(صفحه341)
بالاجمال ما عبارت از «دين ثبت شده در دفتر» است و اين نسبتش به پنج تومان و ده تومان مساوى است. اين طور نيست كه پنج تومان قدر متيقّن و ده تومان مشكوك باشد، بلكه آنچه در دفتر است يا پنج تومان است و يا ده تومان. اگر پنج تومان باشد، دين ما هم پنج تومان است و اگر ده تومان باشد، دين ما هم ده تومان است.
مرحوم نائينى مى فرمايد: در چنين مواردى نمى توان گفت: «چون آنچه در دفتر است، مردّد بين پنج و ده تومان است، ما پنج تومان را به عنوان قدر متيقّن گرفته و در پنج تومان ديگر ـ همانند فرض اوّل ـ اصالة البرائه را جارى مى كنيم»، زيرا ما علم داريم كه ذمّه ما اشتغال دارد به آنچه در دفتر مضبوط است و تا زمانى كه ده تومان را نپردازيم، فراغت ذمّه براى ما حاصل نشده است.
سپس مى فرمايد: مانحن فيه از اين قبيل است، زيرا مبناى استدلال بر اين نبود كه ما علم اجمالى داريم كه اين عمومات و مطلقات، مخصّص هايى دارند. بلكه عنوان در كار بود. مستدل مى گفت: علم اجمالى داريم كه اين عمومات داراى مخصّص هايى هستند كه آن مخصّص ها در كتب روايى ثبت شده است. كتب روايى در اين جا همانند «دفتر» و مخصّص ها همانند «مافي الدفتر» مى باشند. اين جا نمى توان مسأله انحلال علم اجمالى را مطرح كرد. حق نداريم بگوييم: «بعد از آنكه هزار مخصّص را ـ به صورت قدر متيقّن ـ پيدا كرديم، مخصّص زايد براى ما مشكوك است»، بلكه علم اجمالى ما را وادار مى كند كه مخصّص را تا حداكثر فحص كنيم.(1)
اشكال بر مرحوم نائينى (رحمه الله):
امام خمينى (رحمه الله) دو جواب از كلام مرحوم نائينى مطرح كرده اند:
1ـ جواب نقضى: «ما في الدفتر» به عنوان علامت و خصوصيتى براى دين است و آيه و روايتى براى آن قائم نشده است. و تمام ديون داراى خصوصياتى ـ از جهت
- 1 ـ فوائد الاُصول، ج 1، ص 542 ـ 546
(صفحه342)
زمان، مكان، غايت و... ـ مى باشند، مثلاً اگر شما مى دانيد كه ماه اوّل پولى را از رفيقتان قرض كرده ايد و آن پول مردّد بين پنج يا ده تومان است(1) و طبق بيان شما (مرحوم نائينى) خصوصيت آن دين اين بود كه در دفتر ثبت شده است، خصوصيت اين دين هم اين است كه اجمالاً مى دانيم روز اوّل ماه تحقّق يافته است و پيداست كه نسبت اين دين به اقلّ با نسبت آن به اكثر مساوى است. آيا بين اين مثال با مثال مرحوم نائينى فرقى وجود دارد؟ مثال ايشان علم اجمالى به ثبوت دين در دفتر و اين مثال، علم اجمالى به تحقّق دين در اوّل ماه است. از جهت مكانى نيز همين طور است، مثل اين كه اجمالاً بدانيم در سفر مشهد، پولى از رفيقمان قرض كرده ايم ولى نمى دانيم آن پول پنج تومان بوده يا ده تومان. اين جا هم نمى توانيم بگوييم: «آنچه در سفر مشهد گريبان ما را گرفته، مردّد بين اقلّ و اكثر است و نسبت اين دين ـ با اين خصوصيت ـ به اقلّ و اكثر مساوى است. بالاخره در تمام مواردى كه مسأله دين مطرح است، خصوصيتى در رابطه با دين وجود دارد. در اين صورت چه فرقى بين خصوصيت «ما في الدفتر» با اين خصوصيّات وجود دارد؟ اگر شما (مرحوم نائينى) بخواهيد در مورد خصوصيت «ما في الدفتر» احتياط را واجب كنيد، لازمه اش اين است كه در تمام موارد ديون مردّد بين اقلّ و اكثر كه اقلّ خالى از يك خصوصيت معلوم نيست، احتياط را واجب بدانيد، در حالى كه شما ملتزم به چنين چيزى نيستيد.
2ـ جواب حلّى: عنوانى كه متعلّق علم اجمالى قرار مى گيرد، بر سه قسم است:
قسم اوّل: معلوم بالاجمال، در لسان شرع، مستقيماً موضوع براى حكمى ـ تكليفى يا وضعى ـ از احكام شرعيه واقع شده است ولى مكلّف مستقيماً نمى تواند آن را ايجاد كند بلكه از طريق سببش قادر بر ايجاد آن مى باشد. به عبارت ديگر: معلوم بالاجمال در اين جا «مقدور با واسطه» است. و همين مقدور بودن
- 1 ـ توجه: فرض مسأله ـ هم در اين جا و هم در كلام مرحوم نائينى ـ بايد در جايى باشد كه مسأله مدّعى و منكر وجود نداشته باشد. جايى كه دائن ادعاى اكثر و مديون ادعاى اقل كند، از محل بحث ما خارج است.
(صفحه343)
بالتسبيب براى تعلّق حكم به آن كفايت مى كند.
مثال: در باب طهارت، اگر طهارت را نفس وضو و غسل و تيمم ندانيم بلكه طهارت را عبارت از حالت نفسانى معنوى ـ كه بعد از وضو و غسل و تيمم حاصل مى شود ـ بدانيم،(1) مى توانيم روايت «
لا صلاة إلاّ بطهور» را به عنوان مثال براى قسم اوّل بدانيم. «
لا صلاة إلاّ بطهور» متصدّى بيان حكم وضعى «شرطيت طهارت براى صلاة» است. شارع مقدّس طهارت را به عنوان شرط براى صلاة جعل كرده است. بر اين اساس اگر وضوى كاملى تحقّق پيدا كند، طهور ـ كه شرط شرعى صلاة است ـ تحقّق پيدا كرده است. حضرت امام خمينى (رحمه الله)مى فرمايد: حال اگر در مورد بعضى از شرايط يا اجزاء وضو ـ به صورت اقلّ و اكثر ـ براى ما ترديد حاصل شد و ندانستيم كه آيا با نبودن فلان خصوصيت، وضو صحيح است يا نه؟ بدون هيچ ترديدى بايد احتياط كنيم، زيرا اين همان عنوان شك در محصِّل است. شكّ در محصِّل به اين معناست كه مأمور به، امر واحد بسيط متولّد از شىء ديگر باشد و آن شىء ديگر، اگر مركّب بود و مردّد بين اقلّ و اكثر، چنانچه ما اكثر را مراعات نكنيم و جزء يا شرط مشكوك را انجام ندهيم، شك مى كنيم كه آيا آن امر واحد بسيط ـ يعنى طهارت كه شرطيت براى صلاة دارد و از وضوى كامل صحيح حاصل مى شود ـ تحقق پيدا كرده يا نه؟ و طبق قاعده عقليّه بايد شرط را احراز كنيم تا بتوانيم حكم كنيم كه ذمّه ما نسبت به مشروط برطرف شده است.
قسم دوّم: آن است كه معلوم بالاجمال، در لسان شرع مستقيماً موضوع براى حكمى ـ تكليفى يا وضعى - از احكام شرعيه واقع شده و مكلّف مستقيماً مى تواند آن را ايجاد كند. و به عبارت ديگر: معلوم بالاجمال، «مقدور بلاواسطه» است.
مثال: در مورد
{أقيموا الصلاة} اگر شك كنيم آيا سوره جزئيت دارد يا نه؟ در
- 1 ـ ما فعلاً كارى به درستى يا نادرستى اين نظريه نداريم. شايد آنچه در بعضى روايات وارد شده كه «الوضوء نورٌ» مؤيّد همين معنا باشد.
(صفحه344)
اين جا احتمال اين كه صلاة، يك امر متحصّل از اين حركات و سكنات و اعمال و افعال باشد، وجود ندارد. «معراج المؤمن» و «قربان كلّ تقي» بودن و امثال اين ها، از آثار صلاة است و الاّ مأموربه در باب نماز، عبارت از اين مجموعه مركّب است كه قدرت مكلّف مستقيماً به آن تعلّق مى گيرد. در چنين جايى اگر ترديد بين اقلّ و اكثر واقع شد، اين همان دوران بين اقلّ و اكثر ارتباطى است كه در مباحث اشتغال مطرح مى شود و محلّ بحث است. و در اين مورد بعضى قائل به جريان اصالة البراءة مى باشند و بعضى اصالة الاشتغال را پياده مى كنند و بعضى ـ مانند مرحوم آخوند ـ معتقدند برائت عقليه جارى نمى شود ولى برائت شرعيه جارى مى شود.(1)
قسم سوّم: جايى است كه معلوم بالاجمال، در لسان شرع مستقيماً موضوع براى حكمى از احكام شرعيه واقع نشده باشد ولى يكى از مقارنات يا ملازمات موضوعِ حكمِ شرعى باشد.
در اين قسم ما (امام خمينى (رحمه الله)) با مرحوم نائينى بحثى كبروى داريم و آن اين است كه علم اجمالى مانند باب استصحاب است. همان طور كه مستصحب بايد يا حكم شرعى باشد و يا متعلّق حكم شرعى قرار گرفته باشد، علم اجمالى هم در صورتى منجّزيت دارد و احتياط را به گردن ما مى اندازد كه يا به خود تكليف تعلّق گرفته باشد(2)و يا به موضوعِ يك اثر شرعى تعلّق بگيرد.(3) امّا در جايى كه معلوم بالاجمال، نه حكم شرعى و نه موضوع براى حكم شرعى است، بلكه تنها ارتباطش با موضوع حكم شرعى، مقارن بودن يا ملازم بودن (4) با حكم شرعى باشد، اين علم اجمالى نمى تواند
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج 2، ص 228 و 235
- 2 ـ مثل علم اجمالى به وجوب نماز ظهر يا نماز جمعه، كه احتياط در اتيان هر دو است.
- 3 ـ مثل علم اجمالى به خمر بودن يكى از دو مايع معيّن، كه احتياط در اجتناب از هر دو است.
- 4 ـ ملازمه بالاتر از مقارنه است، زيرا در ملازمه اتحاد حكمين شرط نيست بلكه مقتضاى ملازمه اين است كه ملازم دوّم، محكوم به حكمى كه در مقام عمل غير قابل اجتماع با ملازم اوّل است نباشد. مثلاً اگر يكى از متلازمين بخواهد واجب باشد، ديگرى نمى تواند حرام باشد، ولى اگر ملازم دوّم مستحب يا مباح بود مانعى ندارد.
(صفحه345)
منجّزيت داشته باشد.
اكنون به سراغ مطلبى كه مرحوم نائينى مطرح كردند مى آييم:
مرحوم نائينى فرمودند: «اگر انسان دين خود را در دفتر ثبت نكرده باشد، چنانچه آن دين، مردّد بين اقلّ و اكثر بشود، بايد نسبت به اكثر، اصل برائت را جارى كرد و اگر دين را در دفتر ثبت كرده و فعلاً دفتر در اختيار او نيست، بايد نسبت به اكثر، احتياط كرده و اكثر را بپردازد».
ما (امام خمينى (رحمه الله)) به مرحوم نائينى مى گوييم: عنوان «ما في الدفتر» موضوع براى حكم شرعى نيست. آنچه در اين جا مطرح است وجوب اداء دين است (1) كه «وجوب» به عنوان حكم شرعى و «اداء دين» به عنوان موضوع براى حكم شرعى است و «ثبت در دفتر» هيچ نقشى در وجوب اداء دين يا در اصل دين ندارد. دين، خواه در دفتر ثبت شود يا ثبت نشود، اشتغال ذمّه و وجوب اداء در جاى خود محفوظ است. پس «ما في الدفتر» چه نقشى مى تواند داشته باشد؟ چرا اين علم اجمالى مسأله را تغيير دهد و جريان برائت در اكثر را به وجوب احتياط نسبت به اكثر تبديل كند؟
در مانحن فيه ـ كه مسأله عمومات و اطلاقات مطرح است ـ نيز همين طور است، اصالة العموم يك اصل عقلايى است و مبناى اصالة العموم، عبارت است از بناء عقلاء بر تمسّك به عموم. و از نظر عقلاء، آنچه مانع از جريان اصالة العموم مى شود، عبارت از علم اجمالى به وجود مخصّصات است، نه علم اجمالى به وجود مخصّصات در كتبى كه در اختيار ماست. «بودن در كتب» نمى تواند مانع از جريان اصالة العموم باشد. و اين علم اجمالى به وجود مخصّصات ـ كه مانع از جريان اصالة العموم است ـ همانند علم اجمالى به اصل دين است. نسبت به قدر متيقن از مخصّصات، اصالة العموم كنار مى رود ولى نسبت به زائد از قدر متيقن، چيزى نداريم كه بتواند اصالة العموم را كنار بزند.
- 1 ـ آن هم در صورتى است كه دائن مطالبه كند و مديون قدرت بر اداء داشته باشد.