درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه هشتادو سوم
بسم الله الرحمن الرّحيم
مسأله 5:
«لو
أراد المالک الاقتطاف حصرماً أو عنباً أو بسراً أو رطباً جاز، ووجب أداء الزکاة علي
الأحوط من العين أو القيمة، بعد فرض بلوغ تمرها وزبيبها النصاب، وإن کان الأقوي عدم
الوجوب.»
بخشي از اين مسأله
پنج مبتني بر آن مسأله اي است که قبلا توضيح آن گذشت؛ بين امام و مشهور متأخرين در
وقت تعلق زکات اختلاف وجود داشت؛ نظريّه مشهور در ميان متأخرين اين بود که در گندم
و جود عند اشتداد الحب و در نخل موقع احمرار يا اصفرار وجوب زکات تعلّق مي گيرد؛
اما امام بزرگوار در مقابل مشهور معتقد بودند که تعلق زکات به اينها در موقعي است
که عناوين گندم جو و خرما صدق بکند. اختلاف بين امام و بين مشهور عند المتأخرين در
اين مسأله بود که وقت تعلق زکات چه وقت است؟ گفتيم که به مجردي که غله تصفيه شد آن
کسي که بايد زکات بدهد ديگر حق تأخير ندارد؛ حتّي اگر بخواهد به افراد خاصي زکات را
بدهد؛ اگر فقيري موجود است و مالک هم گندم را تصفيه کرده و الآن کنار گندم ايستاده
فوراً بايد زکاتش را بپردازد و حقّ تأخير انداختن ندارد.
عمده چيزي که مسأله
پنج بر روي آن تکيه دارد و شايد بر خلاف آن چيزي است که در ابتدا به ذهن انسان مي
رسيد، اين است که اگر کسي انگور را در حالي که غوره بود انگور را (قبل از زبيب شدن)
از درخت چيد يا درخت خرما ثمره پيدا کرده و اين ثمره ها را قبل از آنکه اين ثمره با
اصفرار و احمرار برسد چيد، آيا در اينجا هم تعلق زکات هست يا نه؟ نکته اي را عرض مي
کنم پيشتر بحث کرديم که انگور من حيث هو، باسمه و بعنوانه، از امور متعلق زکات است؛
اگر کسي انگور را چيد، زکات بر او واجب مي شود يا نه؟
روايت صحيحه سعد بن
سعد اشعري قمّي اصح رواياتي است که در اين باب ذکر شده و صاحب وسائل هم که بر طبق
مراتب اهميت، روايات را به ترتيب ذکر مي کند، در اين باب اين روايات سعد بن سعد را
اولين روايت در باب ذکر کرده است؛ چرا که اصح روايات است و جاي ترديدي در مفاد اين
روايت وجود ندارد. در اين روايت از امام سؤال شد که آيا انگور بما هو انگور با
اينکه از غلات اربع نيست و خارج از آن نه چيزي است که زکات به آن تعلق مي گيرد،
زکات واجب است يا بايد حالت زبيبي پيدا بکند و داخل در عنوان زبيب بشود تا متعلق
زکات بشود؟ امام در جواب فرمود: بر انگور زکات واجب است ولي تخمين بزن که اين
انگوري که بر درخت هست چه مقدار مي باشد (تخريس به معناي تخمين است و به تعبير لغت
به معناي تقدير به ظن يعني تقدير به گمان در مقابل تقدير به وزن واقعي و به وکيل
واقعي). البتّه از اينکه در اين روايت مي فرمايد خرّسه زبيبا ً چنين
استفاده مي شود که زبيب شدن انگور هم در حالي است که انگور بر درخت زبيب بشود و الا
اگر انگوري را انسان بچيند و در بين سايه و آفتاب خشک بکند و عنوان زبيبي پيدا
بکند، وزن کردن آن مشکلي ندارد؛ توزين و کيلش مشکلي ندارد. پس، اينکه مي گويد
خرّسه زبيبا ً يعني فکر بکن که اين انگور بعد از آنکه چيده مي شود و
حالت زبيبي پيدا مي کند چه مقدار است آن مقدار را تخمينا ً بيان کن تقدير به ظن و
تخمين در باب زبيب مربوط به انگوري است که بر درخت عنوان زبيبي پيدا بکند؛ و الا
تخريس معنا ندارد چرا که در اين صورت بعد از آنکه زبيب شد، مي توانند زبيب را کيل و
وزن بکنند؛ پس، زبيب بودن انگور در صورتي موجب تعلق زکات به انگور است که بتوانيم
زبيب شدن بر درختش را توزين به مظنه بکنيم و الا اگر انگور چيده شد و آن را بر زمين
گذاشته و در اثر حرارت يا امثال ذلک به زبيب تبديل شد، ديگر نيازي به تقدير به ظن
وجود ندارد؛ چرا که حتماً در اين صورت توزين واقعي شرط است؛ براي اينکه توزين واقعي
در آن امکان دارد. تقدير به ظن در وقتي است که توزين واقعي امکان ندارد آنجايي که
درخت انگور است، ولي نمي دانيم که براي چه مقدار از اين انگورها در همان حالي که
اتصال به درخت دارد و از درخت جدا نشده حالت زبيبي پيش آمده، جاي تقدير به ظن است.
به هر صورت اگر کسي زودتر غورهها را چيد و مي خواست از غوره درخت استفاده کند،
مثلاً غوره اش را بفروشد و يا اينکه در حالي که عنب بر درخت بود و حالت عنبيتش تحقق
پيدا کرده بود آن را چيد و يا خرما را در حالت رطبي چيدند يعني قبل از آنکه به حالت
تمري برسد (نگذاشتند به حالت تمري برسد) رطب را چيدند، سپس آن را در جايي گذاشتند
که مقداري از آن خشک شد و حالت تمري پيدا کرد چنين زبيبي و يا تمري داخل در آن
مواردي نيست که زکات به آن تعلق بگيرد، زکات به زبيب فعلي تعلق مي گيرد؛ زکات به
خرماي خشک شده فعلي بر درخت تعلق مي گيرد و الا اگر با علاج بخواهند زبيب درست
بکنند با علاج بخواهند خرماي معروف غير رطب را درست بکنند زکاتي به آن تعلق نمي
گيرد البته مي توانند احتياط کنند و زکات را احتياطاً بپردازند چرا که احتياط مانعي
ندارد ولي اين احتياط به صورت احتياط استحبابي است نه به صورت احتياط وجوبي پس اگر
کسي انگورهاي خودش را از درخت چيد و در بازار براي فروش عرضه کرد به اين انگور ها
زکات تعلق نمي گيرد هر چند از روايت سعد بن سعد استفاده کرديم که انگور متعلق زکات
است اما در چه زماني انگور متعلق زکات است آيا وقتي که انگور را بچينند سپس در سايه
خشک بکنند تا به مويز تبديل بشود آيا در اين صورت هم زکات واجب است به شرطي که به
حد نصاب زکات هم برسد.
به نظر مي رسد نصاب
در اينجا مدخليت ندارد نصاب مربوط به آن مويزي است که با بودن بر درخت حاصل مي شود
يعني آنکه اهل خبره است مي فهمد که اگر اين انگور بر درخت بماند فلان مقدار مويز مي
دهد، اما اگر نماند و آن را از درخت چيدند و بعد از چيدن به واسطه کارهايي تبديل به
مويز شد آن مويز ديگر داخل در اموري نيست که متعلق زکات باشد. در روايت سعد بن سعد
اشعري بعد از آنکه راوي از اينکه آيا در عنب زکات هست يا نه؟ سؤال مي کند و امام هم
در جواب مي فرمايد: بله، در عنب هم با اينکه جزء آن نه موردي نيست که از رسول خدا
به ما رسيده زکات هست ولي اين قيد را هم اضافه مي کند که خرّسه زبيباً
چه موقع تخريس تحقق پيدا مي کند؟ چيزي که احتياج به وزن دارد تخريس ندارد تخريسش
درست نيست عرض کردم در گندم و جو شما مي توانيد بگوييد تخريس اشکال دارد، بايد
توزين بشود؛ بايد وزن واقعي يا کيل واقعي اش به دست بيايد تا حکم بر آن ترتب پيدا
بکند؛ ولي درعنب مي خواهد اين حرف را بزند که در درخت عنب با اينکه زکات لازم است
ولي از کجا بفهميم که اين درخت آن نصاب معتبر در وجوب زکات را دارد؟ مي گويد: از
راه تخريس راه تخريس به ما نشان مي دهد که مقصود آن زبيبي است که بر درخت تحقق پيدا
بکند والا اگر زبيب بر درخت منظور نبود مي گفت صبر کنيد تا آن مقدار از اين انگور
را که حالت زبيبي پيدا کرده وزن کنيد، ببينيد آيا وزنش به اندازه نصاب معتبر مي رسد
يا نه؟ بنابراين، خود کلمه «خرّسه زبيباً» ظهور در اين دارد که منظور
از زبيب زبيبي است که در حالي که انگور متصل به درخت است حاصل مي شود و الا زبيب
بعد از آنکه در خارج از درخت تحقق پيدا کرد از اموري است که احتياج به وزن دارد.
خلاصه تخريس انگور
به زبيب در صورتي معقول است که انگور به درخت باشد و الا اگر انگور در خارج از درخت
حالت زبيبي پيدا کرد راه اينکه مقدارش را به دست بياورند، مسأله توزين است؛ همانطور
که در گندم و جو نيز همين طور است، موقعي که شما مي خواهيد نصاب گندم و جو را تقدير
بکنيد چه وقت تقدير مي کنيد؟ همان نزاع معروف بين امام و بين مشهور عند المتأخرين
مطرح مي گردد؛ بنابراين، هر چند شايد در درجه اول کسي هم توجه به اين نکته پيدا
نکند، امّا وقتي که به روايت سعد بن سعد اشعري که اصح رواياتي است که در اين باب
وجود دارد نظر مي کنيم و همان قرائني را که عرض کردم مورد توجّه قرار مي دهيم اين
سؤال مطرح مي شود که آيا عنب زکات دارد يا نه ما قبول کرديم که زکات دارد مرحوم سيد
در عروه هم قبول کرد بعض الاعاظم هم قبول کردند که عنب با اينکه خارج از آن نه چيز
است ولي زکات به آن تعلق مي گيرد و گفتيم که مانعي ندارد که با اين که انگور نه
مورد است متعلق زکات بشود، ولي نصاب را لازم دارد.
خلاصه، عمده چيزي که
در اين مسأله خامس مطرح شد اين بود که کلمه خرّسه زبيباً اين معنا را
به ما مي فهماند که انگور، بر درخت بايد تبديل به زبيب بشود و الا اگر انگور را
کنديم و در زمين سايه يا نزديک سايه تبديل زبيب شد در اين صورت «خرّسه» معنا ندارد
و احتياج به توزين دارد، بايد وزنش بکنند؛ همانند گندم و جو اگر گندم و جو واقعاً
به سيصد صاع به صاع نبي برسند زکات در آنها واجب است در آنها نمي توانيم کلمه تخريس
را بياوريم؛ چرا که در آنجا تخمين وجود ندارد؛ آنجا تقدير واقعي است؛ اندازه گيري
واقعي است؛ و به ظن هم نمي شود اکتفا کرد؛ بلکه بايد اندازه واقعي نصاب شعير و حنطه
تحقق پيدا بکند تا شما به وجوب زکات حکم کنيد. اگر کسي هم شک دارد که نصاب تحقق
پيدا کرد يا خير؟ بر وي واجب نيست زکات بدهد؛ بلکه بايد رسيدن به اين نصاب را احراز
بکند آن وقت مسأله زکات گريبانش را مي گيرد.
پس، تخريس خودش شاهد بر اين
نکته اي است که عرض کرديم؛ يعني انگور به درخت را تخمين بزنيم که اگر بر درخت باشد
چه مقدار زبيب از اين انگور حاصل مي شود اگر آن مقدار تخريسي به حد نصاب رسيد حکم
بکنيم به اينکه پرداخت زکات واجب است والا واجب نخواهد بود. اين نکته اي است که از
روايت سعد بن سعد اشعري استفاده مي شود و الا عرض کردم در نظر ابتدايي به ذهن انسان
اين گونه مي رسد که هر انگوري را بردارند و آن را به مويز تبديل بکنند، بايد زکاتش
را بپردازند؛ ولي مسأله اين گونه نيست؛ چرا که آنکه متعلق زکات است انگور است با
تخمين اينکه چه مقدار زبيب دارد تخمين جز با اينکه انگور بر درخت باشد حاصل نمي شود
و آن احتماًل که بگوييم انگور را بکنند بعد که مويز شد، تقدير کنند، باطل است؛ چرا
که در اين صورت، تقدير چه معنا دارد وقتي که مويز شد بايد آن را توزين بکنند.