راجع به اين دو مسئله اي كه گذشت، يك شبهه اي در هر دو مسئله براي
بعضي از آقايان پيش آمده و يك تتمه اي هم براي مسئله دوم محقق رشتي دارد كه تذكر به
آن نكته نافع است.
اما مطلب اول كه مربوط به هر دو مسئله است، اين دو مسئله اي كه
خوانديم؛ ما در هردو مسئله گفتيم كه در آن مسئله خانه كه يك كسي مي آيد يك قسمتش را
تصرف مي كند و استيلاء بر آن پيدا مي كند و يك قسمت هم در اختيار خود صاحب اصلي
خانه است، مالك خانه. و همين طور در مسئله ديروز گفتيم كه اگر راكب، نسبت به قائد
اينقدر قوه و نيرو داشته باشد كه بتواند او را طردش بكند و كنار بزند، اين جا هيچ
گونه ضماني بر قائد در كار نيست. چون غصبي تحقق پيدا نكرد، ضمان يد هم بايد قاعدتاً
مربوط به غصب باشد، در اين رابطه ضماني نيست. حالا بعضي از آقايان، همين حضّار، اين
معنا در ذهنشان هست كه شما در تعريف غصب فقط مسئله استيلاء را مطرح كرديد، گفتيد:
الغصب هو الإستيلاء علي ما للغير من حق أو مال
. در جايي كه
مالك قوي و نيرومند هست و در مقابل اين اقدام نمي كند اين قوت مالك مثلاً منافات
با استيلاء اين دارد، لقائل أن يقول كه نه اين غاصب است، اين مستولي بر مال
غير است، ولو اين كه مالك هم قدرت دارد كه به وسيله دادگاه يا غيردادگاه اين را
اخراجش بكند، آيا قدرت مالك استيلاء غاصبانه را از بين مي برد يا نمي برد؟ صاحب
خانه قدرت دارد كه اين را از قسمت اول ساختمان خانه بيرون نمي كند، لكن حالا لجهةٍ نمي
كند، ما اين را گفتيم كه اين تصرف در مال غير است، لكن عنوان غصب
ندارد، حالا به ذهن برخي از آقايان آمده كه چرا عنوان غصب در اين جا محقق نباشد،
مگر غصب استيلاء نيست، مگر اين استيلاء بر قسمت اول ساختمان پيدا نكرده، كه مثال روشنش هم
همين مثال است؛ پس چرا شما تفصيل داديد بين آن جايي كه مالك ضعيف باشد و قدرت بر اخراج
اين را نداشته باشد و بين آن جايي كه مالك قوي باشد و قدرت بر اخراجش را داشته
باشد. گفتيم در اين جايي كه مالك قوي است، لكن حالا لجهةٍ اين را بيرون نمي كند،
مثلاً وقت ندارد كه برود اين دادگاه و آن دادگاه يا مسائل ديگري در بين هست، اما في
نفسه قدرت دارد بر اين كه اين را از قسمت اول ساختمان منزل بيرون ببرد.
حالا واقعاً مي خواستيم ببينيم مطلب همين است؟ آيا قوه و قدرت مالك بر اين كه جلوي
استيلاء و سلطه اين را بگيرد، اين مانع از تحقق اصل استيلاء است، يا مانع نيست از
تحقق اصل استيلاء؟ اين يك چيزي است كه عرض كردم مشترك بين هر دو مسئله اي است كه
ما ديروز و پريروز خوانديم. ظاهر به نظر مي آيد كه كلمه استيلاء، معنايش اين است
كه حكومت مطلقه پيدا بكند، اما حكومتي كه محدود به اين باشد كه اگر مالك از قدرت
خودش استفاده نكند اين دراين خانه مي ماند، ظاهراً با كلمه استيلاء نمي سازد. استيلاء يعني
حاكم بر اين قسمت خانه، نه متصرف در مال غير بغير اذنه، آن يك عنوان ديگري دارد،
خيلي از اوقات انسان تصرف در مال غير بغير اذنه - خداي نكرده - مي كند، لكن
سر سوزني هم استيلاء بر مال غير ندارد. آيا در اين جا استيلاء هست يا نيست؟ ظاهر به نظر
من همين طوري كه امام بزرگوار
هم فرمودند، اصل تحقق استيلاء در اين جا محل كلام است و شاهدش هم اين است كه بعضي
ها هم در كلماتشان تعبير به استقلال كردند، ولو اين كه اگر نظرتان باشد، ما به دو
دليل اين استقلال را از تعريف غصب كنار برديم و به جاي آن مسئله استيلاء را نشانديم،
ولي ظاهر همين است كه از نظر عرف و عقلا هم همين است كه اين كسي كه
رفته در خانه كسي سكونت كرده، مالك هم مي تواند اين را بيرون بكند و از قدرت
و قوه خودش