(صفحه133)
مؤيد اين مطلب اين است كه در آياتى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ادعاى رسالت مى كردند، اگرچه افرادى با آن حضرت مخالفت مى كردند ولى ظاهراً در هيچ آيه اى نداشته باشيم كه كسى به رسول خدا (صلى الله عليه وآله)بگويد: «اوّل خدا را براى ما ثابت كن، بعد رسالت خودت را ثابت كن». بلكه همه انكارها و تهمت ها در ارتباط با رسالت بود. اين امر حاكى از اين است كه اعتقاد به ذات ربوبيت، مورد قبول آنها بوده ولى در ارتباط با رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله)ترديد مى كردند و در عمل هم بت پرستى مى كردند.
اين معنا مورد تأييد لغت هم مى باشد، زيرا «إله» به معناى معبود و مستحقّ عبوديت است، پس وقتى آنان از بت پرستى خود ابراز انزجار مى كردند و با كلمه
«لا اله الاّ الله» اعتراف مى كردند كه «هيچ معبود مستحق براى عبوديت، غير از خداوند متعال وجود ندارد» مسأله بر محور همان «موجود» دور مى زند، يعنى «لامعبود موجود الاّ الله»، معبوديت، در دايره خداوند تبارك و تعالى منحصر است و هيچ موجود ديگرى صلاحيت معبوديت ندارد.
بنابراين مرحوم آخوند خيال كرده توحيد در
«لا اله الاّ الله»، مربوط به مقام ذات است، در حالى كه هم لغت و هم آيات و هم جريان حاكم بر عرب جاهليت اقتضاء مى كند كه
«لا اله الاّ الله» در ارتباط با توحيد در عبادت باشد.
تحقيق در ارتباط با مفهوم استثناء
همان گونه كه در باب مفهوم شرط گفتيم، هرجا كلمه «مفهوم» مطرح مى شود، بايد صحبت از حصر و انحصار در كار باشد.
در مورد جمله استثنائيه، آنچه مسلّم است اين است كه استثناء از نفى، اثبات است و استثناء از اثبات، نفى است. ولى آيا حصر هم در كار است، كه وقتى متكلم مى گويد: «جاءني القوم إلاّ زيداً» دو مطلب را بخواهد افاده كند: نيامدن زيد و انحصار نيامدن به زيد؟ و بر فرض كه حصر را برساند، آيا حصر، عنوان مفهومى دارد يا خود منطوق بر آن
(صفحه134)
دلالت مى كند؟
به نظر مى رسد كه در باب استثناء اگر ما قائل به حصر شويم، حصر در ارتباط با منطوق است و ربطى به مفهوم ندارد، زيرا منطوقْ همه چيز را بيان كرده و نوبت به مفهوم نمى رسد. «جاءني القوم إلاّ زيداً»، هم مى گويد: «قوم آمدند» و هم مى گويد: «زيد نيامد» و هم مى گويد: «نيامدن منحصر به زيد بود» ديگر چيزى براى مفهوم باقى نمى ماند. در ساير موارد، قضيّه مفهوميه ما در ايجاب و سلب با قضيه منطوقيه مخالف بود. لذا ناچار بوديم آن را در دايره مفهوم داخل كنيم ولى در اين جا هرچه مى خواهيم، قضيّه منطوقيه بر آن دلالت مى كند و چيزى نداريم كه در دايره مفهوم بيندازيم.
بله در مورد ساير الفاظى كه دلالت بر حصر مى كنند ـ مثل كلمه انّما(1) ـ ممكن است كسى قائل به مفهوم شود، زيرا به دنبال كلمه انّما، فقط يك حكم مطرح مى شود و عدم آن حكم از دلالت انّما بر حصر استفاده مى شود. و ممكن است كسى بگويد: «دلالت انّما بر حصر، مانند دلالت «ان» و «اذا» است كه قائل به مفهوم شرط مى گفت: «اين ها براى دلالت بر علّيت منحصره وضع شده اند».
خلاصه اين كه حصر در باب استثناء با حصر در باب ساير ادوات دالّ بر حصر، فرق دارد. هرچند اين مسأله، ثمره مهمى ندارد.
- 1 ـ و «بل» اضرابيه و تعريف مسند و...
(صفحه135)
مقصد چهارم:
عـام و خــاص
(صفحه136)
(صفحه137)
تعريف عامّ
كلام مرحوم آخوند:
مرحوم آخوند مى فرمايد: تعاريف مختلفى براى عام مطرح شده است كه از نظر جامعيّت يا عدم مانعيّت مورد اشكال و انتقاد قرار گرفته است. سپس همان مبنايى را كه در بيشتر موارد مطرح كرده اند در اين جا نيز مطرح مى كنند.وآن مبنا اين است كه اين تعاريف، نوعاً تعريف لفظى و شرح اسم است كه در جواب سؤال به «ماى شارحه»(1) قرار مى گيرد. در مقابل تعاريف منطقى كه در جواب سؤال به «ماى حقيقيّه» ـ يعنى سؤال از ماهيّت و جنس و فصل يا عرض خاص ـ واقع مى شود. مرحوم آخوند مى فرمايد:اين تعريفات از قبيل «الإنسان حيوان ناطق» و يا «الإنسان حيوان ضاحك» نيست بلكه صرفاً جنبه توضيح اين لغت و شرح اين اسم و افاده معناى فى الجمله اين كلمه را دارد.
ايشان سپس مى فرمايد: شاهد اين مطلب اين است كه وقتى نقض بر اين تعاريف وارد مى كنند، مى گويند: «اين تعريف، جامع افراد نيست» معناى عدم جامعيّت اين است كه فلان شىء به عنوان فرد و مصداق براى اين ماهيّت است ولى تعريف شامل آن نمى شود. و يا مى گويند: «اين تعريف، مانع اغيار نيست» معناى عدم مانعيّت اين است
- 1 ـ براى كسى كه هيچ معنا ومفهومى از عام نمى داند.