( صفحه 533 )
سجده هاى مستحبّ قرآن: وقتى انسان يكى از اين آيات را تماماً بخواند يا بشنود مستحب است كه بلافاصله سجده كند.
1 - جزء 9، سوره اعراف، آيه آخر.
2 - جزء 13، سوره رعد، آيه 15.
3 - جزء 14، سوره نحل، آيه 49.
4 - جزء 15، سوره اسراء، آيه 107.
5 - جزء 16، سوره مريم، آيه 58.
6 - جزء 17، سوره حج، آيه 18.
7 - جزء 17، سوره حج، آيه 77.
8 - جزء 19، سوره فرقان، آيه 60.
9 - جزء 19، سوره نمل، آيه 25.
10 - جزء 23، سوره ص، آيه 24.
11 - جزء 30، سوره انشقاق، آيه 21.
سرگين: مدفوع حيوانات.
سفيه: بى عقل; كسى كه قدرت نگهدارى مال خودش را ندارد و سرمايه اش را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند.
سقط شده: افتاده; جنين نارس يا مرده كه از رحم خارج شده باشد.
سلف: معامله پيش خريد.
سؤر: نيم خورده آب يا غذا.
(ش)
شاخص: چوب يا وسيله اى كه براى تعيين وقت ظهر در زمين نصب مى كنند.
شارع: بنيانگزار شريعت اسلامى; خداوند; پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله).
شاهد: گواه.
شرايط ذمّه: شرايطى كه اگر اهل كتاب در بلاد مسلمين به آنها عمل كنند جان و مالشان در
( صفحه 534 )
پناه حكومت اسلامى است.
شهادت: گواهى دادن.
شهادتين: شهادت به يگانگى الله و رسالت رسول الله(صلى الله عليه وآله).
شيوع: شايع شدن; همگانى شدن.
شهرت: مشهور شدن; آشكار شدن براى همه افراد.
شير كامل: منظور انجام يافتن تمام شرايط هشت گانه اى است كه در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است.
(ص)
صاع: پيمانه اى داراى گنجايش حدود 3 كيلوگرم.
صحّاف: شيرازه بند، تعميركار كتاب.
صحّت: درستى.
صراط: منظور پل صراط در روز قيامت است.
صرف برات: نقدكردن برات; در مواردى كه برات به صورت مدّت دار تنظيم شده باشد طلبكار مى تواند زودتر از موعد معيّن از بدهكار بخواهد با كسر مقدارى از برات نقداً وجه آن را دريافت نمايد، اين عمل را در عرف تجّار «صرف برات» مى نامند.
صغيره: دخترى كه به سن بلوغ نرسيده است.
صلح: سازش طرفين; اينكه كسى مال يا حق خود را براى توافق و سازش به ديگرى واگذار كند.
صيغه: خواندن كلماتى كه وسيله تحقّق عقد است.
(ض)
ضامن: عهده دار; متعهّد.
ضرورت: وجوب; حتميّت.
ضرورى دين: آنچه بدون ترديد جزء دين است مانند وجوب نماز و روزه.
ضعف مفرط: ضعف شديد.
( صفحه 535 )
(ط)
طلاق: گسستن پيمان زناشويى.
طلاق بائن: طلاقى است كه پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد.
طلاق خلع: طلاق زنى كه به شوهرش مايل نيست ولى شوهر او را طلاق نمى دهد و زن مهر يا مال ديگرش را به او مى بخشد تا او را راضى به طلاق كند.
طلاق رجعى: طلاقى است كه مرد در عدّه زن مى تواند به او رجوع نمايد.
طلاق مبارات: طلاقى است كه در نتيجه تنفر زن و مرد از يكديگر و دادن مقدارى مال از طرف زن به شوهر واقع مى شود.
طواف نساء: اخرين طواف حج و عمره مفرده است كه ترك آن موجب استمرار حرمت همبسترى براى طواف كننده با همسرش مى شود.
طوق: گردن بند; آنچه در گردن بياويزند.
طهارت: پاكى; حالتى معنوى كه در نتيجه وضو و غسل يا تيمّم حاصل شود.
طهارت ظاهرى: چيزى كه براساس نظر شارع مقدّس محكوم به پاكى است هر چند در واقع نجس باشد مثل اين كه شخصى وارد خانه مسلمانى شود مادام كه صاحب خانه نجاست چيزى را مطرح ننمايد تمام اشياء آن خانه محكوم به پاكى است.
(ظ)
ظاهر اين است: فتوا اين است، مگر اينكه در كلام قرينه اى براى مقصود ديگر باشد.
ظهر شرعى: وقت اذان ظهر كه سايه شاخص محو مى شود يا به كمترين حد آن مى رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق هاى گوناگون فرق مى كند.
(ع)
عاجز: ناتوان; درمانده.
عادت ماهيانه: قاعدگى; حيض.
عادت وقتيّه و عدديّه: زنهايى كه عادت ماهيانه آنها داراى وقت مشخّص و زمان معيّن
( صفحه 536 )
باشد; عادتشان «وقتيّه و عدديّه» است.
عادل: شخصى كه داراى ملكه عدالت است.
عاريه: دادن مال خود به ديگرى براى استفاده موقت و بلاعوض از آن.
عاصى: عصيان كننده; كسى كه نسبت به احكام الهى نافرمان است.
عامل: عمل كننده: 1 - كسى كه به قرارداد جعاله عمل مى كند; 2 - كسى كه متصدّى جمع آورى، حسابرسى و تقسيم و ساير امور مربوط به زكات است; 3 - اجير.
عايدات: درآمد.
عدول: اشخاص عادل.
عذر شرعى: توجيه قابل قبول; دليل قابل قبول از نظر شرعى.
عرف: فرهنگ عموم مردم.
عَرَق جُنُب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع يا استمناء از بدن خارج گردد.
عـزل: كنـار گـذاشتـن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم براى جلوگيرى از آبستنى زن; 2 - بركنار كردن وكيل يا مأمور خود از كار مانند بركنارى وصى يا متولّى خائن توسط حاكم شرع.
عسرت: سختى; تنگدستى.
عقد: گره; پيمان زناشويى; پيوند.
عقدبيع: قرارداد خريد و فروش.
عقد دائم: ازدواج مادام العمر.
عقد غير دائم: ازدواج موقت.
عقود: قراردادهاى دو طرفه مثل خريد و فروش، ازدواج، مصالحه.
عمّال: كارگزاران.
عمداً: از روى قصد; كارى را با علم و آگاهى انجام دادن.
عمره: زيارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه كعبه كه تا حدودى شبيه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع كه قبل از حج تمتّع انجام مى گيرد، و عمره مفرده كه پس از حج قران و افراد يا بدون حج انجام مى گيرد.
( صفحه 537 )
عمل به احتياط: مكلّف تكليف خود را به گونه اى عمل نمايد كه يقين پيدا كند تكليف شرعيش را انجام داده است. طريقه احتياط در كتاب هاى فقهى مطرح شده است.
عنين: مردى كه قادر به انجام آميزش جنسى نيست.
عورت: آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا مى كند; اعضاء تناسلى.
عهد: پيمان; تعهّد انسان در برابر خداوند براى كار پسنديده يا ترك ناپسند كه با صيغه مخصوص ادا مى شود.
عيال: زن; همسر.
عيد فطر: نخستين روز ماه شوّال كه يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است.
عيد قربان: دهمين روز ماه ذى الحجّه كه يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است.
(غ)
غائط: مدفوع.
غرض عقلائى: هدفى كه از نظر عقلا قابل قبول و پسنديده باشد.
غساله: آبى كه معمولا پس از شستن چيزى خود به خود يا با فشار از آن مى چكد.
غسل: شستن; شستشو; شستشوى بدن با كيفيت مخصوصى كه بر دو نوع است: 1 - ترتيبى; 2 - ارتماسى.
غسل واجب: غسلى كه انجام دادن آن الزامى است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حيض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ ميّت; 6 - غسل ميّت.
غسل مستحب: غسلى كه به مناسبت ايّام و ليالى خاص يا عبادات و زيارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زيارت و غيره.
غسل ارتماسى: به نيّت غسل يك مرتبه در آب فرو رفتن.
عسل ترتيبى: به نيّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن.
غسل جبيره: غسلى كه با وجود جبيره بر اعضاى بدن انجام مى گيرد و الزاماً بايد به