مسأله 62: «
إذا أرسل الماء فی ملكه فتعدّی إلی ملك غیره، فأضرّ به، ضمن ولو مع
اعتقاده عدم التعدّی؛ نعم، ضمانه فیما إذا خرجت من إختیاره فی صورة إعتقاده عدم
التعدّی محل إشكال، والأحوط الضمان؛ ولو كان طریقه إلی ملك الغیر مسدوداً حین إرسال
الماء فدفع بغیر فعله فلا ضمان علیه».
در این مسأله می فرمایند: اگر كشاورزی در ملك خودش آبی را رها كرد و تصادفاً این آب
ضمن آن كه مثلاً باغ او را آبیاری می كند، به باغ و ملك دیگری تعدّی كرده و موجب
اضرار به آن گردد، ضامن وجود دارد؛ هرچند كه او معتقد باشد آب به ملك همسایه تعدّی
نمی كند؛ این اعتقاد سبب نمی شود كه ضمان از بین رود. ضمان مسبّب از ارسال ماء در
ملكش است و اعتقاد به عدم تعدّی در اینجا نقشی ندارد. مثل آن كه در مسأله دیروز -
اگر نظرتان باشد - گفتیم اگر كسی آتشی را در منزل خودش روشن كند كه در حال اشعال
نار هوا ساكت بوده و هیچ عنوان تعدّی مثلاً به وسیله باد به حسب قاعده نبود، لكن
بغتة بدون آن كه پیش بینی شود و بدون انتظار باد یك وضع فوق العاده ای پیدا كرد و
سبب شد كه آتش به ملك همسایه سرایت كند و مال یا نفسی تلف گردد، ضمان ندارد.
امّا اینجا فقط صرف اعتقاد است و ارسال ماء إلی ملك الغیر موجب تعدّی به آن و تلف
مال یا نفسی شده است؛ لذا، می فرمایند: ضمان تحقّق دارد و احوطی را در آخر ذكر می
كنند و می فرمایند: اگر اینگونه باشد كه آب بدون اختیار او به ملك غیر تعدّی كرد و
او نیز معتقد بود كه این كار ضرری به ملك غیر نمی زند، اینجا احتیاط لزومی در تحقّق
ضمان است.
امّا صورتی كه ایشان، عدم ضمان را تقویت می كنند، آن است كه شخص ثالثی بیاید جلوی
آب را بگیرد به اعتبار این كه ملك غیر به روی كسی كه ارسال آب می كند، مسدود است و
این شخص قدرت دارد كه شرعاً وارد ملك غیر شود؛ وارد شد و جلوی آب را گرفت و به سبب
فعل خودش دفع تعدّی كرد. – (شخص سومی را فرض كنید كه نه مالك باغ همسایه است و نه
ارتباط به شخصی كه آب را رها كرده است، دارد.) - اینجا هرچند به فعل غیر این معنا
تحقّق پیدا كرده، ولی تعدّی مضرّ حاصل نشده است؛ حال، حاصل نشدن تعدّی مضر، یك وقت
مربوط به خودش است؛ مثل آنجایی كه درب باغ همسایه باز است و به او نیز اجازه داده
است كه در زمان ارسال ماء مراقب باشد آب به باغ او سرایت نكند؛ اینجا قاعدتاً خودش
می آید جلوی آب و سرایت را می گیرد. و گاهی نیز شخص دیگری می آید و جلوی تعدّی آب
را می گیرد؛ مثل آن كه برادر همسایه وارد باغ شد و جلوی تعدّی را گرفت.
اگر جلوی تعدّی گرفته شود، ضمان وجود ندارد؛ و اگر جلوی آب را نمی گرفتند، در اضرار
و تلف تأثیر داشت؛ جلوگیری سبب شده است كه اضراری در خارج تحقّق پیدا نكند، هرچند
كه عدم تحقّق اضرار به واسطه فعل شخص دیگری باشد. مثل آن كه فرض كنیم دزدی در خانه
ای مشغول جمع كردن اثاث و لوازم منزل باشد و یكی از آشنایان صاحبخانه در زده و وارد
منزل می شود، دزد وقتی كه می بیند كسی آمد، از محل سرقت فرار می كند. امّا فرار او
موجب نمی شود كه او از عنوان غیر سارق به سارق مبدّل شود. سارق كسی است كه بالفعل
مال مردم را از حرز ببرد؛ امّا اگر چیزی مانع از این كار شد - كه اگر آن مانع نبود
طبع اوّلی او اقتضا می كرد كه مال مردم را ببرد - عنوان سارق بر او منطبق نمی شود.
اینجا نیز همین گونه است؛ ارسال ماء شده، لكن به واسطه عمل غیر، جلوی آن گرفته شده
و ضرری تحقّق پیدا نكرده است. و اگر جلوی آب را نمی گرفت با این كه مثلاً شخص اجنبی
بود، آب تعدّی می كرد و اضرار تحقّق پیدا می كرد؛ امّا آنچه در خارج واقع شده
است، عدم تعدّی و اضرار است هرچند به واسطه عمل غیر باشد و او نیز از عمل غیر هیچ
اطّلاعی نداشته است.
بالاخره، در تمام این موارد، باید عنوان موضوع محقّق شود؛ یا اتلاف بالمباشرة، یا
بالتسبیب و یا غصب - استیلای بر مال الغیر - باشد؛ امّا اگر استیلای بر مال غیر ولو
للمانع حاصل نشود مثل این كه آن مانع در زمان ما نیروی انتظامی است كه شب ها در
كوچه ها و خیابان ها سیّارند، آیا می توانیم بگوییم كسی كه ذاتش سرقت است و اگر این
مانع نبود سرقت می كرد، حالا هم اتّصاف دارد به أنّه سارقٌ ؟ نه، باید این معنا
حقیقتاً تحقّق پیدا كند و مال غیر را ببرد. در ما نحن فیه نیز باید اضرار به غیر
تحقّق پیدا كند والّا اگر شخص دیگری غیر از صاحب باغ جلوی تعدّی آب را گرفت و
نگذاشت اضرار تحقّق پیدا كند، اینجا اتلافی نیست كه ما حكم به ضمان كنیم؛ هیچ گونه
ضمانی در كار نیست؛ برای این كه در خارج تلف و ضرری تحقّق پیدا نكرده است. و اگر هم
می خواست تحقّق پیدا كند، در صورتی بود كه شخص ثالث جلوی آب را نمی گرفت؛ امّا حالا
كه جلوی آب را گرفت، دیگر موضوع اضرار تحقّق پیدا نكرده است.
مسأله 63: «لو تعب حمّال الخشبة فأسندها إلی جدار الغیر لیستریح بدون إذن صاحب
الجدار فوقع باسناده إلیه، ضمنه وضمن ما تلف بوقوعه علیه؛ ولو وقعت الخشبة فأتلفت
شیئا،ً ضمنه، سواء وقعت فی الحال أو بعد، إذا كان مستنداً إلیه».
در این مسأله می فرمایند: اگر حمّال خشبه ای بود - البته خشبه خصوصیّت ندارد، هر
جنسی می خواهد باشد - اگر كسی خشبه یا بار دیگری را حمل می كرد، بعد از این كه چند
قدم رفت خسته شد، گفت حالا ما به دیوار تكیه دهیم تا استراحتی كنیم و بعد به حمّالی
خودمان ادامه دهیم، تكیه او با چوبی یا باری كه بر دوش دارد سبب شد كه جدار بریزد و
به وسیله فروآمدن جدار، مال یا نفسی تلف شود، ضمان وجود دارد. برای این كه اگر او
به دیوار تكیه نمی داد دیوار سقوط
نمی كرد. این قید نیز وجود دارد كه تكیه او به دیوار بدون إذن و رضایت صاحب دیوار
است.
خلاصه، تكیه او به دیوار سبب شده است كه سقوط كند و به وسیله سقوط آن مال یا نفسی
نیز تلف شود. این شخص هم ضامن جدار است؛ برای این كه جدار را از بین برده است؛ و هم
ضامن تلف هایی است كه به وسیله جدار صورت گرفته است.
باید گفت همین مقداری كه در نظر ما و عرف چندان مورد توجّه نیست، وقتی انسان این
مسائل را می بیند، می فهمد كه اسلام تا ریزه كاری های اعمال ما مورد نظرش است و در
مورد آن حكم وضعی یا تكلیفی دارد. البته در مورد حكم تكلیفی این مورد، - همانگونه
كه به این آقا عرض كردیم - اگر اعتقادش این بود كه در اثر تكیه به دیوار، دیوار
سقوط نمی كند، از نظر حكم شرعی مانعی ندارد؛ امّا از نظر حكم وضعی، تلف دیوار و
آنچه كه به سبب وقوع دیوار تلف شده و از بین رفته است را ضامن است و باید مثل یا
قیمت آنها را بدهد.
در آخر مسأله، فرع دیگری در همین رابطه كه مقداری بحث نیز دارد، ذكر می كنند و می
فرمایند: «ولو وقعت الخشبة فأتلفت شیئاً، (اگر تكیه به دیوار نبود، بلكه چوب
ها از دوشش افتاد و چیزی را تلف كرد) ضمنه، سواء وقعت فی الحال أو بعد إذا كان
مستنداً إلیه؛ اگر استناد به او پیدا كرد، ضمان دارد.
لازم است كه در اینجا قیودی اضافه شود؛ باید فرض كنیم كه راه یك راه صاف است كه
مانعی در آن وجود ندارد؛ اینگونه نیست كه كسی در جاده سنگی ریخته باشد و یا موانع
دیگری ایجاد كرده باشد، كه اگر سقوط حمّال و ریختن چوبها به دلیل آن مانعی باشد كه
شخص دیگری آن را بوجود آورده است و اگر این مانع نبود، او چوب ها را با كمال راحتی
می برد و به مقصد می رساند، اینجا ظاهراً نمی توانیم حمّال را ضامن بدانیم. برای
این كه علّت سقوط حمّال و خشبه روی شانه او، وجود مانعی است كه در طریق به وسیله
زید احداث شده است لذا، باید این قید را به كلام امام (ره) اضافه كنیم و یا این كه
بعید نیست این معنا نیز در مسأله دخالت داشته باشد. معتقد بود در راه مانعی نیست،
لذا خشبه را حمل كرد و دیگر به جلو توجّه نكرد، چشمش هم خیلی ندید؛ تصادفاً یك دفعه
با مانع ایجاد شده در راه مواجه شد و سبب شد كه چوبها از دوشش بریزد و حیوان یا
نفسی تلف گردد؛ ظاهراً این قید را حتماً باید بر ذیل كلام ایشان اضافه كنیم.
ذیل مسأله را دوباره می خوانم: «ولو وقعت الخشبة فأتلفت شیئاً ضمنه سواء وقعت
الخشبة فی الحال أو بعده إذا كان مستنداً إلیه»؛ یعنی، یا باید این صورتی را كه
من عرض كردم به صورت استثناء ذكر كنیم و یا آن كه از «إذا كان مستنداً إلیه»،
فرضی را كه من می گویم، خارج كنید و بگویید در اینجا، سقوط خشبه به او استناد
نداشته است بلكه به آن مانعی كه در طریق توسط شخص دیگری ایجاده شده، استناد داشته
است و در سابقه این طریق نیز نبوده كه این مانع در آن وجود داشته باشد و او نیز به
اعتقاد هر روزه اش كه در این طریق مانعی نیست، خشبه را حمل كرد و یك مرتبه با مانع
و سقوط خشبه مواجه شد.
(سؤال: اگر او داشت مثل هر روز می رفت و یك فرد از جلو آمد و این خشبه به چشم او
خورد و چشم او كور شد، اینجا حكمش چیست؟
استاد: آن حكم اوّلی را كه ذكر كردیم، مثل حكم اوّلش است. اینجا به واسطه وقوع
خشبه، به واسطه افتادن، یك مال، یا نفسی و یا حیوانی تلف شده است.
مستشكل: نیفتاده، در حین رفتن است، آن طرف هم كه می آید...
استاد: چوب ها افتاده است، عبارت تصریح می كند: «ولو وقعت الخشبة» یعنی خشبه
از دوشش افتاد. بحث در این است كه افتادن به چه علّتی بوده است یك وقت افتادن به
خودش استناد دارد، در این جاده می رفته است ...