(صفحه60)
وجوب است. يعنى حتماً بايد حذر كنند و بترسند كسانى كه از امر خداوند سرپيچى مى كنند. ملاحظه مى شود كه آيه شريفه، وجوب تحذّر را مترتب بر مجرّد مخالفت امر خداوند كرده است و اگر امر دلالت بر وجوب نداشته باشد، چه ارتباطى مى تواند بين مخالفت امر و وجوب تحذّر وجود داشته باشد؟
البته مرحوم آخوند اين آيه شريفه را به عنوان مؤيّد ذكر كرده است و شايد علت اين كه آن را به عنوان دليل مطرح نكرده اين باشد كه در آيه شريفه كلمه «أمر» به ضمير «ه» اضافه شده و مرجع ضمير «ه» خداوند است و شايد در امر خداوند، خصوصيتى وجود داشته باشد كه مخالفت با آن موجب وجوب حذر باشد. در حالى كه بحث ما در مطلق امر است. مدّعاى ما اين است كه هرجا امرى باشد ـ مثل امر مولا نسبت به عبد، شوهر نسبت به همسر و پدر نسبت به فرزند ـ دلالت بر وجوب مى كند، ولى آيه شريفه فقط در محدوده امر خداوند بحث مى كند.(1)
اشكال محقق عراقى (رحمه الله) بر مرحوم آخوند: اين اشكال، متوقف بر مقدّمه اى است كه در بحث عام و خاص مطرح است و مرحوم آخوند نيز اين بحث را در آنجا مطرح كرده است و آن اين است كه اگر دليل عامى مانند «أكرم العلماء» و دليل ديگرى مانند «لا تكرم زيد بن عمرو» داشته باشيم و در خارج، معلوم باشد كه مسمّاى به زيد، يك نفر و آن هم «زيد بن عمرو» است. حال اگر ما ترديد داشته باشيم كه آيا اين «زيد بن عمرو» كه اكرامش واجب نيست، عالم است يا جاهل؟ در صورتى كه عالم باشد، خروجش از «أكرم العلماء» به نحو تخصيص است و اگر جاهل باشد، خروجش به نحو تخصّص است، يعنى «زيد بن عمرو» از اوّل داخل در «أكرم العلماء» نبوده و «أكرم العلماء» اختصاص به عالم دارد. در اين جا بحث است كه آيا مى توانيم به أصالة العموم و أصالة عدم التخصيص تمسك كنيم يا نه؟ البته تمسك براى اين كه عنوان آن را به دست آوريم نه براى به دست آوردن حكم إكرام زيد، زيرا حكم إكرام زيد براى ما
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص92
(صفحه61)
معلوم است. اگر اصالة العموم جارى شد، لازمه اش اين است كه اين زيد، جاهل باشد و اگر اصالة العموم جارى نشد، راهى براى استكشاف وصف عنوانى زيد نمى توان داشت.
ممكن است كسى بگويد: اگر اصالة العموم هم جارى شود، نمى توانيم لازم آن را استكشاف كنيم.
جواب اين است كه اصول لفظيه، غير از اصول عمليّه و استصحاب است.
مُثبِت و لازم عقلى استصحاب، حجّت نيست ولى اصول لفظيّه عقلائيه، در هرجا جريان پيدا كند، لوازم و مثبتاتش هم بر آن مترتب است. بنابراين اگر اصالة العموم جارى شد، ما مى توانيم كشف كنيم كه «زيد بن عمرو» جاهل است و تمام احكام جاهل را جارى كنيم. ولى اگر اصالة العموم جارى نشد ما در حال شك باقى مى مانيم و نمى دانيم آيا «زيد بن عمرو» جاهل است يا عالم؟
در بحث عام و خاص مطرح مى شود كه آيا اصالة العموم در ارتباط با كشف تخصيص و تخصّص جريان دارد يا نه؟
آنجا گفته شده است كه در چنين موردى، اصالة العموم جريان ندارد. زيرا عين همان مطلبى كه در ضمن دليل قائلين به اعم در ارتباط با أصالة الحقيقة مطرح كرديم در اين جا نيز مطرح است. ما گفتيم: اصالة الحقيقة در جايى جريان دارد كه مراد متكلّم براى ما مشكوك باشد، امّا در جايى كه مراد متكلّم، معلوم بوده ولى كيفيت استعمال، معلوم نباشد، نمى توانيم به اصالة الحقيقة تمسك كنيم. در مورد اصالة العموم ـ كه اصلى عقلايى است ـ نيز چنين است. اگر ما در جايى شك داشته باشيم كه آيا فلان فرد عالم، وجوب اكرام دارد يا نه؟ اصالة العموم حكم به وجوب اكرام او مى كند و مى گويد: عام، نسبت به اين مورد مشكوك، تخصيص نخورده است امّا در مانحن فيه، مسأله به اين صورت نيست، زيرا ما مى دانيم كه «زيد بن عمرو» وجوب اكرام ندارد ولى نمى دانيم كه آيا اين عدم وجوب اكرام به عنوان تخصيص براى «أكرم العلماء» است يا به عنوان تخصّص است. اين جا عقلاء به اصالة العموم تمسك نمى كنند و برفرض هم كه به حسب واقع تمسك كنند، براى ما احراز نشده است و ما تا وقتى تمسك عقلاء به
(صفحه62)
اصالة العموم را احراز نكنيم نمى توانيم آن را مورد استناد خود قرار دهيم.
اين مطلب را مرحوم آخوند در بحث عام و خاص مطرح كرده و محقق عراقى (رحمه الله)نيز آن را پذيرفته است.
حال محقق عراقى (رحمه الله) مى فرمايد: در مانحن فيه نيز مسأله به همين صورت است، زيرا در آيه شريفه ـ به لحاظ «فليحذر» ـ يقين داريم كه «امر» در «أمره» وجوبى است و اگر استحبابى بود، «فليحذر» معنايى نداشت. وجوب حذر قرينه بر وجوبى بودن امر در «أمره» است. بنابراين مراد متكلم براى ما روشن است. خداوند مى خواهد بفرمايد: مخالفت هر امر وجوبى مستلزم وجوب حذر است.(1) و مطلب ديگرى در آيه وجود ندارد. فقط يك مطلب در آيه مطرح است كه مربوط به مراد متكلّم نيست و آن اين است كه آيا بر امر استحبابى، حقيقتاً، امر اطلاق مى شود ولى به قرينه «فليحذر» به نحو تخصيص از مدلول آيه خارج است(2) يا اين كه امر استحبابى، امر نيست و خروجش از آيه به نحو تخصّص است؟ شما مى خواهيد با اصالة الإطلاق و اصالة العموم ثابت كنيد كه خروج آن به نحو تخصّص است، در حالى كه اصالة الاطلاق و اصالة العموم، وسيله كشف مراد است نه وسيله كشف تخصيص و تخصّص. ولى در مانحن فيه، مراد روشن است كه مخالفت امر وجوبى، وجوب حذر دارد نه مخالفت امر استحبابى. آنچه در آن شك داريم، مطلبى است كه خارج از دايره مراد مولاست و آن اين است كه آيا خروج امر استحبابى از اطلاق آيه، به نحو تخصيص است ـ اگر امر شامل وجوبى و استحبابى شود ـ يا به نحو تخصّص است ـ اگر امر، خصوص امر وجوبى باشد ـ ؟ و در اين جا نمى توان از اصالة العموم و اصالة الاطلاق استفاده كرد.(3)
مهم ترين اشكال در اين مسأله، همين است.
- 1 ـ با قطع نظر از اشكالى كه در مورد اضافه «أمر» به ضمير «ه» مطرح كرديم.
- 2 ـ زيرا براى ما معلوم است كه امر استحبابى، وجوب حذر ندارد.
- 3 ـ نهاية الأفكار، ج1، ص161 و 162
(صفحه63)
دليل سوم: آيه شريفه {ما مَنَعكَ ألاّ تسجد إذ أمَرْتُك}
(1)
خداوند متعال، به ابليس مى فرمايد: هنگامى كه من به تو امر كردم، چه چيز باعث شد كه تو مخالفت امر كنى؟
توبيخ در اين آيه شريفه، دليل بر اين است كه مراد از
{ أمرتك}، امر وجوبى است، زيرا امر استحبابى، توبيخ ندارد. علاوه بر اين، جمله
{ إذ أمَرْتُكَ} اشاره به آيه شريفه
{ و إذ قُلنا لِلملائكَة اسجُدوا لآدَم فَسَجدوا إلاّ إبليسَ...}(2) است و
{ اُسْجُدُوا} هيئت اِفْعَلْ است و بر وجوب دلالت دارد. بنابراين ترديدى نيست كه
{ أمرتك} در آيه شريفه ظهور در امر وجوبى دارد.(3)
بررسى دليل سوم:
دو اشكالى كه در ارتباط با استدلال به آيه
{ فَليحذر الّذين يخالِفونَ عَن أمره} ذكر كرديم در اين جا نيز مطرح است زيرا:
اوّلا: غايت مفاد اين آيه اين است كه امر خداوند، دلالت بر وجوب مى كند. ممكن است امر خداوند داراى يك چنين خصوصيتى باشد، در حالى كه بحث ما در مطلق امر است، چه امر خداوند و چه امر غيرخداوند.
ثانياً: اشكالى كه مرحوم عراقى در مورد آيه قبل مطرح كرد در اين جا نيز جريان دارد.
خلاصه اشكال اين است كه در اين آيه، مراد خداوند براى ما روشن است و همان گونه كه گفتيم امر در
{إذ أمرتك} امر وجوبى است و امر استحبابى از مدلول آيه خارج است ولى آيا خروج آن به نحو تخصيص است يا به نحو تخصّص؟ راهى براى استكشاف آن نداريم، زيرا اصالة العموم، در موارد شك در مراد به كار مى رود و ما در مراد خداوند ترديدى نداريم.
- 1 ـ الأعرف: 12
- 2 ـ البقرة: 34
- 3 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص92
(صفحه64)
دليل چهارم: روايت نبوى «لولا أن أشقّ على اُمّتي لأمرتهم بالسّواك عند كلّ صلاة»:(1)
در اين روايت، دو قرينه وجود دارد كه «لأمرتهم» بر وجوب دلالت مى كند:
قرينه اوّل: كلمه
«أشقّ» است، يعنى اگر اين نبود كه من بر امت خودم ايجاد مشقت مى كردم، آنان را به مسواك زدن در وقت هر نماز امر مى كردم. روشن است كه آنچه مى تواند ايجاد مشقت كند، امر وجوبى است نه امر استحبابى، لذا مكلّف به راحتى مى تواند امر استحبابى را ترك كند و اين كه ما به استحباب، عنوان تكليف مى دهيم، مسامحه است. استحباب، تكليف نيست، زيرا تكليف، ايجاد كلفت و مشقت است و اين كه گفته مى شود: «احكام تكليفيه، پنج تاست و اباحه هم از احكام تكليفيه به حساب مى آيد، از باب تغليب است، در اباحه چه مشقت و كلفتى وجود دارد؟ واقعيت عنوان تكليف، فقط در مورد وجوب و حرمت است و در مورد بقيّه از باب تغليب است.
قرينه دوم: معناى
«لولا أن أشقّ على اُمّتي لأمرتهم بالسّواك» اين است كه چون مسأله مشقت مطرح است، من امّت خود را به مسواك زدن امر نكردم. يعنى اين روايت، حكايت از عدم تحقق امر مى كند، در حالى كه ما روايات زيادى ـ حتى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ـ داريم كه در آنها امر استحبابى به مسواك زدن شده است. از اين جا مى فهميم كه
«لأمرتهم» به معناى امر وجوبى است نه امرى كه شامل استحباب هم بشود.
بررسى دليل چهارم:
دو اشكال قبلى در اين جا نيز مطرح است، زيرا:
اوّلا: ممكن است امر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دلالت بر وجوب داشته باشد در حالى كه مدّعاى ما اين است كه أمر ـ بما هو أمر ـ دلالت بر وجوب دارد.
ثانياً: اشكالى كه محقق عراقى (رحمه الله) مطرح كرد در اين جا نيز جريان دارد. يعنى در
- 1 ـ وسائل الشيعة، ج1، ص354، (باب 3 من أبواب السّواك، ح4).