(صفحه468)
صورت چهارم
خاصّ، قبل از عامّ و عامّ، قبل از حضور وقت عمل به خاصّ وارد شده باشد
مثل اين كه خاصّ بگويد: «يحرم إكرام زيد العالم يوم الجمعة» و قبل از فرا رسيدن روز جمعه، دستور عامّى از مولا صادر شده بگويد: «يجب إكرام كلّ عالم». در اين جا ابتداءً دو احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل: دليل «يحرم إكرام زيد العالم يوم الجمعة» به عنوان مخصّص و بيان براى «أكرم كلّ عالم» باشد، زيرا آنچه قبيح است، تأخير بيان از وقت حاجت است، ولى در اين جا تقديم بيان از وقت حاجت است و مشكلى ندارد. و در بيان بودن خاصّ براى عامّ، ضرورتى ندارد كه عامّ قبل از خاصّ وارد شده باشد. همان طور كه ضرورتى ندارد دليل حاكم بعد از دليل محكوم وارد شده باشد.
احتمال دوّم: دليل «أكرم كلّ عالم» به عنوان ناسخ براى دليل «يحرم إكرام زيد العالم» باشد.
نتيجه اين دو احتمال، در «اكرام زيدِ عالم در روز جمعه» ظاهر مى شود.
بنابر
احتمال اوّل، اكرام زيد عالم در روز جمعه نه تنها واجب نيست بلكه حرام مى باشد، امّا بنابر
احتمال دوّم، زيدِ عالم بايد در روز جمعه ـ در رديف ساير علماء ـ اكرام شود. البته احتمال دوّم يك مبعّد دارد، زيرا مستلزم اين است كه دليل «يحرم إكرام زيد العالم يوم الجمعة» لغو بوده و براى عمل و اجراء جعل نشده باشد ـ شبيه اوامر اختباريه ـ زيرا فايده اى بر آن مترتب نشده است. در حالى كه حدود نود و نه در صد احكام براى اجراء و پياده شدن مى باشند.
لذا احتمال نسخ با اجرائى بودن «يحرم إكرام زيد العالم يوم الجمعة» سازگار نيست. امّا بنابر احتمال تخصيص، دليل «يحرم إكرام زيد العالم يوم الجمعة» موقعيت
(صفحه469)
خودش را دارد و «زيدِ عالم» را از دايره «يجب إكرام كلّ عالم» خارج مى كند. بنابراين، احتمال اوّل، اقوى است.
صورت پنجم
خاصّ، قبل از عامّ و عامّ، بعد از حضور وقت عمل به خاصّ وارد شده باشد
اين صورت را نبايد اين گونه فرض كنيم كه مثلاً مولا بگويد: «يحرم إكرام زيد العالم يوم الجمعة» و پس از تمام شدن روز جمعه بگويد: «يجب إكرام كلّ عالم». بلكه بحث را بايد به گونه اى قرار دهيم كه ضمن اين كه عامّ بعد از فرا رسيدن وقت عمل به خاصّ وارد شده، خاصّ هم داراى دوام و استمرار باشد و منحصر به يك مرتبه نباشد. ولى موقع عمل فرا رسيده و ـ مثلاً ـ يك بار بر طبق خاصّ عمل شد،(1) سپس دليل عامّ وارد شد.
آيا در اين جا مسأله تخصيص مطرح است يا نسخ؟
ثمره بحث در اين جا ظاهر مى شود كه اگر ما خاصّ را به عنوان مخصّص قرار دهيم، معنايش اين است كه حتى بعد از ورود دليل عامّ هم، اين خاصّ از دايره مراد جدّى عامّ خارج است. امّا اگر عامّ متأخّر را به عنوان ناسخ براى خاصّ قرار دهيم، معنايش اين است كه خاصّ، تا قبل از ورود دليل عامّ، قابل عمل بوده ولى پس از ورود عامّ، قابل عمل نيست و حكم عامّ به قوّت خود باقى است.
از نظر
مقام ثبوت، هر دو احتمال ـ تخصيص ونسخ ـ امكان دارد. هم شرايط تخصيص وجود دارد و هم شرايط نسخ و هيچ يك از تخصيص و نسخ، داراى تالى فاسد نيستند.
- 1 ـ يعنى يك بار به استناد به اين دليل، زيدِ عالم مورد اكرام واقع نشد.
(صفحه470)
امّا آيا از نظر
مقام اثبات كدام يك از اين دو احتمال تقدّم دارند؟
كلام مرحوم آخوند:
از كلام مرحوم آخوند استفاده مى شود كه در اين جا احتمال تخصيص مقدّم بر احتمال نسخ است.
بيان مطلب: تخصيص، مبارزه با اصالة العموم است، در حالى كه نوع الفاظ دالّ بر عموم مستند به وضع و لغت مى باشند. پس تخصيص مستلزم اين است كه با يك امر وضعى مقابله شود.
ولى نسخ، مقابله با اطلاق دليل منسوخ است، زيرا مقتضاى اطلاق و مقدّمات حكمت، استمرار و دوام حكم منسوخ است. مولا ـ با توجه به اين كه در مقام بيان است ـ اگر مى خواست حكم منسوخ را براى زمانى محدود مطرح كند، بايد قرينه اى بر اين معنا اقامه كرده باشد و چون قرينه اى اقامه نكرده و قدر متيقّنِ زمانى هم در مقام تخاطب وجود نداشته، لذا ما از دليل منسوخ استمرار زمانى را استفاده مى كنيم، و دليل ناسخ مى آيد با آن استمرار زمانى ـ كه از طريق اطلاق و مقدّمات حكمت ثابت شده ـ مقابله مى كند.
پس در مانحن فيه، نسبت به خاصّ، يك اصالة الاطلاق و نسبت به عامّ، يك اصالة العموم وجود دارد و گويا بين اين اصالة الاطلاق و اصالة العموم معارضه وجود دارد و چون نمى توانيم هر دو را اخذ كنيم، بايد از يكى از اين دو رفع يد كنيم.
از كلام مرحوم آخوند ـ با توضيح ما ـ استفاده مى شود كه در موارد ديگر تعارض بين اصالة العموم و اصالة الاطلاق ـ غير از ما نحن فيه ـ اصالة العموم مقدّم بر اصالة الاطلاق است، زيرا اصالة العموم، استناد به وضع دارد ولى اصالة الاطلاق از طريق مقدّمات حكمت ثابت مى شود و يكى از مقدّمات حكمت، عدم قرينه بر تقييد است و اصالة العموم صلاحيت دارد كه به عنوان قرينه بر تقييد واقع شود. و به تعبير ديگر: با وجود اصالة العموم، مقدّمات حكمت جريان پيدا نمى كند. و به تعبير ايشان: اصالة العموم ـ از نظر ظهور ـ اقوى از اصالة الاطلاق است.
(صفحه471)
ولى در مانحن فيه خصوصيتى وجود دارد كه اقتضاء مى كند اصالة الاطلاق را بر اصالة العموم مقدّم بداريم. آن خصوصيت، همان مسأله كثرت تخصيص و قلّت نسخ است، زيرا اگر ما بخواهيم اصالة العموم را اخذ كنيم، معنايش اين است كه دليل عامّ را ناسخ دليل خاصّ قرار دهيم ولى اگر اصالة الاطلاق را اخذ كنيم و حكم خاصّ را ـ حتّى بعد از آمدن عامّ ـ ادامه دهيم، معنايش اين است كه دليل خاصّ را مخصّص دليل عامّ قرار دهيم و شيوع تخصيص و قلّت نسخ سبب مى شود كه اصالة الاطلاق ـ با وجود اين كه فى نفسه ظهورش ضعيف تر از اصالة العموم است ـ ظهورش قوى تر از اصالة العموم شده و بر آن مقدّم شود و اين همان تخصيص است.(1)
اشكال بر كلام مرحوم آخوند: بر اين كلام ايشان دو اشكال وارد شده است:
اشكال اوّل: شما معتقديد دليل خاصّ «يحرم إكرام زيد العالم» بر دو معنا دلالت دارد:
الف: اصل حكم، كه خود لفظ بر آن دلالت مى كند.
ب: استمرار حكم، كه از راه اطلاق ثابت مى شود.
در حالى كه اين اطلاق با اطلاق هاى ديگر فرق دارد و نمى توان در اين جا استمرار حكم را از راه اطلاق استفاده كرد، زيرا استمرار حكم، در رتبه متأخّر از حكم است. ابتدا بايد حكم ثابت شود، سپس اتصاف به استمرار پيدا كند. اين مثل عنوان عرض و معروض است. همان طور كه رتبه عرض متأخّر از رتبه معروض است، مسأله استمرار حكم هم ـ از نظر رتبه ـ متأخّر از خود حكم است. بر اين اساس اگر «يحرم إكرام زيد العالم» بخواهد هم اصل حكم را بيان كند و هم اطلاق آن را، بايد ملتزم شويد كه دليل واحد، دو حكم مترتب بر هم و در طول هم را بيان مى كند. و چنين چيزى داراى استحاله است.
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج 1، ص 368 ـ 371
(صفحه472)
بنابراين از راه
ظهور اطلاقى نمى توان استمرار حكم را استفاده كرد.(1)
بله،
دو راه ديگر در اين جا وجود دارد كه ممكن است مرحوم آخوند از يكى از اين دو راه بخواهد استمرار حكم را استفاده كند و تخصيص را نتيجه بگيرد:
1ـ استصحاب عدم نسخ: اگر حكمى وارد شود و ما شكّ كنيم كه آيا اين حكم باقى است يا نسخ شده؟ در اين جا استصحاب بقاء حكم و عدم نسخ را پياده مى كنيم. در مانحن فيه نيز وقتى دليل خاصّ وارد شد و عمل بر طبق آن هم در يك مقطعى تحقق پيدا كرد، سپس دليل عامّى وارد شد و ما احتمال دهيم كه اين دليل، ناسخ براى حكم خاصّ باشد، استصحاب عدم نسخ را پياده مى كنيم و نتيجه اين مى شود كه با ورود عامّ، خاصّ به قوّت خود باقى است.
اين راه در صورتى قابل قبول است كه در مقابل استصحاب عدم نسخ، دليل معارض يا حاكمى وجود نداشته باشد. امّا در اين جا كه اصالة العموم، دليل عام در مقابل استصحاب عدم نسخ قرار دارد و لازمه اصالة العموم، تحقّق نسخ است، نمى توان اين حرف را پذيرفت. اصالة العموم، يك اصل لفظى عقلايى است و اصل عملى نمى تواند در مقابل اصل لفظى عقلايى مقاومت كند. اصول لفظيّه ـ چه به نحو حكومت يا غير حكومت ـ مقدّم بر اصول عمليّه مى باشند. و اين حرفى است كه خود مرحوم آخوند هم قائل است.
2ـ روايت «حلال محمد (صلى الله عليه وآله) حلال إلى يوم القيامة و حرامه حرام إلى يوم القيامة»:(2) روشن است كه حلال و حرام در اين جا خصوصيتى ندارند، بلكه مقصود اين است كه همه احكامى كه در شريعت حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) ثابت شده، تا روز قيامت استمرار دارد. و اين بيان هم آبى از تخصيص است.
ممكن است مرحوم آخوند بخواهد از اين راه، عدم نسخ را ثابت كرده بگويد: ما با
- 1 ـ به خلاف اطلاق در موارد ديگر. مثلاً «أعتق الرقبة» هم رقبه مؤمنه را شامل مى شود و هم رقبه كافره را، زيرا در آن، مسأله طوليت و تقدم و تأخّر مطرح نيست.
- 2 ـ وسائل الشيعة، ج 18 (باب 12 من أبواب صفات القاضي، ح 47، با اندكى تفاوت).