جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه82)
اين طور نيست كه بعد از اجراى صيغه نكاح، براى زن و مرد يك تغيير ماهوى بهوجود آمده باشد. اگر معناى امر، عبارت از طلب انشائى شد، وجوب و استحباب هم ـ كه دو قسم از طلب انشائى هستند ـ دو امر اعتبارى مى باشند.
پس درحقيقت، بيان مرحوم بروجردى از يك صغرى و كبرى تشكيل شده است. صغرى اين است كه وجوب و استحباب، دو امر اعتبارى هستند و كبرى اين است كه تفاوت دو امر اعتبارى نمى تواند به شدت و ضعف و نقصان و كمال باشد.
ما قبل از اين كه نظر خود مرحوم بروجردى را در اين زمينه مطرح كنيم لازم است ببينيم آيا اشكال ايشان بر مرحوم آخوند وارد است يا نه؟
بررسى اشكال مرحوم بروجردى بر مرحوم آخوند
ترديدى نيست كه وجوب و استحباب، دو امر اعتبارى و دو قسم از طلب انشائى مى باشند. بنابراين، صغراى كلام مرحوم بروجردى قابل انكار نيست.
ولى ايشان برهانى بر اين كه امور اعتباريه قابل تشكيك نيست، اقامه نكرده اند. بنابراين، كبراى كلام مرحوم بروجردى قابل مناقشه است. ما وقتى امور اعتباريه را بررسى مى كنيم، مى بينيم در امور اعتباريه هم تشكيك وجود دارد، مثلا بيع، يكى از امور اعتباريه است امّا همين امر اعتبارى داراى موارد مختلفى است. گاهى بيع بين دو طرف اصيل ـ غيرفضولى ـ مطرح است، در اين جا عقلاء و شارع آمده اند مسأله ملكيت و نقل و انتقال را اعتبار كرده اند. اما در بيع فضولى، بعضى آن را باطل مى دانند، كه ما كارى با آنان نداريم، ولى مشهور بين فقهاء اين است كه بيع فضولى صحيح است اما نياز به اجازه مالك اصلى دارد. اگر مالك اصلى اجازه داد، اين بيع به طور تامّ واقع مى شود و اگر اجازه نداد، به هم مى خورد.
معناى صحت بيع فضولى اين است كه عقلاء و شارع،(1) اعتبار ملكيت مى كنند.
  • 1 ـ اگر عقلاء هم اعتبار ملكيت نكنند، شارع ـ به مقتضاى ادلّه صحت بيع فضولى ـ ملكيت را اعتبار كرده است.
(صفحه83)
آيا اين دو بيع با هم فرق ندارند؟ بيع اصيل، يك بيع كامل است و نياز به اجازه بعدى ندارد، ردّ بعدى هم در ابطال آن نقشى ندارد ولى بيع فضولى در عين اين كه بيع است امّا بيعى ضعيف و متزلزل و ناقص است و توقف بر اجازه بعدى دارد و اگر به جاى اجازه، ردّ شود، ريشه و اساس آن از بين مى رود. بنابراين ملاحظه مى شود كه در امور اعتبارى هم تفاوت به شدت و ضعف وجود دارد.
درنتيجه، بهترين حرفى كه در زمينه وجوب و استحباب مطرح است، همين چيزى است كه مرحوم آخوند فرموده است كه وجوب و استحباب، دو امر اعتبارى مى باشند ولى با وجود اين، تفاوت آن دو به شدت و ضعف و كمال و نقص است و هيچ برهانى نمى تواند اين معنا را ثابت كند كه در امور اعتباريه، شدت و ضعف وجود ندارد. و اين كه ما در بيان وجه كلام مرحوم بروجردى گفتيم: «امور اعتباريه، دايرمدار بين اثبات و نفى و وجود و عدم است»، كلام درستى است ولى مقايسه، بين دو وجود است نه بين وجود و عدم كه شما بگوييد: «امر اعتبارى را يا اعتبار مى كنند يا اعتبار نمى كنند»، خير، بين دو اعتبار هم تفاوت به شدت و ضعف و كمال و نقص وجود دارد. ما وقتى بيع اصيل را با بيع فضولى ـ بنابر صحت آن ـ مقايسه مى كنيم مى بينيم باوجود اين كه اين دو، اعتبارى مى باشند ولى با يكديگر فرق دارند.

نظريه مرحوم بروجردى در ارتباط با تمايز ميان وجوب و  استحباب

مرحوم بروجردى مى فرمايد: به نظر ما تمايز بين وجوب و استحباب، ربطى به مرحله ذات ندارد بلكه مربوط به خارج از ذات و مربوط به مقارنات است. اگر مولايى به عبدش گفت: «اِضْرِبْ زيداً»، گاهى اين جمله داراى مقارناتى است، مثلا مولا با عصبانيت و در حالى كه پا به زمين مى كوبد و دستها را حركت مى دهد و حالت خاصى به چشم ها مى گيرد، اين جمله را گفته است در اين جا ما مى آييم مسأله وجوب را انتزاع مى كنيم.
ولى گاهى مولا با لحن نرمى اين جمله را مى گويد و حتى در كنارش مى گويد: «اگر
(صفحه84)
هم انجام ندادى مهم نيست» اين جا ما استحباب را انتزاع مى كنيم.
و گاهى هم جمله «اِضْرِبْ زيداً» را به صورت متوسطى مطرح مى كند به طورى كه همراه آن، نه از مقارنات وجوب وجود دارد و نه از مقارنات استحباب، در چنين صورتى اختلاف وجود دارد،بعضى قائل به انتزاع وجوب وبعضى قائل به عدم انتزاع وجوب مى باشند.
مرحوم بروجردى سپس مى فرمايد: واقع مسأله اين است كه ما نمى توانيم وجوب و استحباب را دو قسم از طلب بدانيم. طلب، داراى دو قسم نيست بلكه داراى يك قسم است و آن هم خود طلب است. و مسأله مقارنات هم، مانند قرينه مجاز نيست. شما در «رأيت أسداً يرمي» مى گوييد: «يرمي» قرينه بر اين است كه أسد در رجل شجاع استعمال شده است. ولى در مانحن فيه، اين گونه نيست. مقارناتى كه موجب انتزاع وجوب مى شود، قرينه بر اين نيست كه از طلب، طلب وجوبى اراده شده است و مقارناتى كه موجب انتزاع استحباب مى شود، قرينه بر اين نيست كه از طلب، طلب استحبابى اراده شده است. ما اصلا وجوب و استحباب را خارج از دايره طلب مى بينيم. وجوب و استحباب، ربطى به حقيقت طلب ـ يعنى طلب انشائى ـ ندارد.
درنتيجه ما تفاوت بين وجوب و استحباب را درارتباط با ذات آن دو نمى دانيم تا بگوييد: «در امر اعتبارى، تشكيك وجود ندارد»، بلكه ما تفاوت را درارتباط با يك امر خارج از ذات مى بينيم.(1)
اين كلام مرحوم بروجردى شبيه همان تمايز قسم سوم است و آن تمايزى بود كه بين زيد و عَمر در ارتباط با عوارض مشخّصه وجود داشت.
بررسى كلام مرحوم بروجردى:
به نظر مى رسد كلام مرحوم بروجردى داراى اشكالاتى است:
  • 1 ـ نهاية الاُصول، ج1، ص101 و 102
(صفحه85)
اشكال اوّل: ما در اين جهت بحث نداريم كه كجا از صيغه اِفْعَلْ، انتزاع وجوب مى شود و كجا انتزاع وجوب نمى شود. بحث ما در مقام اثبات نيست، بلكه بحث ما مربوط به مقام ثبوت است، همان طور كه در ساير تمايزها، بحث ما در ارتباط با مقام ثبوت است. ما وقتى تمايز بين انسان و بقر را ملاحظه مى كنيم مى خواهيم ببينيم تمايز بين اين دو در چيست؟ مى بينيم تمايز آنها در ارتباط با فصل است. فصل مميّز انسان، عبارت از ناطق و فصل مميّز بقر، چيز ديگر است. امّا اين كه كجا انسان تحقق دارد؟ كجا بقر تحقق دارد؟ چه موجودى ـ به حسب خارج ـ انسان و چه موجودى بقر است. ما در تمايز بين انسان و بقر، كارى به اين ها نداريم. تمايز بين انسان و بقر در ارتباط با ماهيت اين دو است. ماهيت انسان، فصلى دارد و ماهيت بقر، فصل ديگرى دارد و اين دو فصل، جداى از يكديگرند.
تمايز بين وجوب و استحباب نيز همين طور است. درست است كه وجوب، يك امر اعتبارى و استحباب هم يك امر اعتبارى است ولى وقتى ما مى خواهيم تمايز بين اين دو امر اعتبارى را بررسى كنيم، چه كارى داريم كه منشأ تحقق اين امر اعتبارى چيست؟ همان طور كه در مقام بيان فرق ميان بيع و اجاره ـ كه دو امر اعتبارى هستند ـ ما كارى نداريم كه آيا بيع، بهوسيله بِعتُ اعتبار مى شود يا نه؟ ما در مقام اثبات، بحثى نداريم. ما مى خواهيم فرق بين اين دو امر اعتبارى را ملاحظه كنيم. به عبارت ديگر: ما مى خواهيم ببينيم اين دو از نظر ماهيت چه فرقى دارند. در بحث تمايز بين وجوب و استحباب هم همين طور است. ما مى خواهيم ببينيم ماهيت وجوب، چه فرقى با ماهيت استحباب دارد؟ اما اين كه وجوب انتزاع مى شود از اِفْعَلْ با مقارن خاص خودش و استحباب هم انتزاع مى شود از اِفْعَلْ با مقارن خاصّ خودش، اين ربطى به بحث ما ندارد.
خلاصه اين كه نزاع ما مربوط به مقام ثبوت و كلام مرحوم بروجردى مربوط به مقام اثبات است.
اشكال دوم: از مرحوم بروجردى سؤال مى كنيم كه شما بالأخره تمايز بين وجوب
(صفحه86)
و استحباب را در ارتباط با چه چيزى مى دانيد؟ آيا مى خواهيد بگوييد: وجوب و استحباب، در تمام ذات با هم مشتركند؟ يعنى وجوب و استحباب در چيزى شبيه به جنس و فصل ـ چون در امور اعتبارى، جنس و فصل حقيقى وجود ندارد ـ با هم اشتراك دارند و اختلاف آنها مربوط به امرى خارج از ذات و ذاتيات است، شبيه آنچه در اختلاف و تمايز زيد و عَمر گفته مى شد كه در تمام ذات و ماهيت با يكديگر اشتراك دارند ولى در عوارض مشخّصه اختلاف دارند؟ آيا مى خواهيد بگوييد: وجوب و استحباب، در تمام ذات، مشتركند و تمايزشان به مقارنات است؟ در اين صورت آن ذاتى كه شما بيان مى كنيد، عبارت از چيست؟ شما كه تصريح كرديد وجوب و استحباب، دو قسم از طلب نيستند و طلب، يك چيز است و وجوب و استحباب، از مقارنات استفاده مى شود. پس آن ذاتى كه اين دو در آن اشتراك دارند چيست؟ آيا مى خواهيد بگوييد: ذات در هردو عبارت از نفس طلب است و اين مقارنات، خارج از ذات طلب بوده و ربطى به طلب ندارد؟ ما مى گوييم: در تقسيم، مگر هميشه بايد اشياء به عنوان ذات مطرح باشند؟ ما وقتى مى گوييم: «الإنسان إمّا عالم و إمّا جاهل» آيا اين تقسيم غلط است؟ خير، غلط نيست، در حالى كه علم و جهل، ربطى به ماهيت انسان ندارد. آيا شما مى گوييد: اين تقسيم درست نيست و ما دو جور انسان نداريم؟ خير، ماهيت انسان، حيوان ناطق است و حيوان ناطق، هم در مورد عالم تحقق دارد و هم در مورد جاهل. بنابراين در تقسيم لازم نيست هميشه جانب ذات را ملاحظه كنيم بلكه جهات خارجيه و مقارنات هم مصحّح تقسيم مى باشند. پس ما ـ طبق بيان شما ـ مى توانيم بگوييم: وجوب و استحباب، در يك ماهيتى اشتراك دارند و بايد يك جهت امتيازى بين آنها وجود داشته باشد، ولى آيا اين جهت امتياز چيست؟ در كلام شما ـ به عنوان مقام ثبوت  ـ چيزى براى جهت امتياز ذكر نشده  است.
لذا به نظر مى رسد كلام مرحوم بروجردى هم كلام قابل قبولى نيست.
نتيجه بحث در ارتباط با حقيقت وجوب و استحباب
از ملاحظه نظريات مختلف در اين زمينه در مى يابيم كه آنچه به نظر نزديك تر