( صفحه 527 )
تروّى: تفكر كردن; تفكر در افعال نماز براى كشف چگونگى نمازى كه خوانده شده است.
تسبيحات اربعه: سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اكبر.
تسبيح حضرت زهرا(عليها السلام): گفتن سى و چهار مرتبه الله اكبر و سى و سه مرتبه الحمدلله و سى و سه مرتبه سبحان الله.
تستّر: خود را پوشاندن.
تسميه: نام خدا را بردن; جارى كردن اسم خدا بر زبان.
تشريح: پاره كردن بدن انسان يا حيوان مرده براى اطلاعات پزشكى و غيره.
تصديق: گواهى نمودن، تأييد كردن.
تطهير: پاك كردن.
تعدى: زياده روى، ستم كردن، دست درازى.
تعقيب: دنبال كردن، پس از نماز با ذكر دعا و قرآن، خود را مشغول كردن.
تفاوت قيمت صحيح و معيوب: مقدار اختلافى كه از نظر قيمت بين جنس سالم و غير سالم وجود دارد.
تفريط: كوتاهى كردن، مسامحه نمودن.
تقاص: مال مديون را بابت طلب خود برداشتن.
تقليد: تبعيت از فتاوى مجتهد و عمل نمودن به دستور وى.
تكبيرة الاحرام: به قصد شروع نماز الله اكبر گفتن.
تلف شدن: از بين رفتن.
تلقيح: تركيب اسپرم مرد و اوول زن.
تمكن: دارايى، توانايى مالى
تملك به ضمان: مالك شدن با ضمانت; انسان مال استقراضى را مالك مى شود به شرط ضمانت اداى آن.
تنزيل سفته: فروش سفته با مبلغى كمتر از اعتبار آن.
تيمم: در موارد عدم دسترسى به آب به جاى وضو و غسل، در هفت مورد بايد تيمم كرد.
( صفحه 528 )
تيمم بدل از غسل مس ميت: در جايى كه غسل دادن ميت ممكن نباشد و يا آبى براى غسل موجود نباشد، تيمم جايگزين غسل خواهد شد.
تيمم جبيره اى: تيمم كسى كه بر اعضاى تيمم او مرهم يا پوشش است.
توريه: نوعى حرف زدن است كه در آن نه دروغ گفته مى شود و نه راست; اين روش نوعى پنهان كارى است كه به منظور خلاص شدن از دروغ به كار گرفته مى شود مثل اين كه شخصى به درب منزل كسى مراجعه مى كند و صاحب خانه را مى طلبد، يكى از افراد خانه كه اعلام نمودن سرپرست خانواده را مصلحت نمى داند از پشت در مى گويد: اينجا نيست، در حالى كه مقصود واقعى او اين است كه وى در پشت در نيست.
توكيل: نماينده گردانيدن، وكيل قرار دادن.
تهمت: افترا بستن، نسبت ناروا دادن.
(ث)
ثلثان: دو سوم، تبخير شدن دو سوم آب انگور جوشيده كه موجب پاكى آن است.
ثمن: قيمت كالا.
(ج)
جاعل: كسى كه قرار داد جعاله را منعقد مى كند.
جاهل به مسأله: ناآشنا به مسأله; كسى كه مسأله شرعى خود را نمى داند.
جاهل قاصر: جاهلى كه از روى عذر حكم شرعى را نمى داند.
جاهل مقصر: جاهلى كه امكان آموختن مسائل را داشته ولى عمداً در فراگيرى آن كوتاهى كرده است.
جبيره: مرهم; پارچه و پوششى كه زخم يا شكستگى را با آن ببندند.
جرح، جروح: جراحت، زخم
جُنُب: كسى كه محتلم شده يا با ديگرى مقاربت كرده است.
جُعاله: قراردادى كه طى آن فردى اعلام مى كند هر كس براى او كار معينى را انجام دهد،
( صفحه 529 )
اجرت مشخصى به او پرداخت مى شود. مثلا هر كس گمشده مرا پيدا كند، هزار تومان به او مژدگانى مى دهم. قرار گذارنده را «جاعل» و عمل كننده به آن را «عامل» مى گويند.
جلاّل: حيوانى كه عادت كرده فقط نجاست انسان را بخورد.
جماع: مقاربت: آميزش جنسى.
جهر: صداى بلند، با صداى بلند چيزى را قرائت كردن.
(ح)
حائض: زنى كه در عادت ماهيانه باشد.
حاكم شرع: مجتهدى كه بر اساس موازين شرعى داراى فتوا است.
حج: زيارت خانه خدا و انجام اعمالى مربوط به آن كه به آن اعمال «مناسك حج» مى گويند.
حج نيابتى: زيارت خانه خدا به نيابت از طرف شخص ديگر با انجام مناسك آن.
حدث اصغر: هر علتى كه باعث وضو شود و آن شش چيز است: 1 ـ بول، 2 ـ مدفوع، 3 ـ باد شكم، 4 ـ خواب كامل، 5 ـ امور زايل كننده عقل، 6 ـ استحاضه.
حدث اكبر: هر كارى كه غسل براى نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع.
حد ترخص: حدى از مسافت كه در آن صداى موذن و ديوار محل اقامت قابل تشخيص نباشد.
حرام: ممنوع، هر عملى كه از نظر شرعى تركش لازم باشد.
حرج: مشقت، سختى، دشوارى
حصه: سهم
حضر: محل حضور (وطن).
حنوط: ماليدن كافور بر اعضاى مرده از جمله به پيشانى، كف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها.
حواله: ارجاع طلبكار به شخص ثالث براى دريافت طلبش به اين نحو كه ذمه خودش را برى كرده و ديگرى به او بدهكار شود.
( صفحه 530 )
حيض: قاعدگى، عادت ماهيانه زنان.
حين عروض شك: وقت پديد آمدن شك.
(خ)
خارق العاده: غير طبيعى.
خالى از قوت نيست: معتبر است، فتوا اين است (مگر در ضمن كلام قرينه اى بر غير اين معنى ديده شود).
خالى از وجه نيست: فتوا اين است (مگر در ضمن كلام قرينه اى بر غير اين معنى مشاهده شود).
خبره: كارشناس
خبيث: پليد، زشت.
خسارت: زيان، ضرر.
خصوصيات: ويژگى ها
خمس: يك پنجم، بيست درصد پس انداز ساليانه و غيره كه بايد به مجتهد جامع الشرايط و مرجع تقليد پرداخت شود.
خوارج: كسانى كه عليه امام معصوم (عليهم السلام) قيام مسلحانه نمايند مثل خوارج نهروان.
خوف: ترس، هراس، واهمه
خون جهنده: يعنى حيوانى كه وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند.
خيار: اختيار بر هم زدن معامله كه در يازده مورد طرفين معامله يا يكى از آنها مى توانند معامله را بر هم زنند.
(د)
دائمه: زنى كه طى عقد دائم به همسرى مردى درامده باشد.
دُبُر: پشت; مقعد.
دعوى: دادخواهى.
( صفحه 531 )
دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن.
ديه: مالى كه بنابر احكام شرعى به جبران خون مسلمان يا نقص بدنى به او داده مى شود.
(ذ)
ذبح شرعى: كشتن حيوانات حلال گوشت با رعايت ضوابط شرعى.
ذمّه: تعهّد به اداى چيزى يا انجام عملى.
ذمّى: كافران اهل كتاب مانند يهود و نصارى در مقابل تعهّدشان نسبت به رعايت قوانين اجتماعى اسلامى از حمايت و امنيت حكومت اسلامى برخوردار مى شوند و در بلاد مسلمين زندگى خواهند كرد.
(ر)
ربا: زيادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمايه با شرايط مذكور در مسائل 2356، 2357، 2361.
رباء قرضى: اضافه اى كه پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد.
ربح سَنه: درآمد ساليانه انسان.
رجوع: بازگشتن; بازگشت.
رضاعى: همشير; پسر و دخترى كه از يك زن شير خورده باشند با شرائطى كه در مسأله 2598 بيان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعى مى شوند و محرم ابدى مى باشند.
رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار.
ركن; اركان: پايه; اساسى ترين جزء هر عبادت.
ركوع: خم شدن; يكى از اركان نماز كه براى انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم مى شود كه دستهايش به زانو برسد.
رهن: گرو; گروى.
ريبه: احتمال تحريك شهوت.