در:     
 

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «قدس سره»

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة « دروس « صفحه اصلى  

 

 

 
20 19 18 17 16 15 14 13 12 11 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
40 39 38 37 36 35 34 33 32 31 30 29 28 27 26 25 24 23 22 21
60 59 58 57 56 55 54 53 52 51 50 49 48 47 46 45 44 43 42 41
80 79 78 77 76 75 74 73 72 71 70 69 68 67 66 65 64 63 62 61
87 86 85 84 83 82 81
 
 
 

درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه پنجاه

بسم الله الرحمن الرّحيم

مسألة 3 - «مالك النصاب إذا حصل له في أثناء الحول ملك جديد بالنتاج أو بالارث أو الشراء ونحوها فان كان بمقدار العفو ولم يكن نصابا مستقلا ولا مكملا لنصاب آخر فلا شئ عليه، كما إذا كانت عنده أربعون من الغنم فولدت أربعين، أو خمس من الابل فولدت أربع، وأما لو كان نصابا مستقلا كما لو ملك في أول السنة خمسا من الابل وبعد ستة أشهر ستا وعشرين أو مكملا لنصاب آخر بأن كان بمقدار لو انضم إلى الاصل بعد إخراج الفريضة خرج من ذلك النصاب ودخل في نصاب آخر، كما لو ولدت أحد وثلاثون من البقر عشرا أو ثلاثون منه أحد عشر، ومنه ما إذا ملك خمسا من الابل ثم ملك بعد ستة أشهر مثلا خمسا، فان تلك الخمس مكملة للخمس السابقة وليست مستقلة، فالخمس نصاب، والعشر نصاب واحد آخر لا نصابان، وخمس عشرة نصاب واحد فيه ثلاث شياه، ففي الاول يعتبر لكل من القديم والجديد حول بانفراده.»

موضوع مسأله اين است که اگر کسي مالک نصاب شود و ملکيت نصاب را پيدا کند، دو صورت دارد؛ صورت اول اين است که اين ملکيتي که حالا به واسطه نتاج حاصل شده باشد يا به واسطه ارث حاصل شده باشد يا به واسطه خريد و فروش انجام گرفته باشد يا به صورت هبه به او منتقل شده باشد، (که در اين جهت فرقي نمي کند؛ چون اگر به هبه هم يک نصابي به انسان منتقل شود و سال بر آن بگذرد و شرائط زکات وجود داشته باشد، بايد زکاتش را بپردازد. صر ف  اينکه به عنوان هبه به او منتقل شده، سبب نمي شود که وجوب زکات منتفي شود) مثل اينکه مثال مي زنند مي گويند اگر از پنج شتر، چهار تا وضع حمل کند، هيچ تغييري در نصاب ايجاد نمي‌کند؛ براي اينکه نصاب در باب ابل پنج تاست و بعد هم ده تا؛ والا اگر کسي از اول برود هشت شتر بخرد يا هشت شتر به او منتقل شود، اينجا طوري نيست که يک زکات اضافه اي داشته باشد. بين پنج تا و نه تا هيچ فرقي نيست. پنج ابل نصاب دارد و زکات واجب است، نُه ابل هم همان نصاب است و همان زکات را دارد، هيچ مسأله تازه اي هم در اينجا وجود ندارد. پس اگر پنج شتر داشت که چهارتاي آنها وضع حمل کردند و به نصاب دوم نرسيد، اين مسأله اش حل است؛ براي اينکه از اول هم مطلب همين طور بوده است.

اما فرض دوم آنجايي است که اين حيوانات انعام ثلاثه که وضع حمل کرده‌اند و مکمل نصاب اول نيست، اگر خودشان به تنهايي حساب شوند، به حد نصاب هستند، مثل اينکه اگر چهل گوسفند وضع حمل کنند، چهل گوسفند ديگر بوجود مي‌آيد. اما مسأله اينکه حولش از چه زماني شروع مي شود و مبدأ حولش چيست؟ اينها را بعد انشاءالله ذکر مي کنيم. عمده بحث در اينجا در اصل تعلق زکات است. اين چهل گوسفند به اضافه چهل گوسفند تازه بدنيا آمده روي هم مي‌شود هشتاد تا؛ اين هشتاد گوسفند توجه داريد که اگر اول امر باشد، چهل‌تاي آنها بيشتر زکات ندارد؛ براي اينکه نصاب دوم به صد و بيست و يک مي رسد. و الا اگر از اول کسي هشتاد گوسفند بخرد، يک سال هم بر آن بگذرد و همه شرائط زکات نيز تحقق داشته باشد، فقط يک زکات دارد؛ فرقي نمي کند بين اينکه چهل گوسفند داشته باشد يا هشتاد گوسفند؛ مگر اينکه به نصاب دوم برسد که نصاب دومش عبارت از صد و بيست و يک است.

اينجا حالا محل بحث واقع شده که اين آدم چهل گوسفند داشت که في نفسه اولين نصاب غنم است و بايد زکاتش داده شود؛ اين چهل تا يک چهل تاي ديگر هم زائيدند، مجموعاً هشتاد گوسفند شدند؛ تا اينجا بحث در اين است که آيا بايد آن چهل تاي اضافي را مستقلاً حساب کرد يا اينکه اينها نيز تابع همان چهل تاي اولند و به نصاب ثاني نرسيدند، چون نصاب ثاني صد و بيست و يکي است؟. به شهيد نسبت داده‌اندً که ايشان فرموده است چهل تاي دوم که به وسيله وضع حمل چهل تاي اول به دنيا آمدند، چون عنوان ملک جديد دارند، و عنوان مالکيت جديد براي اينها پيدا شده است، اگر در خود اينها شرائط وجوب زکات تحقق داشته باشد، بايد زکاتش را بدهند و صرف اينکه نصاب دوم صد و بيست و يکي است، کفايت نمي کند و نمي شود که اينها را تابع چهل تاي اول قرار دهيم. در حالي که عرض کردم اگر از اول همان آنِِ اول کسي هشتاد گوسفند را مالک مي شد، جز زکات چهل گوسفند چيز ديگري بر او واجب نبود، تا مي رسيد به نصاب دوم که صد و بيست و يک است.

به هر حال، اينجا به مرحوم شهيد نسبت داده شده که ايشان قائل است اين چهل‌تاي دوم يک عنوان و امر مستقل و ملکيت جديد است و در صورت وجود داشتن شرائط زکات بايد زکات آنها نيز داده شود. اين حرف را مرحوم شهيد تقريباً تقريب کرده و فرموده أقرب اين است.

صاحب جواهر قدس سره بر مرحوم شهيد اعتراض کرده و فرموده است که اطلاق در في کل أربعين شاة شاة معنايش اين نيست که در هر أربعيني يک گوسفند مثلاً بايد داده شود؛ نه، اين اطلاق در جايي که چنين ملکيت جديدي پيدا مي شود، چون مالک يکي است و ملکيت مالک هم به نصاب ثاني نرسيده، لذا براي اين چهل‌تا بچه‌اي که از چهل گوسفند اصلي متعلق وجوب زکات به دنيا آمده‌اند، چيزي به عنوان زکات واجب نيست که ما اين حرف را بزنيم و بگوييم اين چهل‌تا هم خودش في نفسه زکات دارد. بنابراين، تا به نصاب دوم نرسيده باشد، زکاتي اضافه از زکات آن چهل گوسفند اول بر او واجب نيست.

بعض الاعلام هم در شرح عروه‌شان اين حرف و اشکال صاحب جواهر به مرحوم شهيد را تأييد کرده و فرموده‌اند که مسأله في کل أربعين شاة شاة غير از مسأله في کل ثلاثين بقر تبيعٌ است؛ آنجا روي عنوان ثلاثين دور مي زند. ثلاثين اول نصاب اول است، ثلاثين دوم نصاب دوم است، ثلاثين سوم نصاب سوم؛ اما در باب غنم ما اين مطلب را نداريم که بگوييم چهل تاي اول يک نصاب است، چهل تاي دوم هم نصاب دوم است. نه، در غنم نصاب دومش به صد و بيست و يک مي رسد؛ و اينکه در صحيحه فضلا که عرض کرديم شايد بهترين روايتي باشد که در اين باب وارد شده است، دارد في کل أربعين شاة شاة، هرچند در اين تعبير مقداري ابهام وجود دارد، ولي ايهام تعبير را خود همان صحيحه برطرف مي کند و مي گويد که نصاب دوم گوسفند عبارت از صد و بيست و يک است. پس، معنايش اين است که از چهل گوسفند تا به صد و بيست و يک نرسيده باشد، همان حکم را دارد؛ و الا نه اين که چهل تا چهل تا حساب کنيم.

پس، مسأله اين شد که عرض کردم و موضوع مسأله را مخلوط نکنيم؛ موضوع مسأله اين است که ملک جديدي که به آن رسيده، به اندازه‌اي است که خودش في نفسه اگر تنها بود، نصاب بود؛ ولي مکمل نصاب اول به هيچ وجه نبود. در اينجا نيز همينطور است که في نفسه خودش نصاب است، ولي مکمل نصاب اول نمي‌تواند قرار بگيرد؛ نصاب اول چهل تا 120 گوسفند است که يک نصاب است و يک زکات در آن واجب است.

البته عرض خواهيم کرد که مبدأ حول نتاج در مواردي که به نتاج باشد يا به ملک جديد باشد، اگر زکات در آن واجب باشد، چه زماني است و از کجا شروع مي‌شود؟ که اين را إن‌شاءالله در ذيل بحث ذکر مي‌کنيم؛ اما اکنون بحث ما اين است که آيا در اين موارد زکات وجود دارد يا نه؟ مثل اين‌که مردم از ما خيلي سؤال مي‌کنند که چهل گوسفند داريم ـ اولين نصاب زکات گوسفند ـ‌ که چهل بره هم زائيده‌اند، آيا اينجا دو تا چهل را حساب کنيم کما اين‌که ظاهر عبارت اوليّه در صحيحه فضلا همين است «في کل أربعين شاةً شاة»؛ همان‌طور که در مورد گاو نيز به همين صورت است که سي‌تا سي‌تا پيش مي‌رود. در اينجا نيز ظاهر عبارت اين است که چهل‌تا چهل‌تا پيش برود، ولي به لحاظ اينکه خود روايت تصريح به اين معنا دارد که تا زماني که تعداد گوسفندان به صد و بيست و يک عدد نرسد، همان حکم نصاب اول باقي است؛ يعني چيزي بيشتر از نصاب اول که همان يک گوسفند است، لازم نيست که پرداخته شود. هر چند که عبارت «في کلّ اربعينَ شاةً شاة» خلاف اين معناست، ولي درعين حال چون خود روايت به اين معنا تصريح دارد، ما نمي توانيم از روايت تجاوز کنيم.