(صفحه284)
چيزى مطرح است؟
ظاهر اين است كه در مفهوم عبادت، علاوه بر تقرّب، خصوصيت ديگرى نيز وجود دارد. اگر كسى پدر و مادر خود را اطاعت كند و هدف او هم قرب به والدين باشد يعنى مى خواهد منزلتش نزد والدين بالا برود، آيا در اين جا كلمه «عبادت» به كار برده مى شود؟ خير، ما يك چنين تعبيرى به كار نمى بريم. عبادت، داراى محدوده خاصّى است و در مفهوم آن، تضيّقى اخذ شده كه موجب مى شود ما نتوانيم از هر اطاعتى به عبادت تعبير كنيم. ظاهر اين است كه عبادت، چيز مخصوصى است. خضوع و خشوع در پيشگاه شخص و معبود، عنوان خاصّى است و مجرّد اين كه انسان دستور خداوند را انجام دهد و هدفش هم تقرّب به او باشد، موجب تحقّق عبادت نيست. گاهى بعضى از تعبيرات ناشى از كم توجهى است، مثلا معروف اين است كه «اگر كسى واجب توصّلى را با قصد قربت انجام دهد، آن واجب، همانند واجب تعبّدى مى شود». آيا واقعاً واجب توصّلى، عبادت مى شود؟ اگر كسى مى خواهد لباس نجس خود را براى نماز، تطهير كند به گونه اى كه اگر مسأله نماز و موافقت امر خداوند نبود، در صدد تطهير لباس خود برنمى آمد، آيا اين تطهير كه با قصد قربت انجام شده، همانند خود نماز، داراى عنوان عبادت مى شود؟ خير، اين گونه نيست. بلكه تطهير ممكن است به دو صورت واقع شود: صورتى كه ثوابى بر آن مترتب نشود و صورتى كه موجب ترتب ثواب و قرب به خداوند باشد. ولى ترتب ثواب و تقرب، ملازم با عبادت بودن عمل نيست. عمل بايد عنوان پرستش پيدا كند. تحقّق اين عنوان در نماز به اين صورت است كه: ابتدا دربرابر خالق و معبود، قيام مى كند، بدون اين كه هيچ حركتى داشته باشد، سپس به ركوع و پس از آن به سجده مى رود، تمامى اين اعمال به طرف خانه كعبه است.(1) اين عبادت و پرستش است، ولى شستن لباس را نمى توان عبادت ناميد، اگرچه قصد تقرّب در كار باشد،
- 1 ـ چون خداوند، جسم نيست كه انسان در مقابل او بايستد و ركوع و سجود انجام دهد، خانه كعبه كه جسم است به عنوان مظهر خداوند مطرح است.
(صفحه285)
چگونه قصد تقرّب سبب مى شود كه ماهيتِ شستن لباس، عوض شود؟
پس به مجرّد اين كه انسانْ عملى را كه در ارتباط با خداوند است، با قصد قربت انجام دهد، نمى توان آن را عبادت ناميد، اگرچه داراى اجر و ثواب و موجب تقرّب به خداوند است. ولى چه دليلى بر عبادت بودن آن وجود دارد؟ اين مطلب حتى در مورد واجبات نيز مطرح است، مثلا پرداخت زكات و خمس، قصد قربت لازم دارد و اگر كسى اين دو واجب را بدون قصد قربت انجام دهد ارزشى ندارد. ولى نسبت به كسى كه در مسجد نماز مى خواند گفته مى شود: «اين شخص مشغول عبادت است» اما اگر نزد مرجع تقليد نشسته و مشغول پرداختن خمس يا زكات است گفته نمى شود: «اين شخص مشغول عبادت است»، با اين كه در اين جا هم قصد قربت تحقّق دارد. در حالى كه اگر ملاك صدق عنوان عبادت، وجود قصد قربت باشد، در هردو وجود دارد. و يا اگر كسى مشغول تطهير لباس خود باشد و قصد قربت هم دارد آيا مى توانيم بگوييم: «اين شخص مشغول عبادت است»؟ خير، عبادت و پرستش داراى معنا و مفهوم خاصى است كه به طور اجمال براى ما قابل فهم است. ما هرجا اطاعت باشد، به خودمان اجازه نمى دهيم كه كلمه عبادت را به كار ببريم. ولى در بعضى جاها كلمه عبادت به كار مى رود، مثل: نماز، روزه، حجّ و... .
ولى آيا اين خصوصيتى كه در عبادت وجود دارد از چه راهى ثابت مى شود؟
يكى از راه هاى اساسى آن اين است كه خود شارع از آن به عبادت تعبير كرده باشد.
بعضى گفته اند: بعضى از افعال، ذاتاً عبادت مى باشند، مثل سجده كردن در مقابل غير كه ملازم با عبادت غير است. اگر سجده در مقابل خدا باشد، عبادت خدا و اگر در مقابل بت باشد، عبادت بت به حساب مى آيد. و لازم نيست دليلى بيايد و عبادت بودن سجده را ثابت كند.
ولى مسأله به اين صورت نيست. در ذات سجود، مسأله عباديت و عبوديت، نهفته نيست. شاهد اين مطلب اين است كه خداوند متعال به ملائكه امر كرد كه در مقابل
(صفحه286)
آدم (عليه السلام) سجده كنند. آيا اين سجده، به عنوان عبادت حضرت آدم (عليه السلام) محسوب مى شود؟ خير، اگر چنين بود، ما بايد در ادلّه شرك در عبادت تخصيص قائل شويم و بگوييم: خداوند در اين جا نه تنها اجازه شرك در عبادت داده بلكه به آن امر كرده است، در حالى كه سياق آيه
{ إنّ الله لا يغفر أن يشرك به}(1) غيرقابل تخصيص است.
ممكن است گفته شود: اين سجده، غير از سجده اى است كه ما در مورد آن بحث مى كنيم.
مى گوييم: دليلى براين مطلب نداريم. ظاهرآيه شريفه
{ وإذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم}(2) اين است كه اين سجده، به همين معنايى است كه ما در رابطه باآن بحث مى كنيم.
بنابراين سجده براى آدم (عليه السلام) به عنوان عبادت او به حساب نمى آيد بلكه يك عمل مأموربه از ناحيه خداوند است بدون اين كه جنبه عباديت داشته باشد.
از اين جا كشف مى كنيم كه در ذات سجده، مسأله عباديت مطرح نيست. بلى سجده هم گاهى عنوان عباديت پيدا مى كند. پس راه تشخيص عباديت اين است كه به ادلّه و تعبيرات شارع و تعبيرات متشرعه ـ كه متخذ از شارع است ـ مراجعه كنيم. و ما گفتيم: عباديت، داراى خصوصيتى زائد بر قصد تقرّب است و واجب تقرّبى (يا قربى) معنايى اعم از واجب تعبدى است.
نكته اى در ارتباط با عنوان اطاعت:
عنوان «اطاعت» در كلمات اصوليين در رابطه با امورى كه قصد قربت در آنها معتبر است به كار برده مى شود. ولى از نظر لغت و قرآن، داراى معناى عامى است و حتى قصد قربت در آن دخالت ندارد. آيه شريفه
{ يا أيّها الّذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول}،(3) داراى دو امر است: امر در
{ أطيعوا الله} ارشادى و در
{ أطيعواالرسول} مولوى است. خداوند متعال با اين امر مولوى ما را به اطاعت از
- 1 ـ النساء: 48
- 2 ـ البقرة: 34
- 3 ـ النساء: 59
(صفحه287)
حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) مأمور نموده است. معناى اطاعت رسول، انجام دادن دستورات آن حضرت است. ولى آيا براى انجام همه دستورات پيامبر (صلى الله عليه وآله) بايد قصد قربت نمود؟ در حديث «لاضرر» كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به شخص انصارى مى فرمايد: «برو درخت خرماى سمرة بن جندب را بكن و نزد او بينداز» آيا موقع كندن درخت بايد قصد قربت نمود؟ خير، اطاعت رسول (صلى الله عليه وآله) به معناى «گوش به فرمان آن حضرت بودن» است و اين معنا، اعم از قربى بودن است.
پس در مانحن فيه سه عنوان وجود دارد: عنوان تعبّدى، عنوان تقرّبى ـ كه اعم از تعبدى است ـ و عنوان اطاعت، كه نزد اصوليين در مورد قربيات به كار مى رود ولى در لغت و قرآن داراى معناى عامى است.
رجوع به اصل بحث:
همان گونه كه در ابتداى بحث اشاره كرديم، در تقسيم واجب به تعبّدى و توصّلى ـ كه در كلمات اصوليين شايع شده است ـ دو نكته وجود داشت كه ما بايد از يكى از آنها صرف نظر كنيم.
حال با توجه به مطالب فوق مى گوييم:
يا بايد كلمه «تعبّدى» را برداشته و به جاى آن، عنوان «تقرّبى» را قرار دهيم و بگوييم: «واجب بر دو قسم است: تقرّبى و توصّلى. و واجب تقرّبى هم بر دو قسم است: واجب تقرّبى عبادى مثل نماز، و واجب تقرّبى غيرعبادى، مثل زكات». اگر بخواهيم ثنائى بودن تقسيم محفوظ بماند بايد چنين كارى انجام دهيم.
و يا بايد از تقسيم ثنائى صرف نظر كنيم و بگوييم: «واجب بر سه قسم است: تعبّدى، تقرّبى(1) و توصّلى. و اگر بخواهيم ثنائى بودن تقسيم را حفظ كرده و از عنوان «تعبّدى» هم صرف نظر نكنيم، با مشكل مواجه مى شويم زيرا واجباتى چون زكات و خمس داخل در هيچ يك از اين دو عنوان قرار نمى گيرند.
- 1 ـ در اين صورت، مراد از تقرّبى، تقرّبىِ غيرعبادى است، به قرينه مقابل قرار گرفتن آن با تعبّدى.
(صفحه288)
فرق ميان واجب تعبدى و توصّلى
بعضى گفته اند: واجب تعبّدى ـ و به تعبير ما «واجب قربى» ـ عبارت از آن واجبى است كه هدف و غرض آن براى ما معلوم نباشد، مثل حجّ كه بعضى از مناسك آن براى ما قابل درك نيست. ولى واجبى كه هدف و غرضش براى ما معلوم باشد، واجب توصّلى مى باشد. مثلا اگر لباس انسان به بول نجس شده باشد بايد آن را براى نماز تطهير كند. روشن است هدف از اين كار،حصول طهارت است.
به
نظر ما، اين حرف درست نيست، زير هدف بسيارى از واجبات تقرّبى (يا تعبّدى) در قرآن و روايات مشخص شده است. قرآن در مورد نماز مى فرمايد:
{ إنّ الصّلاةَ تَنْهى عَنِ الفَحشاء وَ المُنْكر}(1) و يا روايت مى گويد: «
الصلاة معراج المؤمن»(2) و يا «
الصلاة قربان كلّ تقي»(3) اين عبارات، هدف از نماز را مشخص كرده اند. و در مورد روزه مى فرمايد:
{ كُتِبَ عَليكم الصّيام كَما كُتب عَلى الّذينَ مِن قَبلِكم لعلّكم تتقون}(4) كه حصول تقوا را به عنوان هدف روزه بيان كرده است.
بنابراين، فرق بين واجب تعبّدى (يا تقرّبى) و واجب توصّلى، در رابطه با علم و جهل به غرض و هدف نيست بلكه مسأله همان طورى است كه مرحوم آخوند و جمعى ديگر اشاره كرده اند.
مرحوم آخوند و جمعى ديگر(5)مى گويند:
واجب تعبّدى، عبارت از واجبى است كه مى دانيم غرض از آن واجب، بدون قصد قربت حاصل نمى شود ولى غرض آن گاهى براى ما معلوم و گاهى مجهول است. ما اجمالا مى دانيم كه وقوف در عرفات و مشعر بايد همراه با قصد قربت باشد و غرض از
- 1 ـ العنكبوت: 45
- 2 ـ اعتقادات مجلسى، ص29.
- 3 ـ الوسائل، ج3، ص30، (باب 12 من أبواب أعداد الفرائض و النوافل، ح1).
- 4 ـ البقرة: 183
- 5 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص107، قوانين الاُصول، ج1، ص103، بدايع الأفكار، ص237