در:     
 

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة
مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «قدس سره»

درس خارج فقه ـ كتاب الزكاة « دروس « صفحه اصلى  

 

 

 
20 19 18 17 16 15 14 13 12 11 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1
40 39 38 37 36 35 34 33 32 31 30 29 28 27 26 25 24 23 22 21
60 59 58 57 56 55 54 53 52 51 50 49 48 47 46 45 44 43 42 41
80 79 78 77 76 75 74 73 72 71 70 69 68 67 66 65 64 63 62 61
87 86 85 84 83 82 81
 
 
 

درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه پنجاه و هفتم

بسم الله الرحمن الرّحيم

مسأله دوم: «الشاة المأخوذة في الزکاة في الغنم والابل وفي الجبر، ما کمل له سنة ودخل في الثانية إن کان من الضأن، وما دخل في الثالثة إن کان من المعز، وهو أقلّ ما يراد منها، ويجزي الذکر عن الانثي وبالعکس، والمعز عن الضأن وبالعکس؛ لأنّهما جنس واحد في الزکاة کالبقر والجاموس، والإبل العراب والبخاتي.»

گوسفندي که به عنوان زکات پنج شتر بايد پرداخت شود، چه خصوصيتي دارد و داراي چه شرائطي است که به عنوان زکات خمس من الابل داده شود؟ يا في کل اربعين شاة شاةٌ بعد از آنکه عرض کرديم لازم نيست اين گوسفند از همان گوسفندان متعلق زکات باشد و شخص مي تواند يک گوسفند ديگري بخرد و به عنوان زکات بپردازد، داراي چه خصوصياتي بايد باشد؟.

مي فرمايد که اگر از ضأن باشد يعني از بره ها باشد، بايد يک سال را تکميل کرده باشد و در سال دوم وارد شده باشد و اگر از معز باشد که عبارت از بزغاله است، بايد دو سال را تکميل کرده باشد و وارد سال سوم شده باشد؛ ضمناً اين نکته را مي فرمايند که در «معز و ضأن» اينها از جنس واحدند و لازم نيست که از نوع خود هماني که متعلق زکات است، بپردازد؛ مي تواند در بره، بزغاله بدهد و بالعکس؛ منتهي با اين خصوصيتي که از نظر سني ذکر کرديم.

فرض کنيد کسي پنج شتر دارد و بايد يک گوسفند به عنوان زکات بپردازد، اين شاتي را که مي‌خواهد به عنوان زکات بپردازد، آيا مي تواند مثلاً بره اي را که به تازگي از مادرش زاده شده است را بپردازد؟ في خمس من الابل شاة، زکات دهنده بگويد ما يک شاة مي دهيم اما اين شاة لازم است که از نظر سني و خصوصيات سني چه سني را دارا باشد؟ اين مسأله به همين خصوصيات مي‌پردازد؛ ايشان مي فرمايند: اگر از ضأن بخواهد بپردازد، بايد سنش وارد سال دوم شده باشد ما کمل له سنة ودخل في الثانية و اگر از معز (بزغاله) باشد، بايد دو سالش تمام شده باشد و وارد سال سوم شده باشد. ضمناً اين مطلب را مي فرمايند که همان طور که در باب بقر اين مطلب را ذکر کرديم که البقر والجاموس جنسٌ واحد از يک جنس هستند و هر دو زکات دارند و در نتيجه هر کدام را مي تواند براي ديگري به عنوان زکات بدهد، براي اينکه جنس واحد است؛ در اينجا هم در باب ابل، دو نوع ابل داريم؛ يک ابلي داريم که از آن به «عراب» تعبير مي کنند و يک ابلي هم داريم که از آن به «بخاتي» تعبير مي کنند؛ مي فرمايد: اينها از جنس واحد هستند؛ و هر يک را مي توان بجاي ديگري به عنوان زکات داد.

پس، بحث در اينجا اين است که گوسفندي که مي خواهد به عنوان زکات پرداخته شود، از نظر سنّي در چه سالي بايد باشد؟ و پرداخت غير از اين موارد از زکات کفايت نمي کند. و شخص نمي تواند بره‌اي را که به تازگي از مادر متولد شده است، را به عنوان زکات بپردازد. مي گويد: اينها کافي نيست و بايد حساب اين معنا بشود که اگر ضأن (بره) است، بايد يک سال را تکميل کرده و داخل در سنه ثانيه شده باشد؛ و اگر از معز(بزغاله) است، بايد دو سال را تکميل کرده و داخل در سنه ثالثه شده باشد.

عرض کرديم که معز و ضأن هم از نظر زکات هيچ فرقي نيست؛ و همين طور در باب إبل، فرقي بين ابل عراب و بخاتي نيست؛ و مثل بقر و جاموس مي ماند. دليل وحدت بقر و جاموس اين روايت است که در باب پنجم از ابواب زکات الانعام، حديث اول وجود دارد. يک روايت هم بيشتر در اين جهت وارد نشده؛ و عبارت است از: علي بن ابراهيم عن أبيه عن حمّاد عن حريز عن زراره به نظر ما صحيحه است ولو اينکه در سند آن علي بن ابراهيم است عن أبي جعفرعليه السلام قال زراره مي‌گويد قلت له خدمت امام عرض کردم في الجواميس شيءٌ آيا در گاوميش ها هم زکات وجود دارد؟ قال مثل ما في البقر از نظر زکات همان چيزي که در اصل بقر ثابت است، در جاموس و گاوميش هم اين معنا ثابت است.

پس، از نظر عدم فرق بين العراب والبخاتي نيز در باب سوم يک حديثي وجود دارد که آن هم ظاهراً همين يک حديث است؛ حديث فضلاء خمسه که سابقاً هم آن را خوانديم که اين حديث را از امام باقر و صادقعليهما السلام نقل کرده‌اند؛ في حديثٍ قال قلت زراره مي گويد خدمت اين دو امام عرض کردم في البخت السائمه شيءٌ آيا در بختي که در بيابان مي چرد زکاتي واجب است؟ قال مثل ما في الابل العربية همان طور که در ابل عربيه زکات وجود دارد، در بختي که در بيابان مي چرد و معلوفه نيست نيز زکات واجب است. کلمه «بخت» و «بخاتي» که عرض کردم جمع بخت است و جمع الجمعش است بر وزن مساجد، اين را در لغت مي گويند نوعٌ من الابل؛ لکن ظاهر مجمع البحرين اين است که اين نه تنها نوع من الابل، بلکه ابلي است که از نظر جثّه و عظمت و بزرگي و چاقي شايد أعظم حيوان من الحيوانات باشد؛ يعني وقتي که مي خواهند مثال بزنند به بزرگترين مخلوق الهي در حيوانات، از مجمع البحرين استفاده مي شود که به آن «بخاتي» مي گويند. ايشان يک روايتي هم نقل مي کند و مي گويد در حديثي اين معنا وارد شده است که خداوند در زير زمين يک وادي از طلا خلق کرده که از اين وادي طلا تنها مورچه‌ها که تقريباً أضعف حيوانات است، حمايت مي کنند و آنها به قدري حافظند و خداوند اينها را تا اندازه‌اي محفوظ نگه داشته که حتي ابل بخاتي هم نمي تواند اين مورچه ها را از بين ببرد. معناي اين مطلب آن است که حتي بايد بگوييم از فيل هم بالاتر است؛ براي اينکه فيل ضرب المثل است در حيوان عظيم الجثه و عظيم القوه، ولي از اين مطلب استفاده مي شود که ابل بخاتي أعظم خلق الله من انواع الحيوان است، در مقابلش هم مورچه اصغر خلق الله است و چون اراده خداوند تعلق گرفته به اين که مثلاً آن وادي به وسيله اين مورچه ها حمايت و حفظ شود، حتي ابل بخاتي هم قدرت ندارد بر اينکه با آن مورچه ها مقابله کند و آنها را از بين ببرد.

(سؤال و جواب)

در عبارت مسأله دقت کنيد؛ در اصل عنوان مسأله دارد: الشاة المأخوذة في الزکاة گوسفندي را که در زکات اخذ مي کنند و قابل پرداخت است في الغنم والابل گوسفندي که در زکات غنم و ابل اخذ مي شود وفي الجبر اگر عبارت صحيح اين باشد ــ که در نسخه‌اي که در نزد ماست و از نسخه هاي قديمي تحرير الوسيله است، «في الجبر» دارد و احتمال مي دهم که در نسخه هاي جديد طور ديگري باشد ـــ اگر جبر باشد، دو احتمال در آن جريان دارد: يک احتمال اين است که مقصود از جبر موردي باشد که مي توان شاة را به عنوان زکات پرداخت، ولي تعيّن ندارد که حتماً شاة بپردازد؛ و احتمال ديگر آن که مقصود از جبر مسأله کلي کفّارات باشد؛ چون در کفارات مسأله ستين شاة و امثال ذلک زياد داريم؛ با اين وجود، از کفارات تعبير به جبر کردن، خلاف ظاهر است. درست است که به حسب لغت مي توان کلمه جبر را به جاي کفاره استعمال کرد، ولي به حسب تعبير فقهي اين معنا خيلي بعيد است. بايد «في الجبر» را به حسب ظاهر اين طور معنا کنيم و بگوييم مواردي که خود گوسفند مستقيماً از زکات نيست، لکن جاي زکات را پر مي کند که اگر گوسفندي بدهند، در زکات کفايت مي کند.

بالاخره دو احتمال در اين عبارت وجود دارد: يکي اين که مقصود از «جبر» گوسفندي باشد که جانشين زکات ديگري است؛ يک احتمال هم اين است که مقصود از جبر کلّ ما هو جابرٌ باشد که از آن به کفاره تعبير مي کنيم. اين دو احتمال در اين عبارت وجود دارد، اگر عبارت درست باشد والا من اصلاً احتمال مي دهم که اين عبارت در نسخه اصلي تحرير الوسيله به اين کيفيت نيست.

(سؤال و جواب)

عبارت «وفي الجبر» يک شقّ ثالثي است و غير از آن است که در زکات غنم و ابل گرفته مي شود. يا بايد همان نحو معنا کنيم؛ يعني آن مالي که زکاتش ابتدائاً گوسفند نيست، ولي گوسفند هم جانشين زکاتش مي شود؛ يا اينطور که «جبر» را به معناي مطلق کفاره معنا کنيم، به اعتبار اينکه کفاره گناه را مي پوشاند، «جبر» هم اين عنوان را دارد. و عرض کردم اين قابل توجيه است، لکن از نظر اينکه در عبارت فقهي، کلمه «جبر» را به جاي کلمه «کفاره» به کار ببريم، خيلي غير مأنوس است. و به ذهن انسان اين معنا منتقل نمي شود.

(سؤال و جواب)

شما نيز مسأله را دنبال کنيد که اگر احتمال ديگر يا نسخه ديگري در اين باب به ذهنتان مي آيد، به من نيز خبر دهيد. والسلام.