير، اگر چنين بود، ما بايد در ادلّه شرك در عبادت تخصيص قائل شويم و بگوييم: خداوند در اين جا نه تنها اجازه شرك در عبادت داده بلكه به آن امر كرده است، در حالى كه سياق آيه
{ إنّ الله لا يغفر أن يشرك به}(1) غيرقابل تخصيص است.
ممكن است گفته شود: اين سجده، غير از سجده اى است كه ما در مورد آن بحث مى كنيم.
مى گوييم: دليلى براين مطلب نداريم. ظاهرآيه شريفه
{ وإذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم}(2) اين است كه اين سجده، به همين معنايى است كه ما در رابطه باآن بحث مى كنيم.
بنابراين سجده براى آدم (عليه السلام) به عنوان عبادت او به حساب نمى آيد بلكه يك عمل مأموربه از ناحيه خداوند است بدون اين كه جنبه عباديت داشته باشد.
از اين جا كشف مى كنيم كه در ذات سجده، مسأله عباديت مطرح نيست. بلى سجده هم گاهى عنوان عباديت پيدا مى كند. پس راه تشخيص عباديت اين است كه به ادلّه و تعبيرات شارع و تعبيرات متشرعه ـ كه متخذ از شارع است ـ مراجعه كنيم. و ما گفتيم: عباديت، داراى خصوصيتى زائد بر قصد تقرّب است و واجب تقرّبى (يا قربى) معنايى اعم از واجب تعبدى است.
نكته اى در ارتباط با عنوان اطاعت:
عنوان «اطاعت» در كلمات اصوليين در رابطه با امورى كه قصد قربت در آنها معتبر است به كار برده مى شود. ولى از نظر لغت و قرآن، داراى معناى عامى است و حتى قصد قربت در آن دخالت ندارد. آيه شريفه
{ يا أيّها الّذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول}،(3) داراى دو امر است: امر در
{ أطيعوا الله} ارشادى و در
{ أطيعواالرسول} مولوى است. خداوند متعال با اين امر مولوى ما را به اطاعت از
- 1 ـ النساء: 48
- 2 ـ البقرة: 34
- 3 ـ النساء: 59
(صفحه287)
حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مأمور نموده است. معناى اطاعت رسول، انجام دادن دستورات آن حضرت است. ولى آيا براى انجام همه دستورات پيامبر (صلى الله عليه وآله) بايد قصد قربت نمود؟ در حديث «لاضرر» كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به شخص انصارى مى فرمايد: «برو درخت خرماى سمرة بن جندب را بكن و نزد او بينداز» آيا موقع كندن درخت بايد قصد قربت نمود؟ خير، اطاعت رسول (صلى الله عليه وآله) به معناى «گوش به فرمان آن حضرت بودن» است و اين معنا، اعم از قربى بودن است.
پس در مانحن فيه سه عنوان وجود دارد: عنوان تعبّدى، عنوان تقرّبى ـ كه اعم از تعبدى است ـ و عنوان اطاعت، كه نزد اصوليين در مورد قربيات به كار مى رود ولى در لغت و قرآن داراى معناى عامى است.
رجوع به اصل بحث:
همان گونه كه در ابتداى بحث اشاره كرديم، در تقسيم واجب به تعبّدى و توصّلى ـ كه در كلمات اصوليين شايع شده است ـ دو نكته وجود داشت كه ما بايد از يكى از آنها صرف نظر كنيم.
حال با توجه به مطالب فوق مى گوييم:
يا بايد كلمه «تعبّدى» را برداشته و به جاى آن، عنوان «تقرّبى» را قرار دهيم و بگوييم: «واجب بر دو قسم است: تقرّبى و توصّلى. و واجب تقرّبى هم بر دو قسم است: واجب تقرّبى عبادى مثل نماز، و واجب تقرّبى غيرعبادى، مثل زكات». اگر بخواهيم ثنائى بودن تقسيم محفوظ بماند بايد چنين كارى انجام دهيم.
و يا بايد از تقسيم ثنائى صرف نظر كنيم و بگوييم: «واجب بر سه قسم است: تعبّدى، تقرّبى(1) و توصّلى. و اگر بخواهيم ثنائى بودن تقسيم را حفظ كرده و از عنوان «تعبّدى» هم صرف نظر نكنيم، با مشكل مواجه مى شويم زيرا واجباتى چون زكات و خمس داخل در هيچ يك از اين دو عنوان قرار نمى گيرند.
- 1 ـ در اين صورت، مراد از تقرّبى، تقرّبىِ غيرعبادى است، به قرينه مقابل قرار گرفتن آن با تعبّدى.
(صفحه288)
فرق ميان واجب تعبدى و توصّلى
بعضى گفته اند: واجب تعبّدى ـ و به تعبير ما «واجب قربى» ـ عبارت از آن واجبى است كه هدف و غرض آن براى ما معلوم نباشد، مثل حجّ كه بعضى از مناسك آن براى ما قابل درك نيست. ولى واجبى كه هدف و غرضش براى ما معلوم باشد، واجب توصّلى مى باشد. مثلا اگر لباس انسان به بول نجس شده باشد بايد آن را براى نماز تطهير كند. روشن است هدف از اين كار،حصول طهارت است.
به
نظر ما، اين حرف درست نيست، زير هدف بسيارى از واجبات تقرّبى (يا تعبّدى) در قرآن و روايات مشخص شده است. قرآن در مورد نماز مى فرمايد:
{ إنّ الصّلاةَ تَنْهى عَنِ الفَحشاء وَ المُنْكر}(1) و يا روايت مى گويد: «
الصلاة معراج المؤمن»(2) و يا «
الصلاة قربان كلّ تقي»(3) اين عبارات، هدف از نماز را مشخص كرده اند. و در مورد روزه مى فرمايد:
{ كُتِبَ عَليكم الصّيام كَما كُتب عَلى الّذينَ مِن قَبلِكم لعلّكم تتقون}(4) كه حصول تقوا را به عنوان هدف روزه بيان كرده است.
بنابراين، فرق بين واجب تعبّدى (يا تقرّبى) و واجب توصّلى، در رابطه با علم و جهل به غرض و هدف نيست بلكه مسأله همان طورى است كه مرحوم آخوند و جمعى ديگر اشاره كرده اند.
مرحوم آخوند و جمعى ديگر(5)مى گويند:
واجب تعبّدى، عبارت از واجبى است كه مى دانيم غرض از آن واجب، بدون قصد قربت حاصل نمى شود ولى غرض آن گاهى براى ما معلوم و گاهى مجهول است. ما اجمالا مى دانيم كه وقوف در عرفات و مشعر بايد همراه با قصد قربت باشد و غرض از
- 1 ـ العنكبوت: 45
- 2 ـ اعتقادات مجلسى، ص29.
- 3 ـ الوسائل، ج3، ص30، (باب 12 من أبواب أعداد الفرائض و النوافل، ح1).
- 4 ـ البقرة: 183
- 5 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص107، قوانين الاُصول، ج1، ص103، بدايع الأفكار، ص237
(صفحه289)
وقوفين بدون قصد قربت حاصل نمى شود، هرچند نمى دانيم هدف از وقوف در عرفات و مشعر چيست؟ اگرچه در بعضى از روايات،(1) اشاراتى شده است ولى فهم و حتى دانستن آنها براى ما لازم نيست.
اما
واجب توصّلى، واجبى است كه غرض از آن، حصول مأموربه در خارج است، خواه همراه با قصد قربت باشد يا نباشد.
درنتيجه روى مبناى اينان، واجب تعبّدى واجبى است كه اگر قصد قربت همراه آن نباشد، غرض از آن حاصل نمى شود و حتى اگر ذرّه اى خدشه پيدا كند و ريا كنار آن باشد فايده اى ندارد. ولى ملاك واجب توصّلى عبارت از تحقّق مأموربه در خارج است. خواه قصد قربت باشد يا نباشد.
اشكال: تعبير به «واجب» در مورد توصليات صحيح نيست، زيرا عملى كه بر انسان واجب است و انسان مى خواهد آن را انجام دهد، بايد خصوصيات زيرا را دارا باشد:
اوّلا: عمل را خود انسان انجام دهد، يعنى مباشرت، در آن دخالت دارد. مگر در بعضى از موارد كه ـ بر خلاف قاعده ـ دليل بر جواز استنابه قائم شده است. و الاّ در هرجايى كه دليلى بر جواز استنابه قائم نشده است، مسأله مباشرت مطرح است.
ثانياً: آن عمل، با اراده و التفات و توجه باشد. اگر كسى در حال خواب، بلند شد و نماز خواند، اين نماز، فايده اى ندارد.
ثالثاً: اگر آن عمل، واجب تعبدى (ياتقربى) است، بايد همراه با قصدقربت نيز باشد.
اين سه مرحله، در واجبات تعبّدى (يا تقرّبى) معتبر است اما در واجبات توصّلى معتبر نيست. در واجب توصّلى، نه تنها قصدقربت معتبر نيست بلكه التفات و توجه هم معتبر نيست. اگر كسى در حال خواب، لباس خود را تطهير كند و يا شخص ديگرى بيايد اين كار را انجام دهد ـ هرچند بدون اطلاع انسان ـ غرضِ تطهير حاصل شده و اشكالى ندارد.
- 1 ـ علل الشرايع، ج2، ص 436
(صفحه290)
اشكال اين است كه امر «اغسل ثوبك» داراى مخاطب است و مخاطب آن، مكلّف است. در حالى كه شما مى گوييد: نه قصدقربت مى خواهد، نه اراده و التفات و نه مباشرت و حتى استنابه هم نمى خواهد بلكه اگر باد هم بوزد و لباس را در حوض بيندازد و مدّتى درحوض بماند، مأموربه در «اغسل ثوبك» تحقّق پيدا كرده است. در اين صورت، شما چگونه اين را واجب مى ناميد؟ چگونه اين را تكليف مى ناميد؟
جواب: با درنظر گرفتن دو نكته، اشكال برطرف مى شود:
1 ـ اگرچه لازم نيست غرضِ واجب براى ما معلوم باشد ولى در اين جا مى دانيم كه غرض از «اغسل ثوبك» حصول طهارت است، از هر طريقى باشد.
2 ـ چون مسأله تكليف مطرح است و تكاليف، مشروط به قدرت مكلّف بر انجام مكلّف به مى باشند، فرض را بايد در جايى به كار ببريم كه مكلّف، قادر بر انجام مأموربه است.
حال كه از طرفى قدرت حاصل است و از طرفى تحقّق مأموربه، به هر صورتى باشد كفايت مى كند، چه اشكالى پيش مى آيد؟ توجّه تكليف، داراى اشكال نيست، زيرا مكلّف، قادر بر انجام مأموربه است. سقوط تكليف هم داراى اشكال نيست، زيرا سقوط تكليف، به واسطه حصول غرض از تكليف است و در صورت حصول غرض، حالت انتظارى براى ما وجود ندارد.
بحث دوم
كيفيت اعتبار قصد قربت در واجب تعبّدى
(1)
در بحث گذشته گفتيم:
معروف اين است كه واجبات تعبّدى، واجباتى هستند كه قصد قربت در آنها اعتبار
- 1 ـ تعبير به «تعبّدى» به تبعيت از تعبير معروف و براى اين است كه دور از اذهان نباشد و الاّ ما گفتيم: بايد به جاى «تعبّدى» عنوان «تقرّبى» گذاشته شود و يا تقسيم، ثلاثى شود.