( صفحه 464 )
كافى است.
مسأله : اگر انسان خودش نخواهد اعلان كند مى تواند به كسى كه اطمينان دارد بگويد از طرف او اعلان نمايد.
مسأله : اگر تا يك سال اعلان كند و صاحب مال پيدا نشود مى تواند آن را براى خود بردارد به قصد اين كه هر وقت صاحبش پيدا شد عوض آن را به او بدهد، يا براى او نگهدارى كند كه هر وقت پيدا شد به او بدهد، يا از طرف صاحبش صدقه بدهد. ولى احتياط مستحب آنستكه از طرف صاحبش صدقه بدهد.
مسأله : اگر بعد از آن كه يك سال اعلان كرد و صاحب مال پيدا نشد مال را براى صاحبش نگهدارى كند و از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و تعدى يعنى زياده روى هم ننموده ضامن نيست ولى اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد، يا براى خود برداشته باشد، در هر صورت ضامن است. امّا اگر صاحب مال بصدقه دادن راضى شود ضامن نيست.
مسأله : كسى كه مالى را پيدا كرده، اگر عمداً به دستورى كه گفته شد اعلان نكند، گذشته از اين كه معصيت كرده، اگر براى خودش بردارد ضامن است و هر وقت صاحب آن پيدا شد بايد به او بدهد و اگر به نيت صاحب آن صدقه بدهد چنانچه بعداً صاحب آن پيدا شد و صدقه را قبول كرد وظيفه اى ندارد اما اگر صاحب آن به صدقه دادن راضى نشد بايد مثل يا قيمت آن را به او بدهد و صدقه اى كه پرداخته است براى خودش محسوب مى شود.
مسأله : اگر ديوانه يا بچه نابالغ چيزى پيدا كند، ولىّ او بايد اعلان نمايد. و پس از آن براى او تملّك و يا از طرف صاحبش صدقه بدهد امّا اگر براى صغير مصلحت دارد بهتر است تملّك نمايد.
مسأله : اگر انسان در بين سالى كه اعلان مى كند از پيدا شدن صاحب مال نا اميد شود به نحوى كه اعلان كردن لغو شمرده شود، احتياط واجب آن است كه آن را صدقه بدهد.
مسأله : اگر در بين سالى كه اعلان مى كند مال از بين برود، چنانچه در نگهدارى
( صفحه 465 )
آن كوتاهى كرده، يا تعدى يعنى زياده روى كرده باشد بايد عوض آن را به صاحبش بدهد، و اگر كوتاهى نكرده و زياده روى هم ننموده چيزى بر او واجب نيست.
مسأله : اگر مالى را كه نشانه دارد و قيمت آن به 6 / 12 نخود نقره سكه دار مى رسد در جايى پيدا كند كه معلوم است بواسطه اعلان صاحب آن پيدا نمى شود مى تواند در روز اول آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد و لازم نيست صبر كند تا سال تمام شود و چنانچه صاحبش پيدا شود و به صدقه دادن راضى نشود بايد عوض آن را به او بدهد و ثواب صدقه اى كه داده مالِ خود او است.
مسأله : اگر چيزى را پيدا كند و به خيال اين كه مالِ خود او است بر دارد بعد بفهمد مال خودش نبوده، بايد تا يك سال اعلان نمايد. و همچنين است بنابر احتياط واجب اگر آنرا با پاى خود حركت داده و جا بجا كند.
مسأله : بايد موقع اعلان جنس چيزى را كه پيدا كرده معين نمايد به طورى كه عرفا بگويند آن را تعريف كرده، مثل اين كه بگويد: «كتاب يا لباسى را پيدا كرده ام» و اگر بگويد: «چيزى پيدا كرده ام» كافى نيست.
مسأله : اگر چيزى را پيدا كند و ديگرى بگويد مالِ من است، در صورتى بايد به او بدهد كه نشانه هاى آن را بگويد و يقين يا اطمينان پيدا كند كه مال او است.
مسأله : اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده به 6 / 12 نخود نقره سكه دار برسد چنانچه اعلان نكند و در مسجد، يا جاى ديگرى كه محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چيز از بين برود، يا ديگرى آن را بردارد كسى كه آن را پيدا كرده ضامن است.
مسأله : اگر مالى را كه كمتر از 6 / 12 نخود نقره سكه دار ارزش دارد پيدا كند و از آن صرف نظر نمايد و در مسجد يا جاى ديگر بگذارد چنانچه كسى آن را بردارد، براى او حلال است.
مسأله : هر گاه چيزى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مى شود بايد تا مقدارى كه ممكن است آن را نگهدارد بعد با اجازه مجتهد جامع الشرائط يا وكيل او قيمت آنرا معيّن كند و بفروشد و پولش را نگهدارد و تا يك سال تعريف و اعلان كند چنانچه صاحب آن پيدا نشد از طرف او صدقه بدهد.
( صفحه 466 )
مسأله : اگر چيزى را كه پيدا كرده موقع وضو گرفتن و نماز خواندن همراه او باشد، در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند اشكال ندارد. و الاّ حكم مغصوب را دارد.
مسأله : اگر كفش او را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند چنانچه بداند كفشى كه مانده مالِ كسى است كه كفش او را برده و راضى است كه كفشش را عوض كفشى كه برده است بردارد، بلكه اگر بداند عمداً آن را برداشته در صورتى كه از پيدا شدن صاحبش مأيوس و يا برايش مشقت داشته باشد مى تواند به جاى كفش خودش بردارد، ولى اگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد زيادى قيمت را به او بدهد، و چنانچه از پيدا شدن او نا اميد شود بايد زيادى قيمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد. و اگر احتمال دهد كفشى كه مانده مالِ كسى نيست كه كفش او را برده چنانچه از پيدا كردن صاحبش مأيوس باشد از طرف او آن را صدقه بدهد، و احتياط واجب آن است كه به اذن حاكم شرع باشد.
مسأله : لباسهائى را كه براى دوختن نزد خيّاط مى آورند، طلائى را كه نزد زرگر براى تعمير مى گذارند، كتابهائى كه براى صحافى يا فروش به صحّاف و كتابفروش مى سپارند و وسايلى كه براى تعمير و اصلاح نزد تعمير كار مى برند چنانچه صاحب آنها مجهول باشد و بسراغ آنها نيايد پس از جستجو و تحقيق اگر از آمدن صاحب آنها مأيوس شوند بنابر احتياط واجب بايد از طرف صاحبانش آنها را صدقه بدهند.
( صفحه 467 )
احكام سر بريدن و شكار كردن حيوانات
مسأله : اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه بعداً گفته مى شود سر ببرند: چه وحشى باشد و چه اهلى، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاك است، ولى حيوانى كه نجاستخوار شده، اگر به دستورى كه در شرع معين نموده اند آن را استبراء نكرده باشند، بعد از سر بريدن گوشت آن حلال نيست. و همينطور بهيمه اى را كه انسان با آن وطى و نزديكى كرده گوشت آن و گوشت بچه آن حرام است.
مسأله : حيوان حلال گوشت وحشى مانند آهو و كبك و بُزِ كوهى و حيوان حلال گوشتى كه اهلى بوده و بعداً وحشى شده مثل گاو و شتر اهلى كه فرار كرده و وحشى شده است، و بسهولت ذبحش ميسّر نيست اگر به دستورى كه بعداً گفته مى شود آنها را شكار كنند پاك و حلال است، ولى حيوان حلال گوشت اهلى مانند گوسفند و مرغ خانگى و حيوان حلال گوشت وحشى كه بواسطه تربيت كردن اهلى شده است و ذبحش بسهولت ممكن است با شكار كردن پاك و حلال نمى شود.
مسأله : حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك و حلال مى شود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد بنابر اين بچه آهو كه نمى تواند فرار كند و بچه كبك كه نمى تواند پرواز نمايد، با شكار كردن پاك و حلال نمى شود و اگر آهو و بچه اش را كه نمى تواند فرار كند، با يك تير شكار نمايند آهو حلال و بچه اش حرام است.
( صفحه 468 )
مسأله : حيوان حلال گوشتى كه مانند ماهى خون جهنده ندارد، اگر به خودى خود در آب بميرد يا بغير دستور شرعى كه در صيد ماهى گفته مى شود آنرا بكشند پاك است، ولى گوشت آن را نمى شود خورد.
مسأله : حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده ندارد، مانند مار، با سر بريدن حلال نمى شود، ولى مرده آن پاك است. چه خودش بميرد يا سرش را ببرند.
مسأله : سگ و خوك بواسطه سر بريدن و شكار كردن پاك نمى شوند و خوردن گوشت آنها هم حرام است. و حيوان حرام گوشتى را كه درنده و گوشتخوار است مانند گرگ و پلنگ اگر به دستورى كه گفته مى شود سر ببرند، يا با تير و مانند آن شكار كنند پاك است، ولى گوشت آن حلال نمى شود، و اگر با سگ شكارى آن را شكار كنند، پاك شدن بدنش هم اشكال دارد، و ظاهر اين است كه ساير حيوانات به جز سگ و خوك قابل تذكيه هستند مگر حشرات كه در قابليت آنها براى تذكيه اشكال است.
مسأله : اگر از شكم حيوان زنده بچه مرده اى بيرون آيد يا آن را بيرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.
(دستور سر بريدن حيوانات)
مسأله : دستور سر بريدن حيوان آن است كه حلقوم «مجراى نفس» و مرى «مجراى غذا» و دو شاه رگ را كه در دو طرف حلقوم است كه به آنها اوداج اربعه «چهار رگ» گفته مى شود از پايين برآمدگى زير گلو به طور كامل ببرند، و اگر آنها را بشكافند كافى نيست.
مسأله : اگر بعضى از چهار رگ را ببرند و صبر كنند تا حيوان بميرد بعد بقيه را ببرند فايده ندارد، بلكه اگر به اين مقدار هم صبر نكنند ولى به طور معمول چهار رگ را پشت سر هم نبرند، بطوريكه عمل واحد حساب شود اگر چه پيش از جان دادن حيوان بقيه رگها را ببرند اشكال دارد.
مسأله : اگر گرگ گلوى گوسفند را بطورى بكند كه از چهار رگى كه در گردن است و بايد بريده شود، چيزى نماند، آن حيوان حرام مى شود، و همين طور بنابر