جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه507)
جنس، اين است كه در «الرّجل» تعدّد دالّ و مدلول وجود دارد. رجل، دلالت بر نفس طبيعت و ماهيت و «ال» دلالت بر تعريف ماهيت و تمييز اين ماهيت از ساير موارد مى كند. به خلاف علم جنس، كه طبيعت و تعريف و تمييز ماهيت از ساير موارد، از ناحيه يك لفظ است و تعدّد دالّ و مدلول در بين نيست. بنابراين به مرحوم آخوند مى گوييم: وقتى «ال» تعريف جنس بر كلمه «اسد» داخل شده و به صورت «الأسد» در مى آيد، هر معنايى كه شما براى «الأسد» مطرح كرديد، همان معنا را ما براى «اسامه» مطرح مى كنيم، با اين تفاوت كه در اسامه تعدّد دال و مدلول وجود ندارد ولى در «الأسد» وجود دارد.
در نتيجه همان طور كه ما مى توانيم قضيه حمليه «هذا أسد» را ترتيب دهيم، مى توانيم قضيه حمليه «هذه اُسامة» را نيز ترتيب دهيم، در حالى كه اسد نكره و اسامه معرفه است ولى معرفه بودن آن به معناى تقيّد به لحاظ ذهنى نيست، تا قابليت حمل بر موجود خارجى نداشته باشد. بلكه معرفه بودنش به لحاظ اين است كه نفس ماهيت داراى تعيّن است و در مقام مقايسه، داراى خصوصيت و مزيّت است. و موارد استعمال اين ها نيز فرق دارد. اين گونه نيست كه هر جا انسان بتواند «رجل» را بكار ببرد، بتواند «الرجل» را بكار ببرد.(1)

3ـ مفرد معرّف به «ال»


مرحوم آخوند مى فرمايد: مشهور اين است كه مفرد معرّف به «ال» بر سه قسم است: مفرد معرّف به «ال» جنس، مفرد معرّف به «ال» استغراق و مفرد معرّف به «ال» عهد، كه خودش بر سه قسم است: عهد خارجى، عهد ذكرى و عهد ذهنى.
سپس مى فرمايد: وضع «ال» براى اين معانى مختلف، داراى دو احتمال است:
  • 1 ـ مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج 2، ص 323، معتمد الاُصول، ج 1، ص 347 و 348 و تهذيب الاُصول، ج 1، ص 529 ـ 531
(صفحه508)
يكى اين كه به صورت اشتراك معنوى باشد و ديگرى اين كه به صورت اشتراك لفظى باشد. در هر صورت، بين معرّف به «ال» با علم جنس فرق وجود دارد و آن اين است كه در «الرّجل» ـ اگر فرض كنيم معرّف به «ال» جنس باشد ـ تعدّد دالّ و مدلول وجود دارد، يعنى «ال»، معناى «رجل» را تغيير نمى دهد، بلكه «رجل» بر همان معناى اسم جنسى خودش ـ يعنى نفس ماهيت ـ دلالت مى كند و آنچه به عنوان اضافه مطرح است، مربوط به «ال» است. ولى در علم جنس تعدّد دال و مدلول وجود ندارد.
سپس مى فرمايد: «مشهور(1) اين است كه «ال» در غير مورد عهد ذهنى، مفيد تعريف است». ايشان در رابطه با معناى معرفه شدن، شبيه همان چيزى را كه در مورد علم جنس مطرح فرمود، بيان كرده مى گويد: معناى معرفه شدن، مخصوصاً در مورد معرف به ال جنس، اين است كه اشاره ذهنيّه ـ كه همان التفات و لحاظ ذهن است ـ سبب مى شود كه اسم جنس عنوان معرفه پيدا كند.
سپس مى فرمايد: در اين جا نيز همان اشكالاتى كه در باب علم جنس مطرح كرديم، وارد است.
اشكال اوّل: اگر ما «زيد» را موضوع و «الرجل» را ـ كه ماهيت مقيّد به تعيّن ذهنى است ـ محمول قرار داديم و قضيه حمليّه تشكيل داديم، اين قضيه حمليه نمى تواند صادق باشد، زيرا زيد به عنوان يك موجود خارجى با خود ماهيت اتحاد دارد نه با ماهيّت مقيّد به تعيّن ذهنى. وجود ذهنى و وجود خارجى قسيم يكديگرند و امكان اجتماع و اتحاد بين آنها نيست. مگر اين كه ملتزم به تجريد شده و خصوصيت تقيّد به تعيّن ذهنى را از ماهيّت جدا كنيم و نفس ماهيت را بر «زيد» حمل كنيم در اين صورت ناچار مى شويم در اكثر قريب به اتفاق قضاياى حمليه متعارفه، ملتزم به تجريد شويم.
اشكال دوّم: ممكن است گفته شود: «اگر چه «ال» دلالت بر تعيّن ذهنى مى كند، ولى ما براى اين كه قضيه حمليه «زيد الرّجل» صحيح باشد، «ال» را كالعدم فرض
  • 1 ـ ظاهراً مراد مرحوم آخوند، مشهور بين ادباء است.
(صفحه509)
مى كنيم». در اين صورت اشكال مى شود كه شما كه مى خواستيد معناى «ال» راناديده بگيريد، پس چر «ال» را آورديد؟ در باب علم جنس چون تعدد دال و مدلول مطرح نبود، ممكن بود كسى به جاى «هذا أسد» بگويد: «هذه اُسامة» ولى اين كه بخواهيم به جاى «زيد رجلٌ» بگوييم: «زيد الرّجل» و سپس معناى «ال» را در نظر نگيريم، خيلى بعيد است.
مرحوم آخوند سپس براى حلّ مسأله مى فرمايد: ظاهر اين است كه «ال» در تمام موارد، همانند «ال» داخل بر اعلام شخصيّه بوده و براى تزيين است.
در اين جا گويا از مرحوم آخوند سؤال مى شود: اگر «ال» براى تزيين است، پس خصوصيات مذكور از كجا استفاده مى شود؟
ايشان در پاسخ مى فرمايد: خصوصيات مطرح شده ـ يعنى جنسيّت، استغراق و عهديّت ـ به طور كلّى از قرائن خارجى استفاده مى شود و حتى اگر ما مسأله تزيين را كنار گذاشته و حرف مشهور را بپذيريم، باز هم چنين اشكالى مطرح است كه اين خصوصيات از كجا استفاده مى شود؟ وقتى قرار باشد از طريق قرائن استفاده شود پس وجود «ال» اثرى غير از تزيين ندارد.(1)
بررسى كلام مرحوم آخوند:
به نظر مى رسد كه كلام مرحوم آخوند از چند جهت داراى اشكال است:
اوّلاً: ما در باب علم جنس گفتيم: تعيّنى كه در معناى علم جنس مطرح است، تعيّن ذهنى نيست. توجه به ماهيت داراى دو حالت است. گاهى انسان خود ماهيت را ـ با قطع نظر از ماهيّات ديگر ـ ملاحظه مى كند، و گاهى در مقام مقايسه اين ماهيت با ماهيات ديگر است، كه در اين صورت، هر ماهيتى براى خودش داراى خصوصيت و امتيازى است كه آن را از ماهيت ديگر جدا مى كند. اسم جنس در ارتباط با حالت اوّل و
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص 379 ـ 381
(صفحه510)
علم جنس در ارتباط با حالت دوّم است. ولى فرق بين علم جنس و مفرد معرّف به «ال» جنس، در دو جهت زير است:
1ـ در باب علم جنس تعدّد دالّ و مدلول مطرح نيست ولى در مورد معرّف به «ال» جنس تعدّد دالّ و مدلول مطرح است. در «الرجل»، «رجل» دلالت بر خود ماهيت و «ال» دلالت بر تمييز ماهيت مى كند.
2ـ علم جنس، فقط در رابطه با بعضى از ماهيّات وضع شده است و اين گونه نيست كه هر جا اسم جنس داشته باشيم، يك علم جنس هم در كنار آن باشد. رجل اسم جنس است ولى علم جنس ندارد. امّا مفرد معرّف به ال جنس، دايره وسيعى دارد و ما هر اسم جنسى را مى توانيم با آوردن «ال» تعريف جنس، معرفه كنيم.
لذا بر اساس مبناى ما اشكالاتى كه مرحوم آخوند فرمودند، لازم نمى آيد.
ثانياً: ما حتى يك محقّق اديب سراغ نداريم كه «ال» رادر تمام موارد براى تزيين بداند. «ال» فقط جنبه لفظى ندارد. ما از اين «ال»ها در موارد بسيارى استفاده مى كنيم. مثلاً در آيه شريفه {إنّ الإنسان لفي خسر}،(1) اگر ما «ال» را براى تزيين بدانيم، خصوصيتى كه در «الإنسان» ـ به عنوان تعريف جنس ـ وجود دارد، از كلام فوت مى شود. مجرّد اين كه يك ماهيت مبهم ـ و به قول شما «لا بشرط مقسمى» ـ را موضوع قرار دهيم و كارى به ماهيات ديگر نداشته باشيم، مسأله را تمام نمى كند. آيه شريفه مى خواهد براى جنس انسان يك خصوصيتى را قائل شود. يعنى عنوان {لفي خسر} براى ساير حيوانات وجود ندارد. اصولاً التزام به تزيين در مواردى است كه ما چاره اى غير از تزيين نداشته باشيم. و اگر تعبيراتى كه ما را ناچار به پذيرفتن «ال» تزيين مى كند وجود نداشت، ما به طور كلّى «ال» تزيين را انكار مى كرديم.
ثالثاً: خود شما (مرحوم آخوند) از مشهور نقل كرديد كه «ال» در غير مورد عهد ذهنى، مفيد تعريف است.
  • 1 ـ العصر:2
(صفحه511)
ما از شما سؤال مى كنيم: چرا عهد ذهنى استثناء شده است؟ اگر معناى تعريف همان اشاره ذهنى و التفات ذهنى باشد كه شما قائليد، اين اشاره ذهنى شايد در عهد ذهنى بيش از ساير عهدها وجود داشته باشد، پس چرا عهد ذهنى را از دايره تعريف در باب اقسام عهد خارج كردند؟
اين مطلب، دليل بر اين است كه مقصود از تعريف و معرفه بودن در كلام محقّقين، اشاره ذهنيّه و التفات ذهنى ـ كه شما تصور مى كنيد ـ نيست و الاّ وجهى براى استثناء عهد ذهنى وجود نداشت. به خلاف تعريفى كه ما مطرح كرديم.
در نتيجه به نظر ما در معرف به «ال» جنس نيز همان چيزى كه در علم جنس مطرح كرديم جريان دارد. و در باب اقسام عهد هم تعيّن هاى روشن دارد: تعيّن خارجى، تعيّن ذكرى و تعيّن حضورى.

4ـ جمع محلّى به «ال»


بدون ترديد، جمع محلّى به «ال» مفيد عموم و استغراق است. ولى بحث در اين است كه آيا در جمع محلّى به «ال» چه چيزى دلالت بر عموم مى كند؟
در اين جا سه احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل: واضع در ارتباط با «ال» داخل بر جمع، وضع خاصّى انجام داده و آن را براى دلالت بر عموم وضع كرده است.(1) بنابراين، در مورد جمع محلّى به «ال»، مسأله تعريف مطرح نيست و اگر هم باشد، تعريف لفظى است و ربطى به معنا ندارد.
احتمال دوّم: ظاهر كلام مشهور و علماى ادبيّت اين است كه «ال» بر تعريف و تعيين مدخول خود ـ كه در اين جا جمع است ـ دلالت مى كند. و تعريف و تعيين جمع، بر استغراق و استيعاب همه افراد انطباق پيدا مى كند. پس دلالت بر استيعاب با يك واسطه تحقق پيدا مى كند.
  • 1 ـ همان طور كه كلمه «كلّ» را براى عموم وضع كرده.