درس خارج فقه -زکاة / حضرت آية الله العظمى فاضل لنکرانى «مدظله العالى» / جلسه سي و سوم 28/9/84
بسم الله الرحمن الرّحيم
«وفي الغنم خمسة
نصب: أربعون وفيها شاة، ثم مأة وإحدى وعشرون وفيها شاتان، ثم مأتان وواحدة وفيها
ثلاث شياه، ثم ثلاثمأة وواحدة وفيها أربع شياه على الاحوط، والمسألة مشكلة جدا، ثم
أربعمأة فصاعدا ففي كل مأة شاة بالغا ما بلغ.»
نصابهاي ابل و بقر را ملاحظه فرموديد؛ نصاب إبل دوازده تا بود،
اما نصاب بقر دوتا بود.(ثلاثون و أربعون). حالا در نصاب غنم ميفرمايند: وفي
الغنم خمسة نصب، اما در روايتي که دليل بر اين مسأله است، ذکري از عدد نصاب غنم
نشده است؛ و آن قسمتي از همان روايت فضلاء خمس است که در رابطه با غنم وارد شده
است. ابتدا عين عبارت روايت را بخوانيم بعد خصوصيات آن و معارضه با بعضي از روايات
ديگر انشاءالله بايد ملاحظه شود.
روايت در ابواب زکاة الانعام، باب شش، حديث يک، است که از نظر
سند صحيح بود. فضلاء خمس (زراره، محمد بن مسلم، أبو بصير، بريد و فضيل) عن أبي
جعفر وأبي عبدالله
عليهما السلام في الشاة در رابطه با گوسفند اين طوري فرمودند: في کل أربعين
شاةً شاةٌ، اولاً نمي گويند که چند نصاب در شاة وجود دارد؛ بر خلاف إبل و بر
خلاف بقر. بنابراين، اگر ما باشيم و تنها اين عبارت، بايد چهلتا چهلتا حساب کنيم
و براي هر چهلتا يک گوسفند در نظر بگيريم. چهلتاي اول يک شاة چهلتاي دوم که
عبارت از هشتاد ميشود، يک شاة ديگر. وليس فيما دون الاربعين شيءٌ اگر کمتر
از اربعين باشد، ديگر هيچ زکاتي بر او واجب نيست؛ پس، کسي حتي اگر سي و نه رأس غنم
داشته باشد، داخل در دائره زکات نيست. براي اين که به عدد چهل نرسيده است. ثم
ليس فيها شيءٌ در اربعين هم چيز اضافهاي نيست حتي تبلغ عشرين ومائة تا
صد و بيستتا ديگر همان عدد چهلتا و نصاب زکات چهل تا واجب است. فإذا بلغت
عشرين ومائة وقتي که به صد و بيست رسيد، ففيها مثل ذلک شاة واحدة در خود
صد و بيستتا هم همان يک گوسفند لازم است. فإذا زادت علي مائة وعشرين اگر از
صد و بيستتا تجاوز کرد، هرچند يک گوسفند هم باشد ففيها شاتان، وليس فيها
أکثر من شاتين حتي تبلغ مائتين ديگر بيش از دو شاة واجب نيست تا به دويستتا
برسد. فإذا بلغت المائتين ففيها مثل ذلک، اگر به دويست هم رسيد، همان شاتين
در آن واجب است. فإذا زادت علي المأتين شاةٌ واحدة اگر يک گوسفند بر
دويستتا اضافه شد ففيها ثلاث شياةٌ بايد سه گوسفند بدهد؛ ثم ليس فيها
شيءٌ أکثر من ذلک از مأتين هم که رفت بالا، بيشتر از سه گوسفند لازم نيست
حتي تبلغ ثلاث مأئه تا به سيصد تا برسد، فإذا بلغت ثلاث مأئه ففيها مثل ذلک
ثلاث شياة وقتي به سيصد تا هم رسيد همان سه تا گوسفند لازم است؛ فإذا زادت
واحدة وقتي که يکي بر سيصدتا اضافه شد، ففيها أربع شياة حتي تبلغ أربع مأئه،
چهارگوسفند بايد بدهد تا به چهارصد تا برسد، فإذا تمّت أربع مائه کان علي کل
مأةٍ شاةٌ، وقتي که چهارصدتا تمام شد، به ازاي هر صد گوسفند بايد يک گوسفند به
عنوان زکات بپردازد، وسقط الامر الاول، ديگر مسائل قبل از اين عدد کنار مي رود.
وليس علي ما دون مأئه بعد ذلک شيءٌ ديگر چيز اضافه اي براي اين ندارد وليس
في النيّف شيءٌ وقالا کلّ ما لم يحل عليه الحول عند ربه گوسفندي که يک سال پيش
صاحبش باقي نماند و حول بر آن حلول نکرده باشد، فلا شيء عليه بر آن زکاتي
واجب نيست؛ بلکه فإذا حال عليه الحول وجب عليه، وقتي که در نزد صاحبش سال بر
آن گذشت، آن وقت بر او واجب است که زکاتش را بپردازد.
اين روايتي که عرض کردم، قسمتي از همان روايت فضلاي خمسه است که
از امامين همامين باقر و صادق
عليهما السلام نقل مي کنند. اين از روايات مشکل است. اولين اشکالش اين است که
در شتر و گاو عدد نصاب را بيان ميکرد،ميفرمود: شتر دوازده نصاب و گاو دو نصاب
دارد؛ اما اينجا عددي به عنوان نصاب ذکر نشده است؛ و اين که در کلام امام
بزرگوار(ره) آمده است: «وفي الغنم خمسة نصب» چيزي است که از اين روايت
اصطياد شده است.
اين که در روايت آمده است: «في کلّ أربعين شاةً شاةٌ»، به
صورت يک ضابطه کليه بيان شده که لازمه اش اين است که اگر چهلتا گوسفند داشت، يک
گوسفند بايد بدهد؛ اگر هشتادتا گوسفند داشت بايد دو گوسفند بدهد و اگر صد وبيست
گوسفند داشت، بايد سه گوسفند بدهد. اما بعد از اين ضابطه کليه مطلبي مي فرمايند که
مخالف با آن است و اين ضابطه در آن پياده نميشود؛ و آن اين است که فرمودند:
«وليس فيما دون الاربعين شيءٌ، ثم ليس فيها شيءٌ حتي تبلغ عشرين ومائه» يعني
اگر به هشتادتا رسيد با اين که دوتا أربعين است، مي فرمايد چيزي در آن نيست؛ اگر به
صد و بيستتا رسيد و چيزي بر آن اضافه شد، مي فرمايند: دو گوسفند به عنوان زکات
بايد بدهد؛ در حالي که طبق اين ضابطه کلي، در خود عدد صدوبيست، هرچند که گوسفندي بر
آن اضافه نشود بايد سه گوسفند بدهد. علاوه آن که ميفرمايد: فإذا زادت علي مائة
وعشرين يعني خود صدوبيستتا هم کافي نيست و وقتي که يکي اضافه شد، ففيها
شاتان.
بر اين قطعه از روايت که در رابطه با غنم وارد شده، از جهاتي
اشکال شده است. هم از نظر دلالت مشکلاتي دارد و هم از نظر معارض مشکلي دارد که فردا
انشاءالله عرض مي کنيم. اما از نظر دلالت، به اين روايت چند اشکال مي شود که به اين
اشکالها خوب دقت بفرماييد. مخصوصاً با توجه به اين نکته که نصاب إبل و بقر در خود
روايت ذکر شده، ولي به غنم که مي رسد، تعداد و عددي براي نصاب ذکر نمي کند.
اولين اشکال دلالي همين است که عرض کرديم؛ مبني بر آن که در
روايت به عنوان يک ضابطه کليه بيان ميشود که في کل أربعين شاةً شاةٌ، در هر
چهل گوسفند يک گوسفند به عنوان زکات بدهد؛ بنابراين، در صدوبيست گوسفند بدون آن که
يکي هم اضافه شود، بايد سه گوسفند به عنوان زکات بپردازد؛ در حالي که روايت بر خلاف
اين مطلب دلالت مي کند.
اين معنا موجب اضطراب در روايت مي شود. براي اين که اگر از غير
امام عليه
السلام اين
تعبير صادر شود، ميگوييم اين تعبير درست نيست، اما در روايتي که گوينده اش دو تا
امام است، يک چنين تعبيري را انسان به حسب ظاهر نمي تواند قبول کند. اين منافات در
اين روايت وجود دارد و ما نمي توانيم آن را توجيه کنيم.
(اشکال و جواب)
پس يک اشکال که مهمترين اشکال در اين روايت ميباشد، همين است که
ذکر کرديم. و عرض کردم که عمده نکته اين است که عدد نصابها بر خلاف آنچه که در
کلام امام(ره) ذکر شده، امام بزرگوار(ره) آنها را اصطياد کرده است بدون اينکه در
روايت ذکري از آن شده باشد. پس اينکه مي فرمايند: «وفي الغنم خمسة نصب»، در
روايت در رابطه با شاة چنين مسأله اي نداريم. اين يک امري است که انسان از يک فقيه
انتظار ندارد که اينگونه بحث بکند تا چه رسد به امام معصوم
عليهالسلام
آن هم دو امام نه يک امام؛ امامين همامين باقر و صادق
عليهما السلام.
اشکال دوم اين است که مي فرمايد: «ثم ليس فيها شيءٌ أکثر من
ذلک حتي تبلغ ثلاث مائة فإذا بلغت ثلاث مائة ففيها مثل ذلک(ثلاث شاةٍ) فإذا
زادت واحده ففيها أربع شياةٍ» يعني به مجردي که بر سيصدتا يک گوسفند اضافه شد،
زکاتش تغيير ميکند؛ زکات يک شاة، دو شاة مي شود. اين قابل قبول است که به مجرد
اضافه شدن يک گوسفند مقدار زکات تغيير بکند به همان مقداري که در ملکيت مالک اضافه
شده است. بعد هم مي فرمايد که «فإذا زادت واحدة يکي که اضافه شد، ففيها
أربع شياة حتي تبلغ أربع مائه فإذا تمت أربع مائه کان علي کل مائةٍ شاة». شما
در قبل از اين، چهار تا شاة را ذکر کرديد؛ حال، آيا بايد صبر کنيم که تعداد
گوسفندان به چهارصد تا برسد تا بگوييم هر صدتا يک گوسفند دارد؟ در روايت آمده است
که اگر يک گوسفند بر سيصد تا اضافه شد، لازم است چهار گوسفند به عنوان زکات بدهد و
بعد هم مي گويد به چهارصد تا که رسيد، به ازاي هر صدتا يکي بدهد يعني در چهارصد
گوسفند نيز چهارتا بدهد، کدامش نصاب است؟ اين چه تعبيري است و انسان چگونه مي تواند
تصديق کند که اين کلام امام است؟ در سيصد و يک گوسفند، چهار تا، در چهارصد تا هم
ميگويد در هر صدتا، چهار تا؛ کدام يک از اينها به عنوان نصاب مطرح است؟ آيا سيصد و
يک به عنوان نصاب مطرح است يا چهارصد که مرکب از چهار تا صد تاست و بعد هم مي گوييد
براي هر صدتا يکي داده شود؟ اين چه دو نصابي شد که هر دو مثل هم هستند؟
در حقيقت، تعبير عوض شده است والا واقعيت مطلب به هم نخورده است.
آنجا تعبير کردند که إذا زادت علي ثلاث مائة واحدة بايد چهار تا شاة بدهد؛
اينجا تعبير ميکنند که في کل مائة شاة. اينجا لفظ فرق کرده والا معنايشان
يکي است. اين گونه تعبير کردن و اضطراب در روايت، تقريباً براي انسان اطمينان مي
آورد که اين کلام، از امام معصوم نبايد صادر شده باشد؛ براي اين که در کلام امام
معصوم اين اضطرابها وجود ندارد.
علاوه بر همه اين حرفها، اين روايت معارضي هم دارد که جمعي از فقهاي قدما بر طبق
آن روايت معارض فتوا دادهاند. اين گونه نيست که يک روايت، معرضٌ عنه باشد، آنگاه
ببينيم که در مقام جمع بين اين دو روايت، چه راهي را بايد پيش گرفت. والسلام