جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه187)
{أحلَّ اللّه البيع} و «أحلّ اللّه كلّ بيع» نباشد، در حالى كه متبادر عرفى و آنچه به ذهن انسان مى آيد اين است كه بين اين دو عبارت فرق وجود دارد. در {أحلّ اللّه البيع} حكم روى طبيعت و در «أحلّ اللّه كلّ بيع»، حكم روى افراد رفته است. و اگر «ال» بخواهد بر معناى «كلّ» دلالت كند، بايد جايى كه «ال» وجود دارد، خارج از دايره اطلاق بوده و داخل در دايره عموم باشد، در حالى كه ما ملاحظه مى كنيم بسيارى از موارد كه فقهاء و اصوليين به اطلاق تمسك كرده اند، جايى است كه طبيعتْ مدخول «ال» قرار گرفته است. اگر «أكرم العالم» بخواهد همانند «أكرم كلّ عالم» به دلالت وضعى لفظى بر عموم دلالت كند، بايد همان طور كه «أكرم كلّ عالم» براى افاده عموم، نيازى به مقدّمات حكمت ندارد، «أكرم العالم» هم براى افاده عموم، نيازى به مقدّمات حكمت نداشته باشد، در حالى كه شايد هشتاد درصد از مواردى كه فقهاء و اصوليين به عنوان مطلق مطرح مى كنند همين مفرد معرّف به «ال» است. از اين جا معلوم شود كه «ال» هيچ گونه دلالت وضعى لفظى بر عموم ندارد.
احتمال دوّم: اين است كه مراد از عموم، همان اطلاق شمولى باشند.
توضيح: مرحوم آخوند مطلق را بر دو قسم مى داند: شمولى و بدلى.
ما اين مطلب را انكار كرديم و گفتيم: شموليت، مساوق با افراد و مصاديق است. در حالى كه در باب مطلق، آنچه كه بعد از جريان مقدّمات حكمت ثابت مى شود اين است كه نفس طبيعت، متعلّق حكم است. ولى لازمه تعلّق حكم به طبيعت اين است كه هر جا مصداقى براى طبيعت پيدا شد، حكم بر آن منطبق شود، امّا متعلّق حكم به حلّيت در {أحلَّ اللّه البيع} عبارت از «كلّ بيع» نيست. «كلّ بيع» ناظر به افراد و مصاديق است و در باب مطلق، نتيجه مقدّمات حكمت اين است كه «البيع» ـ يعنى طبيعت و ماهيّت بيع ـ تمام الموضوع براى حكم است و هيچ توجّه و تعرّضى نسبت به افراد ندارد و نمى تواند هم تعرّضى نسبت به افراد داشته باشد، زيرا اگر بخواهد دلالتى داشته باشد بايد يا به صورت مطابقه باشد يا تضمّن و يا التزام، در حالى كه زيد، نه تمام موضوع له لفظ انسان و نه جزء موضوع له آن و نه لازم موضوع له آن است. بلكه زيد،
(صفحه188)
فقط مصداق انسان است. يعنى اين طبيعت، با زيد اتحاد وجودى دارند و زيد، مصداق براى اين طبيعت است. مصداقيّت و فرديّت، يك معنا و مدلوليّت و دلالت، معناى ديگرى است. زيد، با وجود اين كه فردى براى انسان است ـ به طورى كه قضيّه حمليّه «زيدٌ إنسان» صحيح است ـ ولى در عين حال، مدلول انسان نيست و لفظ انسان هيچ دلالتى بر زيد ندارد. در نتيجه معناى اطلاق در {أحلّ اللّه البيع} شمول نيست. كلمه شمول، مرادف با عموم است. عموم، دلالت بر افراد مى كند ولى اطلاق هيچ دلالتى بر افراد ندارد.
بله، اگر كسى تقسيم اطلاق به شموليت و بدليت را ـ كه ما آن را انكار كرديم ـ بپذيرد، ممكن است حرف كسانى را كه مفرد معرّف را دالّ بر عموم مى دانند توجيه كرده و بگويد: «اينان مقصودشان از عموم، همان اطلاق شمولى است». البته اين توجيه است و إلاّ افرادى مثل مرحوم آخوند با وجود اين كه تقسيم اطلاق به شمولى و بدلى را پذيرفته اند، در ما نحن فيه مى گويند: «نه مفرد معرّف به «ال» دلالت بر عموم مى كند و نه جمع معرّف به «ال»». از اين جا معلوم مى شود كه مقصود اينان از عموم، غير از اطلاق شمولى است.
در نتيجه مفرد معرّف به «ال» جنس نه دلالت وضعى بر عموم دارد و نه از راه اطلاق شمولى مى تواند مفيد عموم باشد. و اساس مسأله همان فهم عرفى و تبادر نزد عرف است كه بين {أحلّ اللّه البيع} و «أحل اللّه كلّ بيع» فرق مى گذارد، در حالى كه اگر مفرد معرّف به «ال» دلالت بر عموم مى كرد، نبايد هيچ فرقى بين اين دو تعبير وجود داشته باشد.

2 ـ جمع محلّى به «ال»:

مرحوم آخوند معتقد است جمع محلّى به«ال» ـ همانندمفرد محلّى به «ال» ـ مفيد عموم نيست ودليل مشترك ايشان همان چيزى است كه ما در مورد مفرد محلّى به «ال» مطرح كرديم ولى درجمع، تقريب بيشترى دارد ومى فرمايد: درجمع محلّى به «ال» ـ مانند
(صفحه189)
«العلماء» ـ اگر كسى بخواهد مدّعى عموم شود، آيا چه چيزى دلالت بر عموم مى كند؟
روشن است كه «ال» نمى تواند مفيد عموم باشد، زيرا در هيچ يك از كتاب هاى ادبيات و لغت، معنايى به عنوان «عموم» براى «ال» مطرح نشده است.
مدخول «ال» هم جمع است و حداقل جمع، از نظر نحو عبارت از سه و از نظر منطق عبارت از دو است. بنابراين كلمه «علماء» ـ با قطع نظر از «ال» ـ قابل تطبيق بر سه عالم يا دو عالم است.كجاى آن دلالت بر همه علماء مى كند؟
مرحوم آخوند سپس مى فرمايد:
«امّا اين كه جمع محلّى به «ال» براى دلالت بر عموم وضع شده باشد،(1) قابل قبول نيست و چنين وضعى در اين جا وجود ندارد».(2)
ما در پاسخ مرحوم آخوند مى گوييم:
ظاهر اين است كه احتمال سوم را نمى توان انكار كرد، زيرا اگر بخواهيم آن را انكار كنيم، بايد بگوييم: «فرقى بين {أحلّ اللّه البيع } و «أحلّ اللّه البيوع» نيست»، در حالى كه ما با مراجعه به ذهن عرفى خودمان و اذهان ديگران در مى يابيم كه در «أحلّ اللّه البيوع» معنايى زايد بر {أحلّ اللّه البيع} وجود دارد و آن معناى زايد، همان دلالت بر عموم است.
لذا هيچ بعيد نيست كه با توجه به تبادر و تفاهم عرفى، قائل به تفصيل شده و جمع محلّى به «ال» را مفيدعموم دانسته و مفرد محلّى به «ال» را مفيد عموم ندانيم.

آيا جمع محلّى به «ال» بر كدام يك از اقسام عموم دلالت دارد؟

اگر ما قائل شديم كه جمع محلّى به «ال» مفيد عموم است، اين بحث پيش مى آيد كه آيا بر كدام يك از اقسام عموم ـ استغراقى، مجموعى و بدلى ـ دلالت دارد؟
  • 1 ـ يعنى واضع، كلّى جمع محلّى به «ال» را براى عموم وضع كرده باشد. در اين صورت، «البيوع» يك مصداق آن و «العلماء» مصداق ديگر آن مى باشد.
  • 2 ـ كفاية الاُصول، ج 1، ص 334 و 335
(صفحه190)
چه بسا گفته مى شود: در اين جا دو خصوصيت وجود دارد كه ما را وادار مى كند «أكرم العلماء» را بر عموم مجموعى حمل كنيم:
خصوصيت اوّل: اين است كه در اين جا مدخول «ال» عبارت از طبيعت نيست،(1)اين جا «ال» بر جمع داخل شده و اثر آن اين است كه اگر جمع، بدون «ال» بود، ما به همان اقلّ جمع ـ يعنى سه ـ اكتفا مى كنيم، امّا وقتى «ال» آمده، ديگر نبايد پاى اقلّ جمع را به ميان آوريم بلكه جمع محلّى به «ال» بر عموم دلالت دارد. به عبارت ديگر: نقش «ال» اين است كه مرتبه اقلّ جمع و مراتب متوسّط در جمع را كنار زده و بالاترين مرتبه آن را افاده مى كند.
خصوصيت دوّم: خصوصيت اصل جمع است و آن اين است كه بين افراد جمع، ارتباط و انسجام وجود دارد.(2)
در نتيجه «أكرم العلماء» مغاير با «أكرم كلّ عالم» است. «أكرم كلّ عالم» بر عموم استغراقى و «أكرم العلماء» بر عموم مجموعى دلالت دارد.
ما در پاسخ اين حرف مى گوييم: مبناى اين حرف اين است كه «هر جا پاى جمع مطرح باشد، حالت ارتباط و انسجام وجود دارد». و اين مبنا باطل است، زيرا:
اوّلاً: اگر مولا به جاى جمع محلّى به «ال»، جمع مضافى ـ مثل «أكرم علماء البلد»  ـ را مطرح كرد، هر چند اقلّ جمع عبارت از سه است و علماء البلد با اقلّ جمع تطبيق مى كند، ولى آيا اين جا هم حالت ارتباط و انسجامى وجود دارد، به گونه اى كه اگر مكلّف، فقط دو نفر را اكرام كرد ـ و اقّل جمع تحقّق پيدا نكرد ـ هيچ گونه موافقتى از او تحقّق پيدا نكرده باشد؟ روشن است كه در اين جا نسبت به آن دو نفر موافقت
  • 1 ـ بر خلاف كلمه «كلّ»كه مدخول آن عبارت از طبيعت بوده و «كلّ» هم دلالت بر استيعاب افراد طبيعت مى كرد.
  • 2 ـ اين خصوصيت در مورد مفرد معرّف به «ال» مطرح نمى شود، حتى اگر مفرد معرف به «ال» را مفيد عموم بدانيم، زيرا در اين صورت «ال» بر طبيعت داخل شده و بين افراد طبيعت، ارتباط و انسجامى وجود ندارد.
(صفحه191)
حاصل شده است ولى مكلّف بايد شخص سوّمى را هم اكرام مى كرد. مثل جايى كه مولا بگويد: «أكرم زيداً و عَمراً و بكراً» و مكلّف فقط زيد و عَمر را اكرام كند و نسبت به اكرام بكر، از خود موافقتى نشان ندهد. در اين جا نمى توان گفت: «هيچ موافقتى از ناحيه عبد صورت نگرفته است». لذا در جمع همان خصوصيت اوّل معتبر است. جمع، بر كثرت دلالت مى كند و حداقلّ آن عبارت از سه است و خصوصيت ارتباط و اتصال اعتبار ندارد. اگر مولا به عبدش بگويد: «علماى شهر را دعوت كن» و علماى شهر پنجاه نفر باشند ولى عبد چهل نفر آنان را دعوت كند، عرف مى گويد: نسبت به چهل نفر، موافقت و نسبت به ده نفر مخالفت شده است نه اين كه در اين جا ـ همانند جايى كه هيچ كس را دعوت نكرده ـ به طور كلّى مخالفت شده باشد.
در نتيجه اگر ما جمع محلّى به «ال» را مفيد عموم بدانيم، دليلى نداريم كه آن را بر عموم حمل كنيم.
ثانياً: اگر «العلماء» به تنهايى دلالت بر عام مجموعى داشته باشد، لازمه اش اين است كه اگر مولا بگويد: «أكرم مجموع العلماء»، اين كلام مولا، داراى تأكيد بوده و تكرارى در كلام مولا ملاحظه شود. در حالى كه ظاهر اين است كه در اين جا تأكيد و تكرارى وجود ندارد.
ظاهر اين است كه دلالت «العلماء» بر عموم، شبيه دلالت «كلّ عالم» است، مگر اين كه كلمه «مجموع» و امثال آن مطرح شود و قرينه بر اراده عموم مجموعى باشد.
نتيجه بحث در مورد جمع محلّى به «ال»:
از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه:
اوّلاً: جمع محلّى به «ال» مفيد عموم است.
ثانياً: عموم آن، عموم استغراقى است نه مجموعى.