(صفحه16)
آينده روشن خواهد شد. يك نكته در اين جا جاى ترديد نيست و آن اين كه «امر» فى الجمله به معناى طلب، استعمال مى شود.
همان طور كه ترديدى نداريم كه امر به معناى طلب ـ مثل خود طلب ـ داراى معناى حدثى و جنبه اشتقاقى است، لذا داراى فعل ماضى و مضارع و اسم فاعل و اسم مفعول و ساير صيغه هاى اشتقاقى است، گفته مى شود: أمَرَ، يأمُرُ، آمِر، مأمور و... .
همان طور كه اين اشتقاقات در ارتباط با ماده طلب نيز مطرح است، مثلا مى گوييم: طَلَبَ، يَطْلُبُ، طالب، مطلوب و... .
نكته ديگرى كه در اين مورد، مسلّم است اين است كه امر به معناى طلب، بر «أوامر» جمع بسته مى شود نه بر «اُمور». حال آيا «أوامر» موافق با قاعده جمع است يا نه؟ اثرى بر آن مترتب نيست.
ولى معانى ديگرى كه براى امر ذكر شده است، داراى معناى حدثى و اشتقاقى نيستند.
2 ـ شىء: كلمه «شىء» داراى مفهوم عامى است و همان طورى كه در بحث بساطت مشتق ملاحظه شد، كلمه «شىء» به صورت يك عرض عام براى همه اشياء مطرح است. گاهى «امر» به معناى «شىء» استعمال مى شود، مثل اين كه شما شىء عجيبى را ديده باشيد، براى تعبير از آن گاهى مى گوييد: «رأيت شيئاً عجيباً» و گاهى مى گوييد: «رأيت أمراً عجيباً».
3 ـ شأن: كلمه «شأن» عبارت از يك حالت و كيفيت است و كلمه «أمر» گاهى به معناى شأن است، مثل اين كه از شما سؤال شود: چرا ديروز در درس شركت نكردى؟ و شما جواب دهيد: «شغلنى أمر كذا» يعنى فلان حالت يا كيفيت ـ مثل ميهمانى، كسالت، تنبلى، گرفتارى و... ـ مرا به خود مشغول كرد.
4 ـ فعل: يكى از معانى كلمه «أمر» عبارت از «فعل» است. البته مراد از «فعل» در اين جا معناى مصدرى آن ـ كه جنبه اشتقاقى دارد ـ نيست، بلكه مراد از فعل، عمل خارجى با قطع نظر از انتساب آن به فاعل مى باشد. مثلا در آيه شريفه
{ و ما أمرُ
(صفحه17)
فِرعون برشيد}(1) گفته شده است: «أمر به معناى «كار» است يعنى كار فرعون، كار عاقلانه اى نيست».
5 ـ فعل عجيب: گاهى «أمر» به معناى «فعل عجيب» به كار مى رود و آن در جايى است كه خصوصيت شگفت آورى در فعل وجود داشته باشد، مثلا در مورد آيه شريفه
{ فلمّا جاء أمرنا جعلنا عاليها سافلها}(2) گفته شده است كه «أمر» به معناى «كار عجيب» است و آن «كار عجيب» همان
{ جعلنا عاليها سافلها} است.
مناقشه مرحوم بروجردى در معناى پنجم:
مرحوم بروجردى مى فرمايد: آنچه به معناى «فعل عجيب» مى آيد عبارت از «اِمر» ـ به كسر همزه ـ است. مثلا در جريان برخورد حضرت موسى (عليه السلام) با آن مرد الهى، وقتى آن مرد بزرگ الهى اقدام به سوراخ كردن كشتى نمود، حضرت موسى (عليه السلام) >به او گفت:
{ أخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أهلَها لَقَد جِئتَ شَيئاً إمراً}،(3) در اين جا «إمر» به معناى «عجيب» است.
مرحوم بروجردى مى فرمايد: امّا «اَمر» در آيه شريفه
{ فلمّا جاء أمرُنا جعلنا عاليها سافلها}(4) به معناى «طلب» است يعنى وقتى دستور و فرمان ما آمد. در اين صورت جمله
{ جعلنا عاليها سافلها} به عنوان تحقق اين دستور الهى است.
ايشان مى فرمايد: در آيه شريفه
{ و ما أمر فرعون برشيد}(5) نيز بعيد نيست «أمر» به معناى «طلب» باشد، يعنى أوامر و فرامين فرعون عاقلانه نيست.(6)
6 ـ حادثه: مثل اين كه گفته شود: «وقع في هذا اليوم أمرُ كذا»، كه در اين جا «أمر»
- 1 ـ هود: 97
- 2 ـ هود: 82
- 3 ـ كهف: 71
- 4 ـ هود: 82
- 5 ـ هود: 97
- 6 ـ نهاية الاُصول، ج1، ص85
(صفحه18)
به معناى حادثه است.
7 ـ غرض: مثل اين كه شما به منزل دوستتان مى رويد و مى گوييد: «جئتك لأمرِ كذا» يعنى «جئتك لغرضِ كذا».
كلام مرحوم آخوند
مرحوم آخوند ابتدا در مورد معناى هفتم «امر» مى فرمايد:
در اين جا اشتباهى در كار است زيرا كسى كه مى خواهد بگويد «امر» به معناى غرض است، قاعدتاً مى خواهد بگويد: ما مى توانيم «امر» را برداشته و به جاى آن كلمه «غرض» را بگذاريم، همان طور كه در معانى گذشته به اين صورت عمل مى شد. در حالى كه مسأله، اين گونه نيست، زيرا ما معناى «غرض» را از لام استفاده مى كنيم. اگر از ما در مورد معناى لام سؤال كنند مى گوييم: «اين لام، لام غايت است». لام غايت، غرض و هدف را افاده مى دهد. بنابراين غرض، از لام غايت استفاده مى شود. و مجرور لام ـ يعنى امر ـ يكى از مصاديق غرض است، مثلا اگر غرض اين باشد كه شما از دوست خودتان پولى قرض كنيد، قرض كردن اين پول، مجرور لام است و كلمه «امر» به معناى پول قرض كردن است. البته نه اين كه «امر» به معناى پول قرض كردن باشد بلكه «امر» به معناى «شىء» است و با انضمام كلمه «لام» فهميده مى شود كه اين «شىء»، متعلّق غرض قرار گرفته است. و شىء متعلّق غرض، همان پول قرض كردن است. درنتيجه، غرض، از لام استفاده مى شود و ارتباطى به امر ندارد و غرض اين است كه شما از رفيقتان پول قرض كنيد، پس پول قرض كردن به عنوان مصداق غرض مطرح است. و به تعبير مرحوم آخوند در اين جا اشتباه مفهوم به مصداق پيش آمده است. يعنى چون در اين جا ديده اند «امر» به عنوان مصداق غرض مطرح است، اين مصداق را با مفهوم اشتباه كرده اند و خيال كرده اند در اين جا مفهوم «الغرض» ـ به جاى مصداق ـ مطرح است.
(صفحه19)
سپس مرحوم آخوند دايره اشكال را توسعه داده مى فرمايد:
نه تنها در اين جا به اين صورت است بلكه در قسمتى از معانى گذشته نيز مطلب همين طور است. مثلا در مثال «شغلني أمر كذا» كه گفته اند: امر به معناى «شأن» استعمال شده است، «امر» به طور مستقيم به جاى مفهوم «شأن» ننشسته است بلكه «امر» در معناى «شىء» استعمال شده ولى اين «شىء» ـ به قرينه «شغلني» ـ مصداق براى «شأن» است، مصداق براى آن «حالت و خصوصيت شأنيت» است. پس مستعمل فيه «امر» عبارت از «شىء» است نه «شأن». لذا در اين مورد هم اشتباه مفهوم به مصداق مطرح است.
مرحوم آخوند مى فرمايد: در مورد حادثه نيز همين طور است. شما وقتى به دوست خود مى گوييد: «مى دانى امروز چه امرى اتفاق افتاد؟» در اين جا كلمه «امر» به معناى «حادثه» نيست. «امر» در اين عبارت نيز به معناى «شىء» است ولى تعبير «مى دانى امروز چه امرى اتفاق افتاد؟» قرينه بر اين است كه اين «شىء» مصداق براى «حادثه» است. و نفس كلمه «امر» در معناى حادثه استعمال نشده است. همان طور كه اگر «امر» را برداشته و به جاى آن خود «شىء» را بگذاريد و بگوييد: «مى دانى امروز چه چيزى اتفاق افتاد؟» كلمه «چيز» در معناى خودش به كار رفته است ولى يك چنين تعبيراتى قرينه بر اين است كه كلمه «چيز» مصداق براى «حادثه» است. و تعبيراتى چون اتّفاق و امروز و... قرينه بر اين معناست.
مرحوم آخوند اين مطلب را در مورد فعل عجيب نيز مطرح كرده است.
ايشان در پايان نتيجه مى گيرد كه «امر»، حقيقت در دو معناست: يكى عبارت از
طلب في الجملة(1) است كه آن معناى اشتقاقى است و ديگرى عبارت از
شىء است كه معناى غيراشتقاقى است.(2)
صاحب فصول (رحمه الله) نيز معتقد است «امر» داراى دو معناست: يكى
طلب و
- 1 ـ قيد «في الجملة» به اين جهت است كه طلب داراى خصوصياتى است كه بعداً ذكر مى شود.
- 2 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص89 و 90
(صفحه20)
ديگرى
شأن.(1)
ظاهر كلام اين دو بزرگوار اين است كه «امر» بين اين دو معنا به صورت مشترك لفظى است. قبل از بررسى كلام آنان، لازم است در ارتباط با قيد «في الجملة» ـ كه در كلام مرحوم آخوند مطرح شده است ـ توضيحى ارائه نماييم:
در ارتباط با قيد «
في الجملة» دو احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل: قيد «في الجملة» ناظر به بحثهايى باشد كه در آينده در مورد امر مطرح مى شود، مثل اين كه «آيا علو، در معناى امر دخالت دارد؟»، «آيا استعلاء در معناى امر دخالت دارد؟»، «آيا طلبى كه مفاد امر است خصوص طلب وجوبى است يا شامل طلب استحبابى هم مى شود؟». در اين صورت مقصود مرحوم آخوند از تعبير به «في الجملة» اين است كه اجمالا معناى «امر» عبارت از طلب است ولى اين كه آيا علوّ هم لازم دارد يا نه؟ معناى امر، خصوص طلب وجوبى است يا شامل استحبابى هم مى شود؟ اين ها را بايد بعداً بحث كنيم.
احتمال دوم: قيد «في الجملة» اشاره به اين باشد كه وقتى ما مى گوييم: «امر» به معناى «طلب» است به اين معنا نيست كه هرجا و در هر مورد و به هر كيفيتى كه ما كلمه «طلب» را به كار مى بريم بتوانيم به جاى آن، كلمه «امر» را هم به كار ببريم. مثلا ما كلمه «طلب» را نه تنها در مورد فعل غير به كار مى بريم ـ مثل اين كه مولايى از عبدش چيزى را طلب كند ـ بلكه گاهى در مورد فعل خودمان نيز به كار مى بريم، مثل طالب علم. آيا مى شود در اين جا كلمه «آمر» را به جاى «طالب» قرار دهيم؟ آيا مى توانيم به جاى «طَلَبة» كلمه «أمَرَة» را به كار ببريم؟ خير، نمى توانيم چنين كارى انجام دهيم. اين كار مورد استهزاء ديگران قرار مى گيرد.
با توجه به بيان فوق، ممكن است مراد مرحوم آخوند از كلمه «في الجملة» اين
- 1 ـ قال في الفصول: «الحقّ أنّ لفظ الأمر مشترك بين الطلب المخصوص كما يقال: أمره بكذا، و بين الشأن، كما يقال: شغله أمر كذا» ثمّ قال: «المراد بالطلب المخصوص طلب العالي من الداني حصول الفعل على سبيل الإلزام...». الفصول الغروية في الاُصول الفقهيّة، ص62 و 63