جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه رساله توضيح المسائل
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 524 )

استعلام: پرسش كردن از چيزى; آگاهى خواستن.

استفتاء: مطالبه فتوا; سؤال كردن و كسب نظر مجتهد درباره حكم شرعى يك مسأله.

استطاعت: توانايى انجام فريضه حج از حيث بدن، مال و راه.

استمناء: جلق زدن; انجام عملى با خود كه موجب انزال منى مى شود.

استيفاء حق: به دست آوردن حق.

استيلاء: تسلط: دستيازى، چيره شدن، چيرگى، پيروزى

اشكال دارد: يعنى خلاف احتياط لازم است.

اصول دين اركان دين: يعنى توحيد، نبوت و معاد.

اصول مذهب: يعنى امامت و عدالت.

اضطرار: ناگزيرى; ناچارى.

اظهر: ظاهرتر، روشن تر، فتواست، مقلد بايستى طبق آن عمل نمايد.

اعدل: عادل تر.

اعراض از وطن: تصميم انسان بر روى گردانى از وطن و ترك هميشگى آن.

اعلان: آگاه ساختن.

اعلم: عالم تر.

افضاء: باز شدن; يكى شدن و تداخل مجارى بول و حيض.

افطار: باز كردن روزه.

اقامه معروف: به پا داشتن سنتى كه از نظر شرعى معتبر شناخته شده است.

اقرب اين است: فتوا اين است (مگر آن كه در ضمن كلام قرينه اى بر عدم فتوا باشد).

اقوى اين است: نظر قوى بر اين است; فتواى صريح است بايستى طبق آن عمل شود.

اكتفا به رفع ضرورت كند: به اندازه اجبار اكتفا كند و بيشتر از آن انجام ندهد.

اسباب اماله: وسايل تنقيه.

الزام كردن: اجبار نمودن.

امام: رهبر، پيشوا

امام جماعت: كسى كه در نماز به او اقتدا مى كنند.

( صفحه 525 )

امرار معاش: گذراندن زندگى.

امر به معروف: واداشتن افراد به انجام احكام و سنتى كه از نظر شارع پسنديده است.

امساك: امتناع كردن: امتناع كردن; خود را از انجام كارى بازداشتن.

اموال محترمه: اموالى كه بنابر ضوابط اسلامى داراى احترام است و ديگران نمى توانند در آن تصرف كنند.

امور حسبيه: كارهايى كه از روش دين فهميديم نبايد روى زمين بماند از جمله رسيدگى به اموال يتيمان و غيره كه به تصدى مجتهد عادل يا نماينده او صورت مى گيرد.

اناث و ذكور: زنان و مردان.

انتقال: جابه جايى ; جا به جا شدن چيز نجس به نحوى كه ديگر شىء اول محسوب نشود، مانند انتقال خون انسان به پشه.

انزال: بيرون آمدن منى.

اوداج اربعه: شاهرگ هاى چهارگانه حيوانات.

اورع: پرهيزكارتر.

اولى: سزاوارتر، بهتر.

ايقاع: هر نوع قرارى كه يك جانبه انجام گيرد و نياز به قبول طرف ديگر نداشته باشد مانند طلاق كه شرعاً احتياجى به قبول زوجه ندارد.

اهل كتاب: يهودى و مسيحى و زردشتى كه پيرو پيامبرانى بوده اند كه صاحب كتاب آسمانى بودند.

(ب)

بالغ: رسيده; فردى كه به سن بلوغ رسيده باشد.

بدل از وضو: به جاى وضو; مثلا در جايى كه آب نباشد، وظيفه مكلف تيمم است و اين تيمم جايگزين وضو خواهد شد.

بدل از غسل: به جاى غسل; مثلا در جايى كه آب نباشد، وظيفه مكلف تيمم است و اين تيمم جايگزين غسل خواهد شد.

( صفحه 526 )

بدعت: نوآورى; اعمال سليقه شخصى در احكام الهى.

برات: اوراق مخصوصى است كه بدهكاران بابت بدهى خودشان آن را امضا مى نمايند و در عرف تجار يكى از اسناد معتبر تجارى است.

برائت ذمه: در موارد شك، مكلف بايستى عمل را به گونه اى انجام دهد كه يقين پيدا كند تكليف خود را انجام داده است.

بسط: گسترش ; تفسير نمودن، فراخ كردن

بعيد است: دور از ذهن است; فتوا بر آن منطبق نيست.

بعيد نيست: فتوا اين است (مگر قرينه اى بر خلاف آن در كلام پيدا شود).

بلاد كبيره: شهرهاى بزرگ خارق العلاده

بلوغ: ظهور يكى از علائم سه گانه در انسان كه موجب بالغ شدن است; رسيدن به سن تكليف.

بيع مثل به مثل: خريد و فروش دو شىء هم جنس به صورت پايا پاى، مانند گندم با گندم.

به نحو متعارف: به صورت معمول.

بهيمه: حيوان چهار پا.

(ت)

تبعيت: پيروى كردن; پاك گشتن چيز نجس به تبع پاك شدن چيز نجس ديگر مانند پاكى ظرفى كه در آن انگور جوشيده است، پس از آن كه دو سوم آب انگور تبخير شده باشد.

تجافى: نيم خيز نشستن; مأمومى كه به ركعت اول نماز جماعت نرسيده، هنگام تشهد خواندن امام به حالت نيم خيز مى نشيند.

تحت الحنك: زير چانه، آن قسمت از عمامه كه زير گلو آويخته مى شود.

تخلص از نزول و ربا: رهايى از رباخوارى.

تخلى: تخليه كردن; بول و غائط كردن.

تخميس: خارج كردن خمس مال; خمس مال را تأديه كردن.

تذكيه شده: حيوانى كه با رعايت موازين شرع ذبح و يا صيد شده باشد.

( صفحه 527 )

تروّى: تفكر كردن; تفكر در افعال نماز براى كشف چگونگى نمازى كه خوانده شده  است.

تسبيحات اربعه: سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اكبر.

تسبيح حضرت زهرا(عليها السلام): گفتن سى و چهار مرتبه الله اكبر و سى و سه مرتبه الحمدلله و سى و سه مرتبه سبحان الله.

تستّر: خود را پوشاندن.

تسميه: نام خدا را بردن; جارى كردن اسم خدا بر زبان.

تشريح: پاره كردن بدن انسان يا حيوان مرده براى اطلاعات پزشكى و غيره.

تصديق: گواهى نمودن، تأييد كردن.

تطهير: پاك كردن.

تعدى: زياده روى، ستم كردن، دست درازى.

تعقيب: دنبال كردن، پس از نماز با ذكر دعا و قرآن، خود را مشغول كردن.

تفاوت قيمت صحيح و معيوب: مقدار اختلافى كه از نظر قيمت بين جنس سالم و غير سالم وجود دارد.

تفريط: كوتاهى كردن، مسامحه نمودن.

تقاص: مال مديون را بابت طلب خود برداشتن.

تقليد: تبعيت از فتاوى مجتهد و عمل نمودن به دستور وى.

تكبيرة الاحرام: به قصد شروع نماز الله اكبر گفتن.

تلف شدن: از بين رفتن.

تلقيح: تركيب اسپرم مرد و اوول زن.

تمكن: دارايى، توانايى مالى

تملك به ضمان: مالك شدن با ضمانت; انسان مال استقراضى را مالك مى شود به شرط ضمانت اداى آن.

تنزيل سفته: فروش سفته با مبلغى كمتر از اعتبار آن.

تيمم: در موارد عدم دسترسى به آب به جاى وضو و غسل، در هفت مورد بايد تيمم كرد.

( صفحه 528 )

تيمم بدل از غسل مس ميت: در جايى كه غسل دادن ميت ممكن نباشد و يا آبى براى غسل موجود نباشد، تيمم جايگزين غسل خواهد شد.

تيمم جبيره اى: تيمم كسى كه بر اعضاى تيمم او مرهم يا پوشش است.

توريه: نوعى حرف زدن است كه در آن نه دروغ گفته مى شود و نه راست; اين روش نوعى پنهان كارى است كه به منظور خلاص شدن از دروغ به كار گرفته مى شود مثل اين كه شخصى به درب منزل كسى مراجعه مى كند و صاحب خانه را مى طلبد، يكى از افراد خانه كه اعلام نمودن سرپرست خانواده را مصلحت نمى داند از پشت در مى گويد: اينجا نيست، در حالى كه مقصود واقعى او اين است كه وى در پشت در نيست.

توكيل: نماينده گردانيدن، وكيل قرار دادن.

تهمت: افترا بستن، نسبت ناروا دادن.

(ث)

ثلثان: دو سوم، تبخير شدن دو سوم آب انگور جوشيده كه موجب پاكى آن است.

ثمن: قيمت كالا.

(ج)

جاعل: كسى كه قرار داد جعاله را منعقد مى كند.

جاهل به مسأله: ناآشنا به مسأله; كسى كه مسأله شرعى خود را نمى داند.

جاهل قاصر: جاهلى كه از روى عذر حكم شرعى را نمى داند.

جاهل مقصر: جاهلى كه امكان آموختن مسائل را داشته ولى عمداً در فراگيرى آن كوتاهى كرده است.

جبيره: مرهم; پارچه و پوششى كه زخم يا شكستگى را با آن ببندند.

جرح، جروح: جراحت، زخم

جُنُب: كسى كه محتلم شده يا با ديگرى مقاربت كرده است.

جُعاله: قراردادى كه طى آن فردى اعلام مى كند هر كس براى او كار معينى را انجام دهد،