(صفحه343)
پاسخ اشكال مرحوم بروجردى
پاسخ اين اشكال متوقف بر بيان مقدّمه اى است كه خود مرحوم بروجردى در كتاب الصلاة مطرح كرده و ما آن را در نهاية التقرير(1) ذكر كرده ايم.
ايشان مى فرمايد:
با كمال اهميتى كه قصد قربت در عبادات دارد و حتى محور عباديت به حساب مى آيد ولى در هيچ آيه يا روايتى مطرح نشده است، در حالى كه اهميت قصد قربت اقتضاء مى كرده كه در آيه يا روايتى مطرح شود. آنچه در روايات مطرح شده، تنها چيزهايى است كه مانعيت از قصد قربت دارد، و به عبارت ديگر: چيزهايى كه تضاد با قصد قربت دارد. مثل اين كه نماز ريائى باشد كه باطل است، اگرچه يكى از اجزاء مستحبى آن توأم با ريا باشد. خداوند در حديث قدسى فرموده است: «
أنا خير شريك»(2) من شريك خوبى هستم، اگر كسى عملى را براى من و غير من انجام دهد، من همه عمل را در اختيار غير مى گذارم.(3)
حال ما به مرحوم بروجردى مى گوييم:
با توجه به اين كه بالاترين ضدّ عبادت، مسأله ريا بوده و آنچه محقِّق ريا مى باشد عبارت از صورت نماز است نه حقيقت آن، يعنى اگر كسى بايستد و بدون قصد نماز، تمامى افعال نماز را انجام دهد، ريا حاصل مى شود. چشم مردم ظاهر را مى بيند، و نمى دانند در قلب انسان چه مى گذرد. بنابراين محقِّق ريا، عبارت از ظاهر صلاة است. در اين صورت ما نمى توانيم نتيجه بگيريم كه اگر كسى صلاة را به قصد عنوان صلاة انجام داد، رياكار بوده و نمازش ريائى باشد، زيرا ريا احتياج به قصد عنوان صلاة ندارد، ريا روى همان اعمال ظاهرى صلاة متكى است. كسى كه كنار انسان است ممكن
- 1 ـ نهاية التقرير، تقريرات بحث صلاة مرحوم آيت الله بروجردى است كه توسط استاد معظم«دام ظلّه» تقرير شده است.
- 2 ـ وسائل الشيعة، ج1 (باب 12 من أبواب مقدّمة العبادات، ح 7).
- 3 ـ نهاية التقرير، ج1، ص301 و 302
(صفحه344)
است قرائت و اذكار و... را بشنود ولى قصد عنوان صلاة را نمى تواند بفهمد، او خيال مى كند اين شخص قصد عنوان صلاة كرده است. به عبارت ديگر: اگر كسى قصد عنوان صلاة كرد، از اضدادى كه در روايات به عنوان سبب بطلان نماز مطرح است، به دور خواهد بود، درنتيجه قصد تقرب براى او حاصل است بنابراين نبودن ريا و عجب و ساير دواعى غيرالهى، ملازم با قصد تقرب است. ما مى خواهيم ادعاى ملازمه كنيم بين قصد عنوان صلاة و بين قصد تقرّب، و همان طورى كه مرحوم حائرى قصد عنوان صلاة را محقِّق عباديت مى داند، ما هم از راه ملازمه بين قصد عنوان صلاة و قصد قربت، به عنوان عباديّت تحقّق بخشيده مى گوييم: اگر قصد عنوان صلاة بشود، قصد تقرب هم حاصل شده است.
سؤال: اگر قصد عنوان صلاة، ملازم با قصد تقرّب است، پس چرا فقهاء اين دو را به صورت دو شرط و دو قيد در عبادت مطرح كرده و هردو را لازم دانسته اند تا ظاهر در عدم ملازمه باشد؟
جواب: اگرچه عنوان كردن دو چيز در عباديتِ عبادت، ظهور در عدم ملازمه دارد، ولى ما وقتى خارج را ملاحظه كنيم مى بينيم ملازمه تحقق دارد و الاّ قصد عنوان صلاة چه ضرورتى دارد؟ اگر مى خواهد مقدس نمايى كند و عمل ريائى انجام دهد، همان صورت صلاة كافى است و در باب ريا، نيازى به قصد عنوان صلاة نيست.
اشكال دوم بر كلام مرحوم حائرى:
اگرچه ما در مقابل مرحوم بروجردى، از كلام محقق حائرى (رحمه الله) دفاع كرديم ولى در عين حال كلام محقق حائرى (رحمه الله) داراى اشكال است و نمى تواند به عنوان جواب از كلام مرحوم آخوند باشد، زيرا كلام محقق حائرى (رحمه الله)براساس مبنايى است كه خارج از فرض مرحوم آخوند است.
بيان مطلب: مطلبى كه مرحوم آخوند در ارتباط با استحاله اخذ قصد قربت در
(صفحه345)
متعلّق امر مطرح كرد ـ و ما گفتيم «مراد ايشان استحاله بالغير است» ـ مبتنى بر دو مبنا بود:
1 ـ قوام عباديت و محور عباديت را ـ مانند مشهور ـ قصد قربت بدانيم و بگوييم: امتياز واجب تعبّدى از واجب توصّلى در ارتباط با قصد قربت است. درنتيجه، قصد قربت به عنوان فصل مميّزى در واجبات تعبّديه مطرح مى شود.
2 ـ قصد قربت، به معناى قصدالأمر و داعويت امر است. و الاّ اگر قصد قربت را به معناى ديگر ـ مثل انجام عمل به داعى محبوبيت يا حسن و... ـ بدانيم، مانعى ندارد كه قصد قربت در متعلّق امر اخذ شود، چه به صورت جزئيت و چه به صورت شرطيت. و اين مطلبى است كه مرحوم آخوند به آن تصريح كرده است.(1)
ولى مرحوم آخوند به دنبال اين مطلب مى فرمايد: امور ديگر ـ غير از قصدالامر ـ در مأموربه معتبر نيست زيرا ترديدى نيست كه همين اندازه كه انسان نماز را به داعى امر اتيان كند كفايت مى كند و داعى محبوبيت يا حسن و... معتبر نيست.
مرحوم آخوند بر اساس دو مبناى فوق مى فرمايد: «قصدالأمر، نه مى تواند به صورت شرطيت در مأموربه اخذ شود و نه به صورت جزئيت».
ولى اگر كسى هيچ يك از اين دو مبنا را قبول نكرد و يا مثل مرحوم حائرى مبناى اوّل را نپذيرفت و براساس مبناى ديگرى - غير از مبناى مرحوم آخوند - كلام مرحوم آخوند را ردّ كرد، پاسخ او نمى تواند به عنوان جواب كلام مرحوم آخوند باشد.
مرحوم حائرى معتقد است: ملاك عباديت، قصد قربت نيست بلكه خصوصيتى است كه در عبادت وجود دارد و آن عبارت از تعظيم در مقابل خداوند و خضوع و خشوع در پيشگاه پروردگار مى باشد و در مورد صلاة و امثال آن، هدايت پروردگار، مارا راهنمايى كرده كه صلاة، تعظيم پروردگار است. اگرچه تعظيم در بعضى از اجزاء آن ـ مثل ركوع و سجود ـ ذاتى است و با عقول ما درك مى شود ولى تعظيم بودن مجموعه
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص107 ـ 112
(صفحه346)
آن نياز به هدايت شارع دارد و با عقول ما قابل درك نيست. ايشان فرمود: قصد تعظيم، در تحقق عبادت كفايت مى كند و تعظيم از عناوين قصدى است و اگر صلاة به قصد تعظيم پرودگار باشد، عباديت تحقق پيدا كرده است.
بنابراين مرحوم حائرى مبناى اوّل مرحوم آخوند را قبول ندارد و كلام ايشان نمى تواند به عنوان پاسخ كلام مرحوم آخوند باشد.
اشكال: ممكن است كسى بگويد: «اشكالى كه مرحوم بروجردى و حضرت امام خمينى (رحمه الله)نسبت به كلام مرحوم آخوند مطرح كردند نيز از همين سنخ است زيرا اين دو بزرگوار نيز مبناى دوم مرحوم آخوند را نپذيرفتند و بر كلام مرحوم آخوند اشكال كردند. مرحوم آخوند روى داعويت امر تكيه داشت ولى اين دو بزرگوار داعويت امر را انكار كرده و عقيده داشتند: آنچه داعويت دارد، خوف از عقاب و طمع در ثواب و شكر منعم و وجدان المعبود أهلاً للعبادة است و امر، هيچ گونه داعويتى ندارد. پس چرا شما كلام مرحوم حائرى را نپذيرفتيد ولى بيان اين دو بزرگوار را پذيرفتيد؟».
پاسخ: مرحوم آخوند، روى داعويت امر تكيه مى كند و معانى ديگر را قبول ندارد و ما به طور كلّى داعويت را انكار مى كنيم. به عبارت ديگر: اگرچه كلام مرحوم حائرى، براساس مبنايى غير از مبناى مرحوم آخوند است ولى اين گونه نيست كه يكى از اين دو مبنا، مبناى ديگر را مستحيل بداند، مرحوم آخوند، ملاك در عباديت را قصد تقرّب مى داند ولى مرحوم حائرى نمى گويد: «چنين چيزى ممكن نيست»، بلكه استظهار مى كند كه ملاك در عباديت، همان عنوان تعظيم و خضوع و خشوعى است كه در ذات عبادت وجود دارد. اما مرحوم بروجردى و مرحوم امام خمينى مدّعى هستند كه داعويت امر، چيز غيرمعقولى است، زيرا اگر امر بخواهد داعويت داشته باشد، تخلّف مأموربه از امر امكان ندارد، داعويت امر مثل علت براى تحقق مأموربه خواهد بود و همان طور كه تخلّف معلول از علت امكان ندارد، تخلّف مأموربه از امر هم نبايد امكان داشته باشد. لذا نمى توان گفت: «نزاع اين دو بزرگوار با مرحوم آخوند، مجرّد اختلاف مبناست» بلكه به اين برمى گردد كه مرحوم آخوند مطلبى را ذكر كرده ولى گويا به عمق و باطن آن
(صفحه347)
نرسيده است در حالى كه اين مطلب، باطناً غيرمعقول است. آنچه داعى بر اتيان مأموربه است يا ترس از جهنم و يا طمع در بهشت و... است.
جواب دوم مرحوم حائرى از كلام مرحوم آخوند
مقدّمه:
معروف اين است كه واجب بر دو قسم است: واجب نفسى و واجب غيرى.
واجب نفسى: عبارت از واجبى است كه تعلّق وجوب به آن، به عنوان مقدّميت نباشد بلكه به عنوان خودش باشد.
واجب غيرى: واجبى است كه تعلّق وجوب به آن، به عنوان مقدّميت باشد، مثلا كسانى كه در بحث مقدّمه واجب، قائل به وجوب مقدّمه هستند، وجوب مقدّمه را وجوب غيرى و ترشحى مى دانند، يعنى وجوبى كه از ذي المقدّمه آمده و از وجوب ذي المقدّمه ترشح پيدا كرده است. مرحوم حائرى مى فرمايد:
واجب نفسى بر دو قسم است:
واجب نفسى للنفس و
واجب نفسى للغير. و اين قسم دوم، غير از واجب غيرى است.
واجب نفسى للنفس: واجبى است كه خودش موضوعيت دارد و بر ترك آن استحقاق عقوبت مترتب است، مثل نماز.
واجب نفسى للغير: واجبى است كه بر ترك آن استحقاق عقوبت مترتب است ولى خودش موضوعيت ندارد، مثل اين كه طريقيت براى چيز ديگرى داشته باشد.
براى روشن شدن مطلب، ابتدا مثالى از خودمان و سپس مثال مرحوم حائرى را بيان مى كنيم:
مثال اوّل: در روايات ملاحظه مى كنيد كه روز قيامت به جاهل مقصّر گفته مى شود: «چرا تكاليف مولا را عمل نكردى؟» جواب مى دهد: «جاهل بودم» به او مى گويند: «چرا نرفتى ياد بگيرى»؟(1). لذا بعضى از فقهاء معتقدند كه تعلّم مسائل
- 1 ـ بحارالأنوار، ج1، ص 178.