جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه رساله توضيح المسائل
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 522 )

مشابه اين فرد است انجام مى داد چقدر مى شد، پاسخ هرچه شد، قيمت همان است.

اجزاء و شرايط: هر امرى كه خودش در يك مركبى قرار گرفته جزء آن محسوب مى گردد مثل ركوع و سجود نماز; و هر امرى كه خارج از حقيقت يك چيزى است ولى آن چيز مقيد به او بايد باشد شرط آن محسوب مى شود مثل طهارت در نماز.

اجير: كسى كه طبق قرارداد در برابر كارى كه انجام مى دهد مستحق اجرت مى شود.

احتلام: نشانه بلوغ ; خارج شدن منى از انسان در حالت خواب.

احتياط: موجباتى كه رعايت آن احاطه كامل و اطمينان انسان به رسيدن به واقع را سبب مى شود و چنانچه در رساله نوشته شود كه: (احتياط اين است) و قبل يا بعد از آن فتوى در مسأله نباشد، احتياط واجب است.

احتياط لازم يا واجب: احتياطى كه به جهت فتوا نداشتن مجتهد، رعايت آن لازم است مگر به فتوى معتبر ديگرى رجوع شود.

احتياط مستحب: احتياطى است كه رعايت آن واجب نيست.

احتياط واجب: عبارت از امرى است كه مطابق احتياط است، اما فقيه همراه آن فتوا نداده است. در چنين مواردى مقلد مى تواند به فتواى مجتهد ديگرى كه در رتبه بعد قرار دارد، عمل كند.

احتياط را ترك نكند: هر مورد كه فتوايى از فقيه نسبت به آن ذكر نشده است به معنى احتياط واجب است و اگر در همان مورد، فتوايى ذكر شده باشد، به معنى تأكيد بر حسن احتياط مى باشد.

احداث: از نو ساختن; تأسيس كردن

احراز: به دست آوردن; فراهم آوردن; دريافتن

احكام خمسه: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه.

احوط: منطبق با احتياط.

احياء زمين: تغييراتى كه با كشت و زرع و يا ساختمان و غيره موجب مى شود زمين موات و غير قابل استفاده زنده گرديده و عنوانى مثل باغ و مزرعه و يا خانه و امثال آن بر او صادق باشد.

( صفحه 523 )

اخفات: آهسته قرائت كردن.

ادّعا: دادخواهى.

اذن: اجازه.

ارباب خمس: صاحبان خمس; كسانى كه مى توانند از خمس استفاده نمايند.

ارباح مكاسب: منافع كسب و كار; هر نوع درآمدى كه از طريق حرفه و كار عايد شود.

ارتفاع قيمت سوقى: افزايش قيمت جنس در بازار.

ارتقاى قيمت سوقى: افزايش قيمت جنس در بازار.

ارتماس: فرو رفتن در آب (غسل); فرو كردن در آب (وضو).

ارث: ماترك متوفى كه براى ورثه باقى مى ماند.

استبراء: سعى در برائت و پاكى از آلودگى و نجاست. در چهار مورد به كار رفته است:

1 ـ استبراء از بول.

2 ـ استبراء از منى يعنى ادرار كردن پس از خروج منى به قصد اطمينان از اين كه ذرات منى در مجراى بول نمانده باشد.

3 ـ استبراء حيوان نجاستخوار يعنى بازداشتن آن از خوردن نجاست انسان تا وقتى كه به خوراك طبيعى خود عادت كند.

4 ـ استبراء از حيض و نفاس و استحاضه: يعنى بعد از قطع شدن خون بررسى كند كه آيا خون در درون رحم وجود دارد يا نه.

استحاضه: نام حالات خون ديدگى زنان;

اين خون اگر زياد باشد استحاضه كثيره، و اگر كم باشد استحاضه قليله، و در صورت بينابين استحاضه متوسطه ناميده مى شود.

استحاله: اگر حقيقت شىء نجس به گونه اى تغيير كند كه به صورت چيز پاكى درآيد، استحاله محقق شده است، مانند چوب نجسى كه بسوزد و خاكستر شود، يا سگى كه در نمكزار فرو رفته و تبديل به نمك شود، اين گونه استحاله شدن از مطهرات است، برخلاف جايى كه حقيقت آن عوض نشود مثل آرد شدن گندم نجس.

استرباح: ربح خواستن و فايده جستن.

( صفحه 524 )

استعلام: پرسش كردن از چيزى; آگاهى خواستن.

استفتاء: مطالبه فتوا; سؤال كردن و كسب نظر مجتهد درباره حكم شرعى يك مسأله.

استطاعت: توانايى انجام فريضه حج از حيث بدن، مال و راه.

استمناء: جلق زدن; انجام عملى با خود كه موجب انزال منى مى شود.

استيفاء حق: به دست آوردن حق.

استيلاء: تسلط: دستيازى، چيره شدن، چيرگى، پيروزى

اشكال دارد: يعنى خلاف احتياط لازم است.

اصول دين اركان دين: يعنى توحيد، نبوت و معاد.

اصول مذهب: يعنى امامت و عدالت.

اضطرار: ناگزيرى; ناچارى.

اظهر: ظاهرتر، روشن تر، فتواست، مقلد بايستى طبق آن عمل نمايد.

اعدل: عادل تر.

اعراض از وطن: تصميم انسان بر روى گردانى از وطن و ترك هميشگى آن.

اعلان: آگاه ساختن.

اعلم: عالم تر.

افضاء: باز شدن; يكى شدن و تداخل مجارى بول و حيض.

افطار: باز كردن روزه.

اقامه معروف: به پا داشتن سنتى كه از نظر شرعى معتبر شناخته شده است.

اقرب اين است: فتوا اين است (مگر آن كه در ضمن كلام قرينه اى بر عدم فتوا باشد).

اقوى اين است: نظر قوى بر اين است; فتواى صريح است بايستى طبق آن عمل شود.

اكتفا به رفع ضرورت كند: به اندازه اجبار اكتفا كند و بيشتر از آن انجام ندهد.

اسباب اماله: وسايل تنقيه.

الزام كردن: اجبار نمودن.

امام: رهبر، پيشوا

امام جماعت: كسى كه در نماز به او اقتدا مى كنند.

( صفحه 525 )

امرار معاش: گذراندن زندگى.

امر به معروف: واداشتن افراد به انجام احكام و سنتى كه از نظر شارع پسنديده است.

امساك: امتناع كردن: امتناع كردن; خود را از انجام كارى بازداشتن.

اموال محترمه: اموالى كه بنابر ضوابط اسلامى داراى احترام است و ديگران نمى توانند در آن تصرف كنند.

امور حسبيه: كارهايى كه از روش دين فهميديم نبايد روى زمين بماند از جمله رسيدگى به اموال يتيمان و غيره كه به تصدى مجتهد عادل يا نماينده او صورت مى گيرد.

اناث و ذكور: زنان و مردان.

انتقال: جابه جايى ; جا به جا شدن چيز نجس به نحوى كه ديگر شىء اول محسوب نشود، مانند انتقال خون انسان به پشه.

انزال: بيرون آمدن منى.

اوداج اربعه: شاهرگ هاى چهارگانه حيوانات.

اورع: پرهيزكارتر.

اولى: سزاوارتر، بهتر.

ايقاع: هر نوع قرارى كه يك جانبه انجام گيرد و نياز به قبول طرف ديگر نداشته باشد مانند طلاق كه شرعاً احتياجى به قبول زوجه ندارد.

اهل كتاب: يهودى و مسيحى و زردشتى كه پيرو پيامبرانى بوده اند كه صاحب كتاب آسمانى بودند.

(ب)

بالغ: رسيده; فردى كه به سن بلوغ رسيده باشد.

بدل از وضو: به جاى وضو; مثلا در جايى كه آب نباشد، وظيفه مكلف تيمم است و اين تيمم جايگزين وضو خواهد شد.

بدل از غسل: به جاى غسل; مثلا در جايى كه آب نباشد، وظيفه مكلف تيمم است و اين تيمم جايگزين غسل خواهد شد.

( صفحه 526 )

بدعت: نوآورى; اعمال سليقه شخصى در احكام الهى.

برات: اوراق مخصوصى است كه بدهكاران بابت بدهى خودشان آن را امضا مى نمايند و در عرف تجار يكى از اسناد معتبر تجارى است.

برائت ذمه: در موارد شك، مكلف بايستى عمل را به گونه اى انجام دهد كه يقين پيدا كند تكليف خود را انجام داده است.

بسط: گسترش ; تفسير نمودن، فراخ كردن

بعيد است: دور از ذهن است; فتوا بر آن منطبق نيست.

بعيد نيست: فتوا اين است (مگر قرينه اى بر خلاف آن در كلام پيدا شود).

بلاد كبيره: شهرهاى بزرگ خارق العلاده

بلوغ: ظهور يكى از علائم سه گانه در انسان كه موجب بالغ شدن است; رسيدن به سن تكليف.

بيع مثل به مثل: خريد و فروش دو شىء هم جنس به صورت پايا پاى، مانند گندم با گندم.

به نحو متعارف: به صورت معمول.

بهيمه: حيوان چهار پا.

(ت)

تبعيت: پيروى كردن; پاك گشتن چيز نجس به تبع پاك شدن چيز نجس ديگر مانند پاكى ظرفى كه در آن انگور جوشيده است، پس از آن كه دو سوم آب انگور تبخير شده باشد.

تجافى: نيم خيز نشستن; مأمومى كه به ركعت اول نماز جماعت نرسيده، هنگام تشهد خواندن امام به حالت نيم خيز مى نشيند.

تحت الحنك: زير چانه، آن قسمت از عمامه كه زير گلو آويخته مى شود.

تخلص از نزول و ربا: رهايى از رباخوارى.

تخلى: تخليه كردن; بول و غائط كردن.

تخميس: خارج كردن خمس مال; خمس مال را تأديه كردن.

تذكيه شده: حيوانى كه با رعايت موازين شرع ذبح و يا صيد شده باشد.