( صفحه 535 )
(ط)
طلاق: گسستن پيمان زناشويى.
طلاق بائن: طلاقى است كه پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد.
طلاق خلع: طلاق زنى كه به شوهرش مايل نيست ولى شوهر او را طلاق نمى دهد و زن مهر يا مال ديگرش را به او مى بخشد تا او را راضى به طلاق كند.
طلاق رجعى: طلاقى است كه مرد در عدّه زن مى تواند به او رجوع نمايد.
طلاق مبارات: طلاقى است كه در نتيجه تنفر زن و مرد از يكديگر و دادن مقدارى مال از طرف زن به شوهر واقع مى شود.
طواف نساء: اخرين طواف حج و عمره مفرده است كه ترك آن موجب استمرار حرمت همبسترى براى طواف كننده با همسرش مى شود.
طوق: گردن بند; آنچه در گردن بياويزند.
طهارت: پاكى; حالتى معنوى كه در نتيجه وضو و غسل يا تيمّم حاصل شود.
طهارت ظاهرى: چيزى كه براساس نظر شارع مقدّس محكوم به پاكى است هر چند در واقع نجس باشد مثل اين كه شخصى وارد خانه مسلمانى شود مادام كه صاحب خانه نجاست چيزى را مطرح ننمايد تمام اشياء آن خانه محكوم به پاكى است.
(ظ)
ظاهر اين است: فتوا اين است، مگر اينكه در كلام قرينه اى براى مقصود ديگر باشد.
ظهر شرعى: وقت اذان ظهر كه سايه شاخص محو مى شود يا به كمترين حد آن مى رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق هاى گوناگون فرق مى كند.
(ع)
عاجز: ناتوان; درمانده.
عادت ماهيانه: قاعدگى; حيض.
عادت وقتيّه و عدديّه: زنهايى كه عادت ماهيانه آنها داراى وقت مشخّص و زمان معيّن
( صفحه 536 )
باشد; عادتشان «وقتيّه و عدديّه» است.
عادل: شخصى كه داراى ملكه عدالت است.
عاريه: دادن مال خود به ديگرى براى استفاده موقت و بلاعوض از آن.
عاصى: عصيان كننده; كسى كه نسبت به احكام الهى نافرمان است.
عامل: عمل كننده: 1 - كسى كه به قرارداد جعاله عمل مى كند; 2 - كسى كه متصدّى جمع آورى، حسابرسى و تقسيم و ساير امور مربوط به زكات است; 3 - اجير.
عايدات: درآمد.
عدول: اشخاص عادل.
عذر شرعى: توجيه قابل قبول; دليل قابل قبول از نظر شرعى.
عرف: فرهنگ عموم مردم.
عَرَق جُنُب از حرام: عرقى كه پس از آميزش نامشروع يا استمناء از بدن خارج گردد.
عـزل: كنـار گـذاشتـن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم براى جلوگيرى از آبستنى زن; 2 - بركنار كردن وكيل يا مأمور خود از كار مانند بركنارى وصى يا متولّى خائن توسط حاكم شرع.
عسرت: سختى; تنگدستى.
عقد: گره; پيمان زناشويى; پيوند.
عقدبيع: قرارداد خريد و فروش.
عقد دائم: ازدواج مادام العمر.
عقد غير دائم: ازدواج موقت.
عقود: قراردادهاى دو طرفه مثل خريد و فروش، ازدواج، مصالحه.
عمّال: كارگزاران.
عمداً: از روى قصد; كارى را با علم و آگاهى انجام دادن.
عمره: زيارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه كعبه كه تا حدودى شبيه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع كه قبل از حج تمتّع انجام مى گيرد، و عمره مفرده كه پس از حج قران و افراد يا بدون حج انجام مى گيرد.
( صفحه 537 )
عمل به احتياط: مكلّف تكليف خود را به گونه اى عمل نمايد كه يقين پيدا كند تكليف شرعيش را انجام داده است. طريقه احتياط در كتاب هاى فقهى مطرح شده است.
عنين: مردى كه قادر به انجام آميزش جنسى نيست.
عورت: آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا مى كند; اعضاء تناسلى.
عهد: پيمان; تعهّد انسان در برابر خداوند براى كار پسنديده يا ترك ناپسند كه با صيغه مخصوص ادا مى شود.
عيال: زن; همسر.
عيد فطر: نخستين روز ماه شوّال كه يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است.
عيد قربان: دهمين روز ماه ذى الحجّه كه يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است.
(غ)
غائط: مدفوع.
غرض عقلائى: هدفى كه از نظر عقلا قابل قبول و پسنديده باشد.
غساله: آبى كه معمولا پس از شستن چيزى خود به خود يا با فشار از آن مى چكد.
غسل: شستن; شستشو; شستشوى بدن با كيفيت مخصوصى كه بر دو نوع است: 1 - ترتيبى; 2 - ارتماسى.
غسل واجب: غسلى كه انجام دادن آن الزامى است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حيض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ ميّت; 6 - غسل ميّت.
غسل مستحب: غسلى كه به مناسبت ايّام و ليالى خاص يا عبادات و زيارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زيارت و غيره.
غسل ارتماسى: به نيّت غسل يك مرتبه در آب فرو رفتن.
عسل ترتيبى: به نيّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن.
غسل جبيره: غسلى كه با وجود جبيره بر اعضاى بدن انجام مى گيرد و الزاماً بايد به
( صفحه 538 )
صورت غسل ترتيبى باشد.
غُلات: گروهى از مسلمانان هستند كه درباره اميرالمؤمنين على (عليه السلام) غلّو مى كنند و آن حضرت را خدا مى شمارند.
(ف)
فتوا: رأى مجتهد در مسائل شرعيه.
فجر: سپيده صبح.
فجر اول و دوم: نزديك اذان صبح از طرف مشرق سپيده اى رو به بالا حركت مى كند كه آن را فجر اول مى گويند. موقعى كه آن سپيده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است.
فجر صادق: منظور فجر دوم است.
فجر كاذب: منظور فجر اول است.
فرادا: نمازى كه انسان به طور انفرادى مى گزارد.
فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر).
فرض: امرالزامى; امرى كه انجام يا اداى آن واجب است.
فضله: مدفوع حيوانات.
فطر: نخستين روز ماه شوّال و يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است.
فطريه: زكات فطره.
فقّاع: آب جو.
فقير: محتاج; كسى كه نيازمند تأمين مخارج سال خود و عيالش است و چيزى هم ندارد كه به طور روزانه قادر به تأمين هزينه زندگيش باشد.
فى سبيل الله: در راه خدا انجام كار خيرى كه نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غيره.
(ق)
قُبُل: پيش (كنايه از عضو جنسى انسان است).
( صفحه 539 )
قتل: كشتن.
قتل نفس محترمه: كشتن كسى كه خونش از نظر شرعى محترم است و نبايد كشته شود.
قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهاى يوميّه.
قروح: دُمَل ها; زخم هاى چركين.
قريب: نزديك به واقع و حقيقت.
قرينه: نشانه; علامت; همانند.
قسم: سوگند; سوگند به يكى از اسامى خداوند براى انجام امور پسنديده يا ترك ناپسند.
قصاص: كيفر; نوعى از مجازات است كه مشابه با جنايت انجام شده مى باشد، مثل اينكه شخصى كسى را عمداً بكشد او را خواهند كشت.
قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در يك محل.
قصد انشاء: تصميم به ايجاد يك امر اعتبارى مانند بيع و شراء و غيره همراه با اداى كلمات مربوطه.
قصد وجه: در جايى كه مكلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و يا استحباب انجام دهد، يعنى بگويد اين عمل واجب و يا اين عمل مستحب را انجام مى دهم.
قصد رجاء: در موردى است كه مكلّف عمل را به احتمال اينكه به خدا نزيك مى كند انجام مى دهد.
قصد قربت مطلقه: چنانچه مكلّف مى داند عملى مورد رضا و قرب خداست ولى نمى داند عنوان آن چيست، مثل اينكه مى داند گفتن اين جمله در نماز خوب است اما نمى داند استحباب خاص دارد يا به عنوان مطلق ذكر و يا دعا بايد خوانده شود.
قصد قربت: يعنى كارى را براى خدا انجام دادن.
قضا: بجا آوردن عملى كه در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت كردن.
قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در ركعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذكر و دعا خواندن.
قوى: محكم (كنايه از فتوا)