يكي دو نكته ديگر در تعريف غصب باقي مانده و بعد هم ان شاء
الله رواياتي را كه در متن ذكر كردند بعضي از خصوصياتش احتياج به توضيح دارد.
ذكر مي كنيم آن
دو نكته اي كه در تعريف غصب مطرح است يكي اين است كه آيا غصب از عناوين قصديه است،
كسي كه بخواهد عنوان غاصب پيدا بكند بايد عنوان غصب را؟ قصد بكند
يا اين كه
نه، همين كه استيلاء به حسب نظر عرف و عقلا پيدا كرد ولو اين كه قصد عنوان غصب هم
نداشته باشد اين كفايت مي كند. اتفاقا در باب غصب صحيحه ابي ولاد كه
بعدا هم ان شاء الله مي خوانيم، از آن استفاده مي شود كه در تحقق عنوان غصب ما هيچ
نيازي به قصد اين عنوان نداريم، بلكه اگر كسي قصدش عدم تحقق عنوان غصب هم باشد، مع
ذلك اگر اين تعريف غصب در او صادق شد عنوان غصب تحقق پيدا مي كند.
البته غصب همان طوري كه ملاحظه فرموديد با مسائلي مثل عنوان
بيع، عنوان نكاح، عنوان حريت و رقيت اگرچه گفتيم در جنبه اعتباري بودن مثل هم مي
مانند، فرقي نمي كند همه اين ها از امور اعتباريه هستند، و الا غاصب بعد از آن كه
عنوان غصب بر او تحقق پيدا كرد، از نظر ما به ازاء خارجي يك چيزي نمي بينيم كه به
غاصب اضافه شده باشد يا يك چيزي را ما حس نمي كنيم كه در مغصوب تحقق پيدا كرده
باشد. و همين طور در مغصوب منه مثل عنوان بيع كه بعد از آن كه تحقق پيدا كرد نه
چيزي از بايع كم مي شود و نه بر او اضافه مي شود همين طور نسبت به مبيع و نسبت به
مشتري نيز همين است. ولي در اين حيثيتي كه امروز مي خواهيم عرض بكنيم بين عنوان غصب
و عناويني مثل بيع و تزويج و امثال ذلك فرق وجود دارد آن عناوين با اين
كه
اعتباري هم هستند البته اعتباري به معناي نيشقولي نيست؛ زوجيت
وقتي كه تحقق پيدا بكند هم از نظر عقلا هم از نظر شرع هزاران حكم برش بار مي شود
و همين طور در باب ملكيت كه به واسطه بيع
تحقق پيدا مي كند. اما در باب غصب نيازي به اين عنوان ندارد. عنوان استيلاء بر مال
غير اگر حاصل شد اين ؟؟؟ عنوان الغاصب ولو اين كه نيت غصب هم به هيچ
عنوان نداشته باشد. صدق مي كند مورد صحيحه ابي ولاد از همين مورد ها است. براي اين كه ابي ولاد
مي گويد من يك دابه اي را كرايه كردم كه با اين دابه بروم به نزديكي هاي كوفه مثلا
در يك فرسخي كوفه كه اسمش قصر بني هبيره بوده وقتي كه دابه را سوار شدم و خواستم از
پل كوفه عبور بكنم به من خبر دادند كه آن مديوني را كه من در تعقيب آن بودم
توجه به نيل پيدا كرده. مي گويد من سر دابه را كج كردم و متوجه به نيل شدم وقتي كه
وارد نيل شدم به من خبر دادند كه اين مديون شما، شما توجه به بغداد پيدا
كرده. مي گويد من هم دابه را سوار شدم و رفتم به بغداد. آن جا پيدايش كردم و دينم
را از او گرفتم و مسئله تمام شد. از بغداد برگشتم يك سره به طرف كوفه، لكن اين رفت
و برگشت من تقريبا پانزده روز طول كشيد وقتي كه برگشتم پيش صاحب دابه، صاحب دابه
گفت شما دابه را اجاره كرديد تا يك فرسخي برويد و برگرديد، مثلا يك سفر يك روزه،
چه طور شده كه حالا پانزده روز طول كشيده؟ مي گويد اول تراضي كرديم برويم پيش
ابو حنيفه و يك حكمي ابو حنيفه كرد اين حكم به ضرر صاحب دابه بود لكن چون
در مقابل حكم ابو حنيفه قرار گرفته بود، من هم راضي شدم و او هم راضي شد به اين حكم
ديگر چاره اي نداشت. وقتي كه مي آيد مدينه و خدمت امام صادق صلوات
الله عليه مي رسد و جريان را نقل مي كند اول امام صادق عليه السلام آن عبارت معروفه
را مي فرمايند: لمثل هذا القضاء تحبس السماء ماءها و تمنع الارض بركاتها.
بعد راوي - ابي ولاد - مي گويد كه من در اين پانزده روز به اين دابه كاه و
يونجه دادم، گندم و جو دادم، آيا من مي توانم مراجعه بكنم به صاحب اين دابه بابت
اين پولي كه در رابطه با تعليف اين خرج كردم از او بگيرم؟ امام مي فرمايد: لا
لانك غاصب. براي اين كه تو غاصب بودي در حالي كه اين بيچاره غصب نداشته، قصد
استيلاء بر مال غير نداشته. اين دنبال مديونش بوده تا او را پيدا كند و
دينش را از او وصول بكند و چيزي كه به خاطرش نمي آمده غصب اين دابه بوده؛ كأن در
مقابل يك عمل ناچاري قرار گرفته، مجبور شده براي تعقيب غريمش مثلا سفر يك روزه اش
تبديل به پانزده روز بشود. و الا از نظر استيلاء بر مال غير اصلا سر سوزني نظر به
اين معنا نداشته. مع ذلك امام صادق به او مي فرمايند - بر طبق اين صحيحه - لانك
غاصب از اين ما
استفاده مي كنيم كه در تحقق عنوان غصب قصد غصب و قصد استيلاء بر مال غير شرط نيست.
مثل باب بيع و نكاح و بالاتر از اين ها. الفاظ عبادات؛ در عبادات قصد اين عناوين
معتبر است اگر كسي همه خصوصيات معتبر در يك عبادتي را انجام بدهد، لكن قصد تحقق
آن عبادت را نداشته باشد، اين عبادت تحقق پيدا نمي كند و حتما بايد از اين اعمال و
اقوالي را كه انجام مي دهد قصد عنوان صلاة داشته باشد. اين امساكي را كه در ماه
رمضان تحقق پيدا مي كند از او، بايد قصد عنوان صوم و روزه و ما يشابه ما في ساير
اللغات داشته باشد. اما اگر كسي تمامي اين مفطرات را به خاطر يك مسئله ديگري ترك
بكند، مثلا به خاطر صوموا تصحوا؛ چون مي بيند اين معنا از نظر بهداشتي براي
انسان لازم است كه در سالي يك بار اين امساك را در يك ماه داشته باشد، اين روزه
تحقق پيدا نمي كند و بايد عنوان روزه قصد بشود. به قول مرحوم آقاي بروجردي قدس سره
مي فرمودند كه هم عنوان صلاة نياز به قصد دارد هم عناوين مخصصه يعني عناويني كه
انواع نماز را تشكيل مي دهد يك چهار ركعتي مي خواند، اين اگر بخواهد نماز ظهر باشد
بايد قصد عنوان ظهريت بكند. مگر در بعضي از جاها خود شارع فرموده اگر كسي فرض كنيد
كه در نماز ظهر و عصر به خيال اين كه نماز ظهرش را خوانده، نماز عصرش را خواند، بعد
از نماز عصر فهميد كه اين نماز ظهرش را نخوانده و بي جهت شروع كرده به نماز عصر.
اين جا دليل دلالت دارد بر اين كه اين چهار ركعت اول را به عنوان ظهر از او مي
پذيرند بعد هم چهار ركعت دوم را به عنوان عصر يا يك احتمال ديگري هم كه در اين
مسئله هست بالاخره عنوان غصب از عناوين قصديه نيست. غاصب تنها به كسي گفته نمي شود
كه بخواهد زورگويي و استيلاء بر مال غير پيدا بكند. اگر قصد استيلاء هم نداشته
باشد و دنبال يك هدف ديگري باشد و در تعقيب يك هدف ديگري باشد، لكن واقعا استيلاء بر مال غير
تحقق پيدا بكند، عنوان غاصب بر او منطبق است به شهادت همين صحيحه ابي ولاد كه بسيار دليل
خوبي است براي اين جهت علاوه بر آن استفاده ديگري كه آن روز از اين صحيحه كرديم.
پس اين نكته را بايد در عنوان غصب به ياد داشته باشيم كه عنوان غصب مثل عنوان
بيع و نكاح و الفاظ عبادات نيست، بدون تحقق قصد اين عنوان تحقق پيدا مي
كند.
نكته ديگري كه در تعريف غصب مطرح است
اين است كه ايشان فرمودند - تبعا للقول - كه هو الاستيلاء علي ما للغير - كه
عرض كرديم آن ما موصوله است و لام آن هم لام جاره - من حق او مال؛ آيا
اين حقي كه در تعريف غصب ذكر شده اختصاص به حق مالي دارد يا اين كه حق غير مالي هم
در تعريف غصب وارد است كه ما دوجور حقوق داريم؛ يك حقوقي داريم كه مربوط به مال و
امثال ذلك است از آن تعبير مي كنيم به حق مالي مثل آن جايي كه كسي تحجير كرده
باشد كه شما مي گوييد تحجير مفيد ملكيت نيست بلكه مفيد حق اختصاص است، مفيد حق
اختصاص به چه؟ به اين زميني كه تحجير كرده. اين حق را از
او تعبير مي كنند به حق
مالي. و همين طور حقي كه مرتهن نسبت به عين مرهونه دارد؛ راهن وقتي مال خودش را
رهن مي گذارد پيش مرتهن؛ مرتهن يك حق مالي به اين پيدا مي كند و حق مالي اش
عبارت از اين است كه اگر راهن در روز معين دينش را نپرداخت اين مي تواند عين مرهونه
را بفروشد و دين راهن را از اين عين مرهونه بردارد؛ اين حق حق مالي است. اما حقوق
غير مالي كه زياد داريم مثل همين فرض كنيد طلبه اي كه در يك مدرسه اي سكونت مي
كند و به لحاظ اين كه شرايط وقف اين مدرسه بر او منطبق است آمد يك حجره اي را
گرفت و آن حجره را مسكن قرار داد و شروع كرد به ادامه تحصيلش. حالا كسي بيايد
اين حجره را از او بگيرد؛ اصلا فرض هم كنيد تصرف هم كرد اين را بيرون كرد، خودش،
ولو اين كه واجد شرايط هم هست اما عنوان سابقيت ندارد و سابقيت مال آن طلبه قبلي
بوده، اگر عنوان غصب برش مترتب بشود
به لحاظ اين است كه يك حقي را بر آن استيلاء كرده و حقي را هم كه بر آن استيلاء
پيدا كرده حق مالي نيست. طلبه اي كه در اين حجره قبلا سكونت داشت، نسبت به اين حجره
حق مالي پيدا نكرده ولي به لحاظ سبقت به سكونت در اين حجره با حفظ اين
كه واجد همه شرايط وقف اين مدرسه بوده، حق اختصاص پيدا كرده. اگر
كسي بخواهد مزاحم او بشود و او را بيرون كند و خودش فرضا بيايد جاي او بنشيند، ولو
اين كه فرض كنيم همه شرايط وقف نامه هم بر اين غاصب منطبق است، ولي در عين حال غاصب
است به لحاظ اين كه حق اختصاص آن سابق را از بين برده و نمي بايست اين كار را بكند.
اما ايشان با اين كه اين جا در تعريف غصب مي فرمايند: هو الاستيلاء علي ما للغير
من حق او مال، ظاهر كلمه حق اين است كه اطلاق دار هم حقوق ماليه را مي
گيرد، مثل آن دو مثل اولي كه گفتيم و هم حق غير مالي را مي گيرد، مثل اين مثال
اخيري كه ذكر كرديم. ولي در مسئله ديگري كه مي خوانيم ان شاء الله بعد از تعريف
غصب، ايشان وقتي كه براي مال مغصوب - يعني مغصوب به طور كلي اعم از مال و حق -
انواع و اقسامي را ذكر مي كند، مثلا گاهي عين و منفعت با هم است گاهي عين تنها است،
گاهي منفعت تنها است كه مثالهايش را بعد ان شاء الله عرض مي كنيم، مي فرمايد: او حق
مالي متعلق بالعين. آن جا تعبير مي كند به حق مالي و حق غير مالي را ديگر نمي آورد
در صدر مسئله كه ايشان ذكر مي كند. البته در ذيلش يك عبارتي دارد كه ان شاء الله
عرض مي كنيم كه آن عبارت دو تا احتمال در آن وجود دارد؛ يك احتمالش اين است كه اگر
ايشان در آن موردش بخواهد مسئله غصب را مطرح بكند آن جا حق مالي ما اصلا نداريم،
مثلا در ذيل اين مسئله مي فرمايد كه اگر كسي مدرسه اي را غصب كرد نه حجره يك طلبه
را، مدرسه اي را غصب كرد. يك مدرسه خوبي ساخته بودند و اين فرد خوشش آمد از اين
مدرسه، و استيلاء بر آن پيدا كرد و آن را منزل خودش كرد. مدرسه هم وقف است وقف هم ماليتي ندارد
براي اين. منفعتش را هم مالك نيست از آن طرف حق مالي هم كسي نسبت به اين مدرسه
ندارد. احتمالا - چون عرض كردم در عبارت ايشان دو احتمال است كه ان شاء الله
عرض مي كنم - ايشان مي خواهد بگويد كه اين از موارد تحقق غصب است. اين با اين
تقييدي كه در صدر مسئله كرده و حق را به عنوان حق مالي متعلق بالعين و خيلي
هم با طمطراق و آب و تاب ظاهر صدر مسئله اين است كه اگر حق غير مالي باشد اصلا
عنوان غصب تحقق پيدا نمي كند. اين از اين نظر يك قدري مورد اشكال است. ولي ظاهر اين
است كه كلمه حق در كلماتي كه حتي غصب را به استيلاء بر حق گرفتند و اصلا كلمه مال
را هم ذكر نكردند، حالا آن هايي هم كه مال را ذكر كردند چه تنها يي و چه
را حق
ظاهر عبارتشان اين نيست كه حق مالي متعلق بالعين هر حقي مي خواهد باشد كما
اين كه يك بحثي در مسئله ؟؟؟ كه تفصيلا عرض مي كنيم.
ظاهر اين است كه حقي كه
در كلمات فقها ذكر شده اطلاق دارد؛ هم حق مالي را مي گيرد و هم حق غير مالي را مثل
آن تصرف در حجره يك طلبه. و اما چند تا روايت در كلام امام در همين رابطه با تعريف
غصب ذكر شده كه در بعضي هايش نياز به يك توضيح مختصري دارد. مي فرمايد: و قد
تتاب العقل و النقل كتابا و سنة و اجماعا علي حرمته - من عرض كردم چيزي
كه مهم است در باب غصب اقامه دليل بر اين است كه غصب موجب ضمان است و اما حرمتش
تقريبا خيلي واضح است و نيازي به بحث ندارد - و هو من افحش الظلم الذي قد استقل
العقل بقبحه - يعني از مستقلات عقليه است مسئله قبح غصب كه به قاعده ملازمه
حرمت شرعي اش ثابت مي شود آن وقت چند تا روايت ذكر مي كند: و في النبوي من غصب
شبرا من الارض؛ هر كسي كه يك وجب از زميني را غصب بكند طوقه الله من سبع
ارضين يوم القيامة؛ يعني همان يك وجب از ارض را در روز قيامت ولو از هفت طبقه
زمين باشد به گردن او آويزان مي كنند. و في نبوي آخر من خان جاره شبرا من الارض -
اين مسئله خيلي مورد ابتلاء است و خيلي هم بايد انسان مراقب باشد كه يك سر سوزني حق
همسايه تضييع نشود در مجاورتش - حالا مي گويد من خان جاره شبرا من الارض؛ اگر كسي
خيانت بكند به همسايه خودش به يك وجب از زمين جعل الله طوقا في عنقه؛ خداوند
آن يك وجب از زمين را به عنوان يك طوقي در گردن اين مي اندازند من تخوم الارض
السابعه حتي يلقي الله يوم القيامة مطوقا؛ در روز قيامت كه خداوند را ملاقات مي
كند با همين طوقي است كه بر گردنش انداخته شده. اين را بايد آقاياني كه در بحث قضا
مخصوصا مسووليتي دارند و كارهايي را انجام مي دهند خيلي مواظب باشند كه خداي نكرده
اين مقدار هم اگر حق و ناحق را انجام بدهند آن وقت منتظر يك همچين مسائلي باشند.
الا ان يتوب و يرجع؛ مگر اين كه توبه كند در زمان حياتش نه در روز قيامت در
زمان حياتش توبه كند و رجوع بكند. آن وقت توبه در آن جايي كه پاي حق الناس مطرح است
اين است كه انسان حق الناس را به صاحبش رد بكند و الا نه اين كه حق الناس را از بين
ببرد بعد هم با استغفرا لله بخواهد توبه كند. توبه در حق الناس اين است كه حق مردم
به مردم داده بشود. و في آخر - در نبوي ديگر - من اخذ ارضا بغير حق ؛ اگر كسي
يك زميني را ولو مثلا يك وجب از زمين باشد بدون حق اخذ بكند كلف ان يحمل ترابها
الي المحشر؛ به اين تكليف مي شود كه اين مقداري كه از زمين غصب كردي بايد خاكش
را بياوري. حالا در روز قيامت كه جاي اين حرف ها نيست كه خاك را بياورد. آيا اين جا
تكليف به غير مقدور چگونه است؟ كلف ان يحمل ترابها الي المحشر. مي گوييم
حالا تكليف به غير مقدور مربوط به اين زمان و به دنياي ما است. اما اگر يك كار زشتي
بكند كه يك همچين اثري بر آن بار مي شود مانعي ندارد كه اين تكليف به غير مقدور هم
به آن توجه پيدا بكند. و من كلام امير المومنين عليه السلام الحجر الغصب في
الدار رحل علي خرابها, اگر كسي يك دانه حجر به طور غصبي در خانه خودش مصرف بكند
اين رحل علي خرابها؛ اين نمي خواهد كه بگويد اثر وضعي اش اين است كه اين
خانه خراب مي شود؛ حكم وضعي اش را نمي خواهد بيان بكند اين از باب اين است كه اگر
يك حجر غصبي ولو در يك ديوار ده متري به كار رفت، اگر صاحب اين حجر گفت كه من حجر
خودم را مي خواهم، اين حق دارد كه اين حجر را از اين ديوار بيرون بياورد ولو اين كه
مستلزم خرابي اين ديوار باشد. اين مسئله مورد نظرش است كما اين كه در عرف هم معمول است اين تعبير را مي كنند و اين مثال را مي
زنند كه انسان خانه خراب مي شود نه، به آن صورت معناي كنايي نظر ندارد، نظر به آن
جنبه فقهي اش دارد كه اگر صاحب حجر آمد و گفت كه من همان حجري را كه غصب كردي
لازم دارم ولو اين كه ديواري كه ده متر هم كشيده شده باشد و اين حجر مثلا در قسمت
هاي زير ديوار باشد مي تواند حجر خودش را از زير اين ديوار بيرون بياورد ولو اين كه
مستلزم خرابي ديوار باشد. اين قدر مسئله غصب از نظر شارع اهميت دارد. پس اصل تعريف
غصب با اين روايات را خوانديم بعد مسئله يك را ان شاء الله فردا.