( صفحه 520 )
را براى او كنار ميگذارند و اگر بعد از تولد معلوم شد اشتباه كرده اند يا كودك مرده به دنيا آمد جبران ميكنند.
ب: اگر بدانند يك نفر است ولى ندانند دختراست يا پسر سهم الارث يك پسر را براى او كنار ميگذارند و اگر بعد از تولد معلوم شود اشتباه شده جبران ميكنند.
ج: اگر ندانند كه چند نفر است و چه جنسى دارد بنا بر احتياط واجب سهم الارث دو پسر را براى او كنار ميگذارند و بعد از تولد اگر اشتباه شده بود جبران ميكنند.
مسأله : اگر چند نفر كه از همديگر ارث ميبرند مثل پدر و پسر و زن و شوهر در يك حادثه بميرند و معلوم نباشد كداميك اول مرده اند همه از يكديگر ارث ميبرند.
ـ در تقسبم ارث فرض ميكنيم كه اول يكى از آنها فوت نموده و بنا بر اين فرض اموال او را بين ورثه او تقسيم ميكنيم و سهم كسانى كه فوت كرده اند را به ورثه زنده آنها ميدهيم.
ـ سپس فرض ميكنيم كه ديگرى اول فوت نموده وبنا بر اين فرض اموال او را بين ورثه او تقسيم ميكنيم (در اين فرض كسى را كه در فرض سابق فرض كرده بوديم اول مرده است زنده فرض ميكنيم) و سهم الارث افرادى كه فوت شده اند را به ورثه زنده آنها ميدهيم.
واژه ها و اصطلاحات فقهى
(الف)
آب جارى: آب جوشيده از زمين و مانند آن و در حال جريان، مانند آب چشمه و قنات.
آب قليل: آبى است كمتر از كر، كه از زمين هم نجوشد.
آب كر: مقدار معينى از آب است كه اندازه و كيفيت آن در مسأله 21 بيان شده است.
آب مضاف: آبى است كه از چيزى گرفته شده، مانند: گلاب، يا با چيزى آميخته شده باشد مانند: شربت.
آب مطلق: به آن آب خالص نيز گفته مى شود و داراى پنج قسم است به شرح مسأله 20.
آلات لهو: اسباب عياشى و خوشگذرانى نامشروع مانند تار و ضرب وغيره.
ابن سبيل: مسافرى كه در سفر، پول مخارج و وسيله زندگى نداشته باشد و درمانده باشد.
اتْقى: باتقواتر.
اجاره: قراردادى است كه طى آن منافع مال يا كار يك طرف در قبال اجرت و مدت معين به طرف ديگر واگذار مى شود.
اجانب: بيگانگان.
اجرت المثل: اجرت همانند; مثل اين كه شخصى بدون تعيين اجرت، كارى انجام دهد، براى تشخيص قيمت كار انجام شده گفته مى شود، اگر همين كار را شخص ديگرى كه
( صفحه 522 )
مشابه اين فرد است انجام مى داد چقدر مى شد، پاسخ هرچه شد، قيمت همان است.
اجزاء و شرايط: هر امرى كه خودش در يك مركبى قرار گرفته جزء آن محسوب مى گردد مثل ركوع و سجود نماز; و هر امرى كه خارج از حقيقت يك چيزى است ولى آن چيز مقيد به او بايد باشد شرط آن محسوب مى شود مثل طهارت در نماز.
اجير: كسى كه طبق قرارداد در برابر كارى كه انجام مى دهد مستحق اجرت مى شود.
احتلام: نشانه بلوغ ; خارج شدن منى از انسان در حالت خواب.
احتياط: موجباتى كه رعايت آن احاطه كامل و اطمينان انسان به رسيدن به واقع را سبب مى شود و چنانچه در رساله نوشته شود كه: (احتياط اين است) و قبل يا بعد از آن فتوى در مسأله نباشد، احتياط واجب است.
احتياط لازم يا واجب: احتياطى كه به جهت فتوا نداشتن مجتهد، رعايت آن لازم است مگر به فتوى معتبر ديگرى رجوع شود.
احتياط مستحب: احتياطى است كه رعايت آن واجب نيست.
احتياط واجب: عبارت از امرى است كه مطابق احتياط است، اما فقيه همراه آن فتوا نداده است. در چنين مواردى مقلد مى تواند به فتواى مجتهد ديگرى كه در رتبه بعد قرار دارد، عمل كند.
احتياط را ترك نكند: هر مورد كه فتوايى از فقيه نسبت به آن ذكر نشده است به معنى احتياط واجب است و اگر در همان مورد، فتوايى ذكر شده باشد، به معنى تأكيد بر حسن احتياط مى باشد.
احداث: از نو ساختن; تأسيس كردن
احراز: به دست آوردن; فراهم آوردن; دريافتن
احكام خمسه: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه.
احوط: منطبق با احتياط.
احياء زمين: تغييراتى كه با كشت و زرع و يا ساختمان و غيره موجب مى شود زمين موات و غير قابل استفاده زنده گرديده و عنوانى مثل باغ و مزرعه و يا خانه و امثال آن بر او صادق باشد.
( صفحه 523 )
اخفات: آهسته قرائت كردن.
ادّعا: دادخواهى.
اذن: اجازه.
ارباب خمس: صاحبان خمس; كسانى كه مى توانند از خمس استفاده نمايند.
ارباح مكاسب: منافع كسب و كار; هر نوع درآمدى كه از طريق حرفه و كار عايد شود.
ارتفاع قيمت سوقى: افزايش قيمت جنس در بازار.
ارتقاى قيمت سوقى: افزايش قيمت جنس در بازار.
ارتماس: فرو رفتن در آب (غسل); فرو كردن در آب (وضو).
ارث: ماترك متوفى كه براى ورثه باقى مى ماند.
استبراء: سعى در برائت و پاكى از آلودگى و نجاست. در چهار مورد به كار رفته است:
1 ـ استبراء از بول.
2 ـ استبراء از منى يعنى ادرار كردن پس از خروج منى به قصد اطمينان از اين كه ذرات منى در مجراى بول نمانده باشد.
3 ـ استبراء حيوان نجاستخوار يعنى بازداشتن آن از خوردن نجاست انسان تا وقتى كه به خوراك طبيعى خود عادت كند.
4 ـ استبراء از حيض و نفاس و استحاضه: يعنى بعد از قطع شدن خون بررسى كند كه آيا خون در درون رحم وجود دارد يا نه.
استحاضه: نام حالات خون ديدگى زنان;
اين خون اگر زياد باشد استحاضه كثيره، و اگر كم باشد استحاضه قليله، و در صورت بينابين استحاضه متوسطه ناميده مى شود.
استحاله: اگر حقيقت شىء نجس به گونه اى تغيير كند كه به صورت چيز پاكى درآيد، استحاله محقق شده است، مانند چوب نجسى كه بسوزد و خاكستر شود، يا سگى كه در نمكزار فرو رفته و تبديل به نمك شود، اين گونه استحاله شدن از مطهرات است، برخلاف جايى كه حقيقت آن عوض نشود مثل آرد شدن گندم نجس.
استرباح: ربح خواستن و فايده جستن.
( صفحه 524 )
استعلام: پرسش كردن از چيزى; آگاهى خواستن.
استفتاء: مطالبه فتوا; سؤال كردن و كسب نظر مجتهد درباره حكم شرعى يك مسأله.
استطاعت: توانايى انجام فريضه حج از حيث بدن، مال و راه.
استمناء: جلق زدن; انجام عملى با خود كه موجب انزال منى مى شود.
استيفاء حق: به دست آوردن حق.
استيلاء: تسلط: دستيازى، چيره شدن، چيرگى، پيروزى
اشكال دارد: يعنى خلاف احتياط لازم است.
اصول دين اركان دين: يعنى توحيد، نبوت و معاد.
اصول مذهب: يعنى امامت و عدالت.
اضطرار: ناگزيرى; ناچارى.
اظهر: ظاهرتر، روشن تر، فتواست، مقلد بايستى طبق آن عمل نمايد.
اعدل: عادل تر.
اعراض از وطن: تصميم انسان بر روى گردانى از وطن و ترك هميشگى آن.
اعلان: آگاه ساختن.
اعلم: عالم تر.
افضاء: باز شدن; يكى شدن و تداخل مجارى بول و حيض.
افطار: باز كردن روزه.
اقامه معروف: به پا داشتن سنتى كه از نظر شرعى معتبر شناخته شده است.
اقرب اين است: فتوا اين است (مگر آن كه در ضمن كلام قرينه اى بر عدم فتوا باشد).
اقوى اين است: نظر قوى بر اين است; فتواى صريح است بايستى طبق آن عمل شود.
اكتفا به رفع ضرورت كند: به اندازه اجبار اكتفا كند و بيشتر از آن انجام ندهد.
اسباب اماله: وسايل تنقيه.
الزام كردن: اجبار نمودن.
امام: رهبر، پيشوا
امام جماعت: كسى كه در نماز به او اقتدا مى كنند.