درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه سي و نهم
6/10/84
بسم الله الرحمن الرّحيم
القول في السوم _ أي الرعي _
مسألة 1 :
« يعتبر السوم تمام الحول، فلو علفت في أثنائه _ بما يخرجها عن اسم السائمة في
الحول عرفاً _ فلا زكاة، نعم لا يقدح بمثل يوم أو يومين بل عدم قدح أيام قلائل _
إذا كانت متفرقة جداً _ غير بعيد».
درباره سائمه بودن مي فرمايد: سوم آنهم در
همه سال _ سالي که بر اين مي گذرد _ بايد سائمه باشد. بعد مي فرمايند: بله، اگر
يک روز يا دو روز و يا چند روز مخصوصاً در صورت تفرق اين ايام عنوان سائمه را به
حسب نظر عرف از دست بدهد، زکات واجب خواهد بود. پس، در صورتي زکات به انعام ثلاثه
تعلق مي گيرد که در تمام سال سائمه باشند.
روايات زيادي بر اين مطلب دلالت مي کند؛
البته در مقابل آنها نيز بعضي روايات ديگر وجود دارد که بر خلاف اين مطلب دلالت
دارد؛ حال ببينيم که با اين روايات چه بايد کرد؟. اما در مورد اعتبار سوم ادعا شده
که لاخلاف بين المسلمين؛ نه تنها در ميان فقهاي شيعه ادعاي اجماع شده که سائمه بودن
شرط است، بلکه در ميان مسلمين اختلافي نيست.
نکته اي را نيز در اينجا عرض کنم؛ همه ما در
معالم در باب مفهوم وصف که يکي از مفاهيم است خواندهايم که مفهوم وصف اعتباري
ندارد و مثال مي زدند به في الابل السائمة زکاةٌ ومعنايش اين است که در ابل
معلوفه _ شتري که از علف استفاده ميکند _ زکات است. اين چگونه با عدم حجيت مفهوم
وصف سازگاري دارد؟ نکته اين است که بعضي اوقات عناويني يافت ميشوند که مفهوم را
جدي مي کند با اين که وصف من حيث هو مفهوم ندارد اما عناويني پيش مي آيد که مفهوم
داشته باشد و آن عنوان اين است که اگر چيزي در مقام تحديد و بيان حدّ باشد، استفاده
مي شود که اين بيان گفته شده است تا اين که ثبوت مفهوم در اينجا را بفهماند و اين
منافات ندارد که من حيث هو هو وصف مفهومي نداشته باشد. حتي آن مثالي که در کفايه مي
زنند که خوب من يادم هست به لحاظ اينکه چند دوره کفايه تدريس کردهام. مرحوم آقاي
آخوند در مفهوم وصف اين مثال را مي زند: ليّ الواجد يحلّ عقوبته وعرضه؛ يعني
آدمي که مديون باشد و در دين و پرداخت دينش مسامحه کند _ ليّ به معناي تأخير است؛
واجد هم يعني آن کسي که مال دارد دين خودش را ادا کند _ سبب مي شود که هم عقوبتش
جايز باشد و هم آبرويش را از بين ببرند؛ البته فقط در اين مورد است نه در همه
موارد. پس، با اين که خواندهايم وصف مفهوم ندارد، اما اگر در مقام بيان حد باشد،
مفهوم دارد چرا که هدف از حد اين است که مفهوم را بيان کند.
علاوه آن که در بعضي از تعبيرات روايات که مي
خوانيم کلمه «انّما» دارد که دلالت بر حصر مي کند؛ و شايد هم يک علتش اين باشد که
در مورد معلوفه _ بعداً که بيان مي کنيم _ اقسامي را ذکر مي کنيم و در بعضي از
اقسامش با اين که عنوان معلوفه برش صادق است، زکات نيز واجب است و بايد زکات
بپردازد.
ما روايات خيلي صحيحي که دلالت بر اصل مسأله
سائمه بودن دارد، داريم که در درجه اول إنشاءالله اين روايات را مي خوانيم و بعد،
رواياتي که به حسب ظاهر تقريباً معارض با آنها هستند؛ ولو اين که شايد هم تعدد
نداشته باشد، گرچه در رسائل به عنوان روايات متعدد ذکر مي کند، لکن در ذيلش يک چيزي
از مرحوم شيخ طوسي نقل مي کند که ايشان فرموده بعيد نيست که اينها همه يک روايت
باشند نه روايات متعدد.
اما رواياتي که بر اصل مسأله سائمه بودن
دلالت دارند، عبارتند از: باب هفتم، عنوان باب عبارت است از باب اشتراط السوم في
الانعام وأن لايکون عوامل (يعني از انعام ثلاثه براي سواري و امثال آن
استفاده نکنند). بعد مي فرمايد: فلاتجب الزکاة في المعلوفه والعوامل زکات
آنهايي که در کار استفاده مي شوند، واجب نيست بل يستحب. روايت اول، روايت
فضلاي خمسه است که از أبي جعفر وأبي عبدالله عليهما السلام في حديث زکاة
الابل که خوانديم، در ذيل آن حديث، چنين نقل ميکنند: قالا: وليس علي العوامل
شيءٌ بر انعامي که عنوان عامل دارند و از آنها براي سواري و امثال ذلک استفاده
مي شود، زکات واجب نيست إنّما ذلک علي السائمة الراعية بلکه وجوب زکات نسبت
به انعام ثلاثهاي است که در طول سال سائمه باشند و در بيابان و امثال آن بچرند.
همين طور به همين اسناد _ يعني حديث فضلاي
خمسه عن أبي جعفر وأبي عبدالله عليهما السلام _ روايت دوم باب هفتم است؛
في حديث زکاة البقر قبلي مربوط به ابل بود، اينجا مربوط به بقر است.
قالا: ليس علي النيّف شيءٌ، نيّف يعني ما به التفاوت هايي که به دهتا نمي رسد
ولا علي الکسور شيءٌ يک کسري هايي، دوتا سهتايي که اضافه مي شود، زکات برش
واجب نيست ولا علي العوامل شيءٌ بر انعام ثلاثهاي نيز که عنوان عامل دارند
و از آنها در کار رکوب و... استفاده مي کنند، بر آنها هم چيزي نيست؛ در مورد بقر
عنوان سواري نميآيد ولي عنوان کاري و شخم زدن دارند وإنّما ذلک علي السائمه
الراعية بر بقري که سائمه باشد و در بيابان بچرد، آنهم در تمامي سال، زکات واجب
است.
روايت سوم:
وبالاسناد عن زراره قال قلت لأبي عبدالله عليه السلام هل علي الفرس والبعير يکون
للرجل يرکبهما باشد شيءٌ؟ آيا زکات بر اينها واجب است؟ فقال لا، در جواب
فرمودند: نه، زکات در مورد اينها واجب نيست؛ ليس علي ما يعلف شيءٌ بر فرس و
بعيري که از علوفه استفاده مي کنند، چيزي نيست؛ إنّما الصدقة علي السائمة
صدقه بر انعام ثلاثه اي است که عنوان سائمه داشته باشند، المرسلة في مرجها،
من مرج را در لغت نديدم و احتمال مي دهم که «في مرحها» باشد کما اينکه در بحث ديروز
خوانديم که اتحاد در مسرح و مراح و امثال ذلک داشته باشند. عام الذي يغتنيها فيه
الرجل سالي که رجل اين را بدست مي آورد و در ملک خودش دارد، فأمّا ما سوي
ذلک فليس فيه شيءٌ آن حيواني که در مجموعه سال عنوان سائمه نداشته باشد، بلکه
در بعضي از ايام سال سائمه است و در بعضي ديگر از علوفه و علف استفاده ميکند، زکات
واجب نيست. پس اين روايات، مخصوصاً با کلمه «إنّما» که در اين روايات است و از آن
حصر استفاده مي شود، استفاده ميشود که زکات در حيوانات سائمه واجب است.
اما بعضي از روايات که تقريباً دلالت بر خلاف
اين معنا مي کنند، عبارت است از روايتي که در همين باب به عنوان روايت هفتم وجود
دارد. وباسناده عن محمد بن علي بن محبوب عن محمد بن الحسين عن صفوان عن ابن
مسکان عن اسحاق بن عمار، از اسحاق بن عمار در همين جا چند روايت نقل کرده است
که چنين استفاده ميشود اينها يک روايت است نه نه روايات متعدد؛ در بعضي از اين
روايات نيز اضمار وجود دارد مثل همين روايت هفتم که اسحاق بن عمار ميگويد: سألته
_ امام(ع) را تعيين نمي کند _ عن الابل تکون للجمّال، ابلي مربوط به
شترداري است (که قاعدتاً شتردار مخصوصاً در آن زمانها شترهايش را براي سواري اجاره
مي داد) أو تکون في بعض الامصار، يا شترهايي که در بعضي از شهرها وجود دارد؛
حال، مقصود از اين شترها، يا شترهايي است در مقابل شترهاي شتردار است يا آن که در
بعضي از شهرهايي است که مسافر شترها را به آن شهرها برده است؛ أتجري عليه الزکاة
کما تجري علي السائمة في البريّة؟ آيا همان طور که اگر ابل سائمه در بيابان
باشد، زکات بر آن واجب است در اينجا هم که از شتر براي سوراي استفاده ميشود، زکات
واجب است؟ فقال: نعم. امام (ع) در جواب ميفرمايند: بله، زکات بر آنها واجب
است. منتهي عرض کردم همه اين روايات مربوط به اسحاق بن عمار است و مؤيد اين است که
چند روايت نيست، بلکه يک روايت است و اين سندي که خوانديم مضمره نيز ميباشد. گرچه
در بعضي از اسنادش مضمره نيست، مانند روايت هشتم که چنين است: اسحاق بن عمار،
قال: سألت أبا ابراهيم عليه السلام عن الابل العوامل در مورد شتراني که
از آنها براي سواري استفاده ميشود، پرسيدم که عليها زکاةٌ آيا اينها هم
بايد زکات بدهند؟ فقال: نعم، عليها زکاةٌ. امام فرمودند که اينها هم بايد
زکات بدهند. مرحوم صاحب وسائل بعد از اينکه اين روايات را از اسحاق بن عمار نقل
ميکند، ميگويد: أقول: ذکر الشيخ أنّ الاصل في هذه الاحاديث اسحاق بن عمار،
يعني خيال نشود که اينها چند روايت است، بلکه يک روايت واحده است يعني أنّها
حديثٌ واحد فلا تعارض الاحاديث الکثيرة. در مورد اين عبارت ايشان ما حرف داريم؛
براي اينکه کثرت و قلت در باب مرجّحات مطرح نيست؛ چنين نيست که يکي از مرجحات در
خبرين متعارضين، مسأله کثرت باشد در مقابل قلت!. بلکه بايد به استناد همان شهرت
فتوائيه اي که ما عرض کرديم به عنوان اولين مرجح در مقبوله ابن حنظله مطرح شده است،
پيش بياييم نه از اين بابي که شيخ بر طبق نقل صاحب وسائل دارد. ثم حملها علي
الاستحباب، سپس آنها را بر استحباب حمل ميکنند اما ما به لحاظ آن حرفي که
خودمان معتقديم، ديگر حمل بر استحباب نميکنيم، بلکه همان شهرت فتوائيه را مي گيريم
و رواياتي که در اصل مسأله وارد شده است، آنها را اخذ ميکنيم؛ مخصوصاً که کلمه
«إنّما» دارد و إنّما هم دلالت بر حصر مي کند.
لذا در اصل مسأله نبايد هيچ ترديدي داشته
باشيم؛ البته عرض کردم سائمه بودن به فرمايش ايشان منافات ندارد با اين که يک روز
يا دو روز در مجموع ايام سال از علوفه و علف استفاده کنند و اين لطمه به سائمه
بودنش نمي زند. بله، اگر اگر مرتباً و متصل به هم چند روز از علف استفاده کنند مثل
شهر قم که در زمستان در بيابانش هيچ علفي وجود ندارد و صاحبان انعام بايد از علفي
که خودشان تهيه مي کنند، خرج بکنند، اينجا با سائمه بودن منافات دارد.
مسأله دوم در مورد انواع و اقسام معلوفه است
که إنشاءالله روز شنبه. والسلام.