درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه بيست ودوم 9/9/84
بسم الله الرحمن الرّحيم
صورت مسأله را با اين که خوانديم، دو مرتبه مي خوانم تا انشاءالله در ذهنتان باشد.
مسأله 10: «تجب الزکاة علي الکافر وإن لم تصح منه لو أداها، نعم للامام عليه السلام أو
نائبه أخذها منه قهراً، بل له أخذ عوضها منه لو کان أتلفها أو تلفت عنده علي
الأقوي، نعم لو أسلم بعد ما وجبت عليه سقطت عنه وإن کانت العين موجودة علي إشکال،
هذا لو أسلم بعد تمام الحول، وأما لو أسلم ولو بلحظة قبله فالظاهر وجوبها عليه».
اصل مسأله اين بود که همانگونه که نماز بر شخص کافر واجب است، زکات نيز براو واجب است. منتهي
اگر در حال کفر زکاتش را ادا کند، چون زکات يک امر عبادي به معناي اعم است و شامل
قربي نيز ميشود، از او پذيرفته نميشود. عرض کرديم دليل اين مسأله، قاعده اي است
که در قواعد فقهيه از آن بحث مي کنند که کفار نه تنها مکلف به اصول و عقائد حقه
هستند، بلکه مکلف به فروع نيز ميباشند. کما اينکه بعضي از ادله فروع، به صورت عام
ذکر شدهاند مانند: «لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا»،
نيزعرض کرديم: در آيه صوم که مي فرمايد: «يا أيها الذين آمنوا کتب عليکم
الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم» معنايش اين نيست که حکم اختصاص به
مؤمنين دارد؛ بلکه براي هدف ديگري به اين صورت تعبير شده است؛ مثلاً اين که شما
خيال نکنيد گروهي هستيد که صوم بر شما واجب شده است، بلکه بر قبليها نيز خداوند
روزه را واجب کرده بود و فلسفه روزه نيز تقواست. پس، اصل مسأله خيلي بحث ندارد که
کفار همانطور که مکلف به اصول هستند، مکلف به فروع نيز ميباشند.
حال، ميفرمايند: امام يا نائب امام مي تواند با قهر و غلبه از کفار زکات را اخذ کند و
اگر مال پيش آنها تلف يا اتلاف شده باشد، مي تواند عوضش را از آنها بگيرد. اين چيزي
است که امام مي فرمايند.
بعض الاعلام قدس سره در شرح عروه اشکالي ميکنند و مي فرمايند: نه در تاريخ رسول خدا
صلوات الله عليه و نه در تاريخ کساني که بعد از رسول خدا مدعي خلافت بودند، اين
معنا براي ما ثبت و ضبط نشده است که آنها از کفار هم اخذ زکات کرده باشند. رسول خدا
مأمور و مسؤولي براي جمعآوري زکواتي که مربوط به مسلمانها بود داشت؛ چه بسا
افرادي را به اين طرف و آن طرف مي فرستادند که زکات را از مسلماناني که معتقد به
وجود زکاتند، بگيرند. هيچ نيامده است که رسول خدا از گروهي از کفار که در مدينه آن
زمان هم فراوان بودند، زکات بگيرد و کفار را مجبور کرده باشد به اينکه زکات دهند.
اين اشکالي است بر اين مسأله که آيا امام يا نائب امام مثلاً در عصر غيبت مي تواند از کفار هم
زکات بگيرد؟ و ميفرمايند: بالاتر آن که اگر زکات را تلف يا اتلاف کرده باشند، عوضش
را از آنها بگيرد؟ ايشان ميفرمايد: مشکل است با اين که چنين چيزي از زمان رسول خدا
تا به حال معهود نبوده، بگوييم که براي امام يا نائب امام اين حق وجود دارد که
بتواند از کفار هم زکات بگيرد. حتي در جريان مالک بن نويره که ابو بکر خالد بن وليد
را فرستاد که از آنها زکات جمع کنند؛ همه مسلمان بودند نه کافر.
لذا، اين اشکال در مسأله وجود دارد و واقعاً هم اشکال خوبي است که نميتوان از آن فرار کرد و
راه حلي برايش پيدا کرد؛ دليلي هم بر اين مسأله نداريم. و آنچه که سيره دلالت بر آن
مي کند، خلاف اين مطلب است. حتي در کفاري که مسلمان ميشوند، قاعده جبّ ـــ
الاسلام يجبّ ما قبله ــــ جاري ميگردد. کسي که مسلمان ميشود همه چيزهايي که
در قبل بر او واجب بوده، اسلام آنها را از بين ميبرد. در زمينه زکات نيز اين
قاعده مي گويد کساني که مسلمان شدند و از آنها مطالبه زکوات گذشته نشده است، لازم
نيست زکات بپردازند.
(اشکال و جواب)
مي فرمايند: قاعده جبّ مربوط به جايي است که کسي بعد از تماميت حول، در اموري که مضيّ
حول در آنها اعتبار دارد، مسلمان شود؛ اما اگر کسي حتي يک لحظه قبل از تماميت حول
مسلمان شود، بر او واجب است که زکات مالش را بپردازد؛ براي اين که مضي حول از نظر
ملکيت است؛ يعني يک سال تمام در ملکيت کسي که مي خواهد زکات بدهد، باقي باشد؛ و
ديگر دليلي نداريم که مضي حول در رابطه با اسلامش نيز ميباشد و بايد يک سال از
زمان مسلمان شدن او بگذرد. آن چه لازم است، اين است که يک سال بر ملکيتش بگذرد، حال
مي خواهد مسلمان باشد يا در همان لحظه آخر قبل از حلول سال اسلام بياورد.
مطلبي پيش آمده که ناچارم آن را بگويم. روزي که در رابطه با عبادت بحث مي کرديم، يکي از
آقايان که نميشناسمش به من نامهاي نوشته بود به عنوان سؤال و اعتراض به درس؛ مبني
بر آن که اولاً در آيه شريفه «وما خلقت الجنّ والانس الا ليعبدون» تمام
مفسرين معتقدند که اگر کسي بخواهد حتي امور عادي را انجام دهد، بايد به عنوان عبادت
انجام دهد. امام(ره) هم فرمودهاند که عبادت به جز خدمت خلق نيست.
من نمي دانم چه کسي اين حرفها را زده است ولي اين نوع مسائل سبب مي شود که انسان نسبت به
آينده حوزه يک حالت يأس به تمام معنا پيدا کند. برادر عزيز چرا مسائل را با هم
مخلوط مي کنيد؟ «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» همه مفسرين مي گويند
مقصود عبادت نيست؛ بلکه مقصود معرفت است؛ يعني: «الا ليعرفونني». ثانياً اين که
امام ميفرمايد: عبادت به جز خدمت خلق نيست. آيا برداشت شما اين است که ديگر نماز،
روزه، فقه و... همه را کنار گذارند و به خدمت خلق بچسبند؟ چون عبادت به جز خدمت خلق
نيست؛ خلقش را هم خلق انقلابي معنا کنيم.! آيا خدمت به خلق انقلابي جاي نماز و روزه
را ميگيرد؟ جاي فقه را ميگيرد؟ چرا مسائل را با هم مخلوط مي کنيد؟ چرا چيزهايي مي
گوييد که در قوطي هيچ عطاري پيدا نمي شود؟!؟
ما داريم فقه مي خوانيم که به مسائل حتي توهمات شاعرانه و... هم ارتباط ندارد.؛ وبلکه خودش
يک بحث مستقلي است و حتي به مسائل سياسي هم بما أنّه فقهٌ ارتباطي ندارد. قبل از
فقه مسأله معاني بيان و بديع است که ظرافتهايي در بخشهاي سه گانهٔ کتاب مطوّل
بيان و بحث شده است و ما در آن زماني که مطول ميخوانديم، تمام آن را به استثناي يک
بحث يا دو بحثش خوانديم؛ يک سال تمام را صرف آن کرديم. حالا متأسفانه خود مطوّل که
خوانده نمي شود،مختصر مطوّل نيز درست مورد ملاحظه واقع نميشود. يک مسائلي است که
به فقه و اصول ارتباط ندارد و بلکه به لطائف شعري و تخيلات شعري و توهمات شعري
ارتباط دارد. مگر خود امام بزرگوار قدس سره در اشعارش ندارد که
من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم
اين بيت را به چه صورتي معنا مي کنيد؟ آيا يعني خداي نکرده امام دوستي داشته که خال لب داشته و
آن خال لبش مورد توجه امام بوده است؛ يا چشمش بيمار بوده و از چشم بيمار او امام
نيز خداي نکرده بيمار شده است؟ حتي اگر کسي بگويد که مقصود امام از دوست، آقا امام
زمان بوده است، آيا امام امت گرفتار خال لب امام زمان است يا آن که مجذوب فضائل
امام زمان است؟ اصلاً خال لب يعني چه؟ اينها مسائل و توهمات شعري است و داراي يک
عالم مخصوص به خود است.
اين که سفارش ميکنند اين کتب ادبي را از اول تا آخر بخوانيد، خوب هم بخوانيد، به اين دليل
است که اين روزها گرفتار اين مسائل نشويد. والا مسأله فقه و اصول (عرض کردم) حتي با
مسائل سياسي هم ارتباط ندارد. درست است و ما تبعاً للامام قدس سره مي گوييم که
سياست از دين جدا نيست و واقعاً هم جدا نيست؛ انسان متديّن بايد در امور سياسي خودش
دخالت کند و متوجه باشد؛ اما نظر امام اين نيست که سياست هم عين مسائل فقه و اصول
است. اين مسائلي که بعضيها مي گويند، مربوط به جاي ديگري است و جايش اينجا نيست؛
فقه و اصول ربطي به هيچ مسأله اي ندارد؛ بايد مسائل به عنوان ضوابط فقه و اصول
ملاحظه شود و معنايش اين نيست که فقه و اصول را هم فاني مسائل سياسي کنيم و مسائل
سياسي را نيز در حلقوم فقه و اصول داخل کنيم.
لذا، برادران، من واقعش اين است که نگران حالت حوزه هستم؛ بالاخره ما که مي رويم، جاي
بحث هم ندارد که خواهيم رفت؛ ولي اين حوزه بايد باقي بماند. حوزه امام زمان است؛
حوزه اي است که بايد به دست مبارک امام زمان تحويل داده شود انشاءالله. بنابراين،
خوب بايد درس خواند و حوزه را حفظ کرد.