در:     
 

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «قدس سره»

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة « دروس « صفحه اصلى  

 

 

 
20 19 18 17 16 15 14 13 12 11 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
40 39 38 37 36 35 34 33 32 31 30 29 28 27 26 25 24 23 22 21
60 59 58 57 56 55 54 53 52 51 50 49 48 47 46 45 44 43 42 41
80 79 78 77 76 75 74 73 72 71 70 69 68 67 66 65 64 63 62 61
87 86 85 84 83 82 81
 
 
 

درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه هفتاد و هشتم

بسم الله الرحمن الرّحيم

بحث در مورد روايات بود؛ روايت سعد بن سعد الاشعري از نظر سند روايت صحيحه محسوب مي گردد از ترتيب کتاب وسائل هم اين مطلب معلوم مي شود براي اينکه صاحب وسائل هر بابي را که عنوان مي کند روايات را تقريباً به ترتيب ذکر مي کند آنهايي که از نظر سند و دلالت روشن هستند در درجه اول ذکر مي کند و روايت هاي بعدي را در رديف هاي متأخر ذکر مي کند خلاصه  اين روايت سعد بن سعد الاشعري يک روايت صحيحه اي است و ايشان هم به عنوان اولين روايت در باب اين روايت را ذکر مي کنند.

قال سألت ابا الحسن عن أقل ما تجب فيه الزکاة من البر و الشعير والتمر والزبيب قال ابو الحسن عليه السلام خمسة أوساق بوسق النبي عليه السلام فقلت کم الوسق قال ستّون صاعاً. اين قسمت از روايت سعد اشعري يک مطلب را به طور مسلم مي دانست و مطلب ديگري را هم از امام سؤال کرد آنکه به طور مسلم مي دانست اين بود غلات اربع يا به تعبير ما غلات اربعه که يکي از آنها زبيب است قطعاً متعلق زکات هستند و سؤال کرد که کمترين مقداري که زکات در آن واجب است چقدر است خلاصه سؤال و جواب اين شد که سيصد صاع پس تا اينجا دو مطلب روشن شد يکي اينکه خود سعد بن سعد الأشعري مي دانست که در زبيب زکات هست و روشن است که از غير راه انگور امکان ندارد که زبيب تحقق پيدا بکند؛ چرا که منشأ زبيب انگور است سؤال ديگري که سعد مطرح مي کند اين است که قلت وهل علي العنب زکاةٌ أو إنّما تجب عليه اذا صيّره زبيباً سؤال دوم اين است که آيا عنب که خارج از آن غلات چهارگانه است داخل در چيزهايي است که زکات بر آن واجب است يا اينکه عنب در صورتي که به مرحله زبيبي برسد زکات دارد والا تا زماني که به مرحله زبيبي نرسد زکات ندارد؟ به عبارت ديگر، سؤال مي کند عنب هم از نظر عرف يکي از غلات است آيا بر عنب هم زکات واجب است يا اينکه عنب عنواني نيست که زکات بر آن واجب باشد و تا به عنوان زبيبي مطرح نشود زکاتي واجب نيست.

اصل سؤال دوم از عنب است که بر عنب زکات هست يا نه والا زکات در آن چهار چيز ديگر از نظر راوي هم مسلم بوده و مقدار وزنش را هم در سؤال اول از امام سؤال کرده پس اينکه در آخر کار از عنب سؤال مي کند براي اين است که آيا عنب بما هو عنبٌ زکات دارد يا نه؟ امام (ع) در پاسخ مي‌گويد نعم، و اين، نفسه دلالت دارد بر اينکه عنب هم با اينکه خارج از غلات اربع است، زکات در آن واجب است؛ اما امام (ع) تعبير سعد بن سعد اشعري را تغيير مي دهد تعبير وي اين بود اذا صيره زبيباً اما امام (ع) مي‌گويد اذا خرسه اخرج زکاته يعني به جاي اذا سار عنباً وتمراً زبيباً مي گويد اذا خرسه اخرج زکاته، «خرس» همانگونه که لغت دلالت مي کند به معناي تقدير به ظنّ است يعني مقدار را به وسيله مظنّه انسان تقدير بکند و به دست بياورد تقدير مظنّه گاهي مظنّه اي است که حجيت شرعيه دارد مثل ظنّي که حاصل از بينه باشد و بينه حجت شرعيه است در اين صورت به ظن هم احتياج ندارد و گاهي اين گونه نيست مثلاً اگر بينه اي قائم شد بر اينکه اين آب نجس است در اين صورت هر چند 60٪ هم احتمال بدهد اين آب پاک است به آن احتمال اعتنا نمي‌کند.

پس، تعبير امام (ع) به نعم اذا خرسه اخرج زکاته همان چيزي است که در عرف از آن به تخمين تعبير مي کنيم؛ ولي عنوان تخمين در اموري مطرح است که در آنها وزن و کيل اعتبار دارد. عنوان تخريس هم مربوط به مواردي است که هيچ راهي براي توزين و به دست آوردن وزن يا کيل نداشته باشيم مثل ثمره بر شجره، اگر بنا را بر قواعد اوليه بگذاريم معامله ثمره بر شجره، نه به صورت بيع جايز است؛ و نه به صورت اجاره درخت جايز است؛ براي اينکه هيچ انساني نمي تواند وزن ثمره بر شجره را به دست بياورد. و اگر مسأله توزيني را در آن مطرح کردند، منظور توزين با تخمين است به کسي که تخصص دارد در اينکه به دست بياورد که اين درخت چقدر ميوه دارد مراجعه مي کنند و قول او را مي گيرند.

خلاصه، کلمه «تخريس» مال در موارد عدم امکان به دست آوردن وزن واقعي و کيل واقعي به کار مي‌رود مثل ميوه بر درخت؛ چرا که نمي دانيم اين درخت چند من ميوه دارد و اگر ندانيم، نه تنها بيعش باطل است، بلکه اجاره اش هم باطل است؛ براي اينکه غرري است و اجاره غرري هم باطل است. مثلاً مستأجري به موجر گفت که اين خانه اجاره اش ماهيانه چقدر است و او پاسخ داد که مثلاً اجاره اش ماهيانه پنجاه هزار تومان است؛ ولي مستأجر تعيين نکرد که آيا براي مدت يک ماه اجاره مي کند يا براي مدت يک سال اجاره مي کند چنين اجاره‌اي باطل است براي اينکه اجاره غرريه همانند بيع غرري است چرا که هم بيع و هم اجاره از عقود لازمه هستند و در عقود لازمه نبايد غرر جريان پيدا کند.

قبلاً خود راوي گفته بود که من مي دانم که عنب وقتي که زبيب بشود بايد زکاتش را داد و در اين مطلب ترديدي ندارد و از وزنش هم سؤال کرد که کمترين وزنش چيست و در ادامه با توجه به آن دو مقدمه قبلي سؤال مي کند آيا بر عنب بما هو عنبٌ هم زکات واجب است يا واجب نيست؟ امام در جواب مي فرمايد: نعم، معنايش اين است که در خود عنب هم بما هو عنبٌ زکات واجب است؛ اما امام (ع) جواب سؤال احتمالي سائل را هم مي دهد؛ چرا که اگر سائل سؤال کند که مقداري که زکات عنب واجب است چه مقدار است در حالي که عنب غالباً بر درخت است و تعيين مقدار آن مشکل است جوابش اين است که اذا خرسه اخرج زکاته يعني اينجا جاي تخمين است اينجا جاي تقدير به ظن است يعني شما اين گونه فکر کنيد که مثلاً صد من انگور چه مقدار زبيب مي دهد هر چند قول عرف نه مفيد علم است نه مفيد اطمينان و نه حجت شرعيه است چرا که اگر حجت شرعيه مي بود اصلاً نيازي به اين حرف ها نبود خلاصه اين سؤال اخير سعد بن سعد اشعري از اين است که آيا بر عنب بما هو عنبٌ قبل از اينکه زبيب بشود زکات واجب است امام مي فرمايد بله زکات آن واجب است.

پس، آخرين سؤال سعد بن سعد اشعري سؤال از اين است که در عنب زکات واجب است يا نه؟ با اينکه مي داند که عنب جزء غلات اربعه نيست (به ضميمه آن سؤالات قبلي اش) و با اينکه مي داند که در زبيب زکات واجب است با اين وجود مي خواهد بپرسد که آيا در عنب بما هو عنب زکات واجب است يا نه؟ امام مي فرمايد بله واجب است؛ اما چون جاي اين سؤال بوده که معلوم نيست که از عنب بما هو عنب چقدر زبيب استفاده مي شود؟، امام مي فرمايد لازم نيست که شما بداني، بلکه همين که تخمين بزني و با مظنه تعيين بکني کفايت مي کند، عرض کردم که بايد توجه داشت که شهادت ظن و تقدير به مظنه چيزي نيست که در هر جايي جايز باشد اصولاً در مواردي که راهي براي به دست آوردن وزن واقعي وجود ندارد مظنه مطرح است مثلاً اگر ميوه‌ را در بازار بخواهيد بخريد حتي روي يک سير آن هم حساب مي کنيد اگر بر درخت بخواهيد بخريد يا درخت را اجاره کنيد فرقي نمي کند که راهي براي توزين ثمره روي درخت وجود داشته باشد يا نه وقتي که کسي شجره مي خواهد را بفروشد يا اجاره بدهد اين که درخت چه مقدار ثمره دارد معلوم نيست اينجا جاي تخريس است؛ تخريس يعني تقدير به مظنه والا در جايي که امکان توزين واقعي وجود داشته باشد. انسان حتي از يک سير هم نمي گذرد مثلاً وقتي انسان به دکان ميوه فروش مي‌رود اگر ميوه فروش از يک کيلو ميوه يک سير هم بخواهد کم بگذارد مورد اعتراض انسان قرار مي‌گيرد و مشتري مي گويد من يک کيلو از شما ميوه خواستم چرا يک سير کمتر از يک کيلو داديد اما در ميوه هايي که بر درخت هست راهي براي استکشاف قطعي و واقعي نداريم و راه منحصر به تقدير به ظن است البته آن کسي که تقدير مي کند اصولاً خبرويت دارد هر چند عادل هم نباشد ولي مي تواند تخمين بزند که اين درخت چقدر انار دارد آن درخت چقدر انگور دارد آن درخت چقدر ميوه دارد؛ اينها را به صورت حدس و تخمين پيش‌بيني مي‌کند.

اين تفسير از روايت را با توجه به لغت عرض مي کنم و با توجه به اينکه امام عبارت سائل را از کلمه صيرورت به کلمه خرّسه که تغيير داده والا اگر مي خواست همان عبارت سائل را به کار بگيرد در جواب مي گفت نعم  و لازم نبود که اين گونه بيان بکند. به نظر ما امام مي خواهد بفرمايد بر انگور زکات واجب است ولي اگر در تعيين مقدار زبيبي که در اين انگور بايد رعايت بشود مشکل داشتيد و راه صحيحي هم براي استکشافش نداشتيد از راه تقدير به مظنه وارد بشويد. ما بايد به اين معنا توجه کنيم که سعد بن سعد اشعري از بزرگان قميين هم بوده وي دو سؤال مطرح کرده يک سؤالش به گونه‌اي بود که از آن استفاده مي شد که من قبول دارم به غلات اربعه زکات تعلق مي گيرد ولي مقدارش را از امام پرسيد و سؤال کرد که کمترين چيزي که متعلق زکات است چيست آن وقت با توجه به اين دو مقدمه سؤال اخير پيش آمد و امام (ع) تعبير سعد را در اين سؤال اخير تغيير دادند و گفتند خرّسه زبيباً و لغت هم «تخريس» را به تخمين ظني معنا مي کند. در حقيقت سؤال اخير سعد بن سعد اين است که آيا عنب هم مثل همان غلات اربعه متعلق زکات است يا اينکه متعلق زکات نيست؛ مگر اينکه خارجاً عنوان زبيبي پيدا بکند؟ امام در جواب مي فرمايد: نه، خود عنب بما هو عنبٌ و به عنوان عنبيت متعلق زکات است و تقدير وزنش هم از راه تخمين و تقدير به ظن تحقق پيدا مي کند.

اشکالي در اينجا به ذهن مي آيد که قبلاً هم به آن اشاره کرديم؛ چرا که رواياتي وجود دارند که امور متعلق زکات را در نه چيز منحصر مي‌کردند. در انعام به انعام ثلاثه در غلات به غلات اربعه، در نقدين به ذهب و فضه ، آن عبارات مي گفت که رسول خدا صلوات الله عليه زکات را در اين امور منحصر کرده و حتي در بعضي از روايات کلمه إنّما هم در صدرشان ذکر شده بود و وقتي که از امام عليه السلام سؤال کردند که آيا در برنج هم زکات هست يا نه؟ امام گفت من به شما مي گويم رسول خدا فقط در اين نه چيز زکات را واجب کرده شما مي آييد از جنس دهمي از من سؤال مي کنيد رسول خدا در همين نه چيز زکات را واجب کرده است؟!

آن وقت اين معنا به ذهن مي زند که اين روايت سعد بن سعد الأشعري در حقيقت با روايات حاصره که متعلق زکات را در نه چيز منحصر مي کنند منافات دارد براي اينکه عنب از آن نه چيز خارج است در حالي که اين روايت دلالت مي کند که بر عنب هم با شرط تخريس و تخمين زکات واجب است خلاصه اين اشکال به ذهن انسان مي آيد که اين روايت سعد بن سعد الأشعري منافات با روايات حاصره دارد مگر اينکه ملتزم بشويم به اينکه اين روايت سعد الأشعري در حقيقت يک نوع توسعه اي در دائره زبيب است به اين صورت که مقصود از زبيب اين نيست که بالفعل زبيب بشود بلکه همين که تخمين مقدار زبيبي هم مطرح باشد براي وجوب زکات کفايت مي کند هر چند وزن واقعي اش تحقق پيدا نکرده و شما هم اطلاع از وزن واقعي نداريد.

خلاصه عرض کردم شايد اين روايت کمي با روايات حاصره منافات داشته باشد؛ ولي معناي اين روايت سعد بن سعد الأشعري غير از معنايي با دقت و تأمل به آن رسيديم چيز ديگري نخواهد بود.