جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه رساله توضيح المسائل
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 536 )

باشد; عادتشان «وقتيّه و عدديّه» است.

عادل: شخصى كه داراى ملكه عدالت است.

عاريه: دادن مال خود به ديگرى براى استفاده موقت و بلاعوض از آن.

عاصى: عصيان كننده; كسى كه نسبت به احكام الهى نافرمان است.

عامل: عمل كننده: 1 - كسى كه به قرارداد جعاله عمل مى كند; 2 - كسى كه متصدّى جمع آورى، حسابرسى و تقسيم و ساير امور مربوط به زكات است; 3 - اجير.

عايدات: درآمد.

عدول: اشخاص عادل.

عذر شرعى: توجيه قابل قبول; دليل قابل قبول از نظر شرعى.

عرف: فرهنگ عموم مردم.

عَرَق جُنُب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع يا استمناء از بدن خارج گردد.

عـزل: كنـار گـذاشتـن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم براى جلوگيرى از آبستنى زن; 2 - بركنار كردن وكيل يا مأمور خود از كار مانند بركنارى وصى يا متولّى خائن توسط حاكم شرع.

عسرت: سختى; تنگدستى.

عقد: گره; پيمان زناشويى; پيوند.

عقدبيع: قرارداد خريد و فروش.

عقد دائم: ازدواج مادام العمر.

عقد غير دائم: ازدواج موقت.

عقود: قراردادهاى دو طرفه مثل خريد و فروش، ازدواج، مصالحه.

عمّال: كارگزاران.

عمداً: از روى قصد; كارى را با علم و آگاهى انجام دادن.

عمره: زيارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه كعبه كه تا حدودى شبيه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع كه قبل از حج تمتّع انجام مى گيرد، و عمره مفرده كه پس از حج قران و افراد يا بدون حج انجام مى گيرد.

( صفحه 537 )

عمل به احتياط: مكلّف تكليف خود را به گونه اى عمل نمايد كه يقين پيدا كند تكليف شرعيش را انجام داده است. طريقه احتياط در كتاب هاى فقهى مطرح شده است.

عنين: مردى كه قادر به انجام آميزش جنسى نيست.

عورت: آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا مى كند; اعضاء تناسلى.

عهد: پيمان; تعهّد انسان در برابر خداوند براى كار پسنديده يا ترك ناپسند كه با صيغه مخصوص ادا مى شود.

عيال: زن; همسر.

عيد فطر: نخستين روز ماه شوّال كه يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است.

عيد قربان: دهمين روز ماه ذى الحجّه كه يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است.

(غ)

غائط: مدفوع.

غرض عقلائى: هدفى كه از نظر عقلا قابل قبول و پسنديده باشد.

غساله: آبى كه معمولا پس از شستن چيزى خود به خود يا با فشار از آن مى چكد.

غسل: شستن; شستشو; شستشوى بدن با كيفيت مخصوصى كه بر دو نوع است: 1 - ترتيبى; 2 - ارتماسى.

غسل واجب: غسلى كه انجام دادن آن الزامى است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حيض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ ميّت; 6 - غسل ميّت.

غسل مستحب: غسلى كه به مناسبت ايّام و ليالى خاص يا عبادات و زيارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زيارت و غيره.

غسل ارتماسى: به نيّت غسل يك مرتبه در آب فرو رفتن.

عسل ترتيبى: به نيّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن.

غسل جبيره: غسلى كه با وجود جبيره بر اعضاى بدن انجام مى گيرد و الزاماً بايد به

( صفحه 538 )

صورت غسل ترتيبى باشد.

غُلات: گروهى از مسلمانان هستند كه درباره اميرالمؤمنين على (عليه السلام) غلّو مى كنند و آن حضرت را خدا مى شمارند.

(ف)

فتوا: رأى مجتهد در مسائل شرعيه.

فجر: سپيده صبح.

فجر اول و دوم: نزديك اذان صبح از طرف مشرق سپيده اى رو به بالا حركت مى كند كه آن را فجر اول مى گويند. موقعى كه آن سپيده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است.

فجر صادق: منظور فجر دوم است.

فجر كاذب: منظور فجر اول است.

فرادا: نمازى كه انسان به طور انفرادى مى گزارد.

فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر).

فرض: امرالزامى; امرى كه انجام يا اداى آن واجب است.

فضله: مدفوع حيوانات.

فطر: نخستين روز ماه شوّال و يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است.

فطريه: زكات فطره.

فقّاع: آب جو.

فقير: محتاج; كسى كه نيازمند تأمين مخارج سال خود و عيالش است و چيزى هم ندارد كه به طور روزانه قادر به تأمين هزينه زندگيش باشد.

فى سبيل الله: در راه خدا انجام كار خيرى كه نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غيره.

(ق)

قُبُل: پيش (كنايه از عضو جنسى انسان است).

( صفحه 539 )

قتل: كشتن.

قتل نفس محترمه: كشتن كسى كه خونش از نظر شرعى محترم است و نبايد كشته شود.

قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهاى يوميّه.

قروح: دُمَل ها; زخم هاى چركين.

قريب: نزديك به واقع و حقيقت.

قرينه: نشانه; علامت; همانند.

قسم: سوگند; سوگند به يكى از اسامى خداوند براى انجام امور پسنديده يا ترك ناپسند.

قصاص: كيفر; نوعى از مجازات است كه مشابه با جنايت انجام شده مى باشد، مثل اينكه شخصى كسى را عمداً بكشد او را خواهند كشت.

قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در يك محل.

قصد انشاء: تصميم به ايجاد يك امر اعتبارى مانند بيع و شراء و غيره همراه با اداى كلمات مربوطه.

قصد وجه: در جايى كه مكلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و يا استحباب انجام دهد، يعنى بگويد اين عمل واجب و يا اين عمل مستحب را انجام مى دهم.

قصد رجاء: در موردى است كه مكلّف عمل را به احتمال اينكه به خدا نزيك مى كند انجام مى دهد.

قصد قربت مطلقه: چنانچه مكلّف مى داند عملى مورد رضا و قرب خداست ولى نمى داند عنوان آن چيست، مثل اينكه مى داند گفتن اين جمله در نماز خوب است اما نمى داند استحباب خاص دارد يا به عنوان مطلق ذكر و يا دعا بايد خوانده شود.

قصد قربت: يعنى كارى را براى خدا انجام دادن.

قضا: بجا آوردن عملى كه در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت كردن.

قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در ركعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذكر و دعا خواندن.

قوى: محكم (كنايه از فتوا)

( صفحه 540 )

قيام: ايستادن; اقامه نماز.

قيام متّصل به ركوع: به نيت ركوع از حالت ايستاده خم شدن و ركن نماز است.

قى: استفراغ.

قيّم: سرپرست; كسى كه براساس وصيّت يا حكم حاكم شرع مسؤول امور يتيم و غيره مى شود.

(ك)

كافر: كسى كه به توحيد و نبوّت يا هر دوى آنها معتقد نيست، يعنى:

1 - كسى كه وجود خدا را انكار مى كند.

2 - كسى كه براى خدا شريك مى تراشد.

3 - كسى كه پيغمبرى پيغمبر اسلام را قبول ندارد.

4 - كسى كه در امور فوق شك دارد.

5 - كسى كه منكر ضرورت دين است و انكار او به انكار خدا و رسول(صلى الله عليه وآله)مى انجامد.

كافر حربى: كافرى كه با مسلمانان در حال جنگ مى باشد و يا در پناه مسلمانان نيست.

كافر ذمّى: اهل كتاب كه در بلاد اسلامى با شرايط مخصوص اهل ذمّه در پناه حكومت اسلامى قرار گرفته و زندگى مى كند.

كثير الشّك: كسى كه زياد به شك مى افتد.

كشف خلاف شدن: آشكار شدن اشتباه، روشن شدن اين كه يك عمل درست انجام نشده است.

كفّاره: كارى كه انسان براى جبران گناهش انجام دهد.

كفّاره جمع: كفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقير را سير كردن و بنده اى را آزاد نمودن).

كفالت: ضمانت.

كفيل: ضامن.

كيفيّت: چگونگى.