(صفحه119)
عالم» را چگونه معنا خواهد كرد؟ چگونه مى تواند علّيت منحصره را در اين جا استفاده كند؟ روشن است كه كسى نمى تواند چنين چيزى را مطرح كند. و كسى هم نمى تواند بين جمله وصفيه خبريّه و جمله وصفيه انشائيه فرق گذاشته و بگويد: «رجل عالم» اگر در قضيه خبريه واقع شد، برعلّيت منحصره دلالت نمى كند ولى اگر ـ حتى در كلام مولاى عرفى ـ موضوع براى حكمى قرار گرفت، دلالت بر علّيت منحصره مى كند.
از اين جا معلوم مى شود كه مسأله مفهوم در قضيه وصفيه، خيلى سست تر از مفهوم در قضيه شرطيه است. در آنجا ممكن بود كسى ادعا كند كه ادات شرط براى دلالت بر عليّت منحصره وضع شده اند، خواه در قضيه خبريه باشند يا در قضيه انشائيه. امّا در قضيه وصفيّه راهى براى پياده كردن چنين معنايى وجود ندارد. و ما كه در باب قضيه شرطيه، همه ادلّه قائلين به مفهوم را مورد مناقشه قرار داديم، در باب وصف، به طريق اولى مفهوم را نفى مى كنيم، زيرا اگر كسى بخواهد در باب وصف قائل به مفهوم شود، مشكل ديگرى ـ علاوه بر مشكلات مفهوم شرط ـ براى او پيدا خواهد شد.
(صفحه120)
(صفحه121)
بحث سوّم
مفهوم غايت
يكى از قضايايى كه در ارتباط با آن بحث شده و ثمرات فقهى فراوانى دارد، قضيه اى است كه ـ با كلمه حتّى يا إلى، كه دلالت بر غايت مى كنند ـ مغيّاى به غايت باشد. در اين جا دو مسأله وجود دارد:
1 ـ آيا غايت، داخل در مغيّاست يا خارج از آن است؟
2 ـ آيا قضيه مشتمل بر غايت، داراى مفهوم است؟
مسأله اوّل
آيا غايت، داخل در مغيّاست يا خارج از آن است؟
قبل از ورود به بحث لازم است به چند نكته توجه شود:
1 ـ اين مسأله، ربطى به مفهوم غايت ندارد بلكه اثر آن در توسعه و تضييق دايره مفهوم ظاهر مى شود، زيرا اگر غايت داخل در مغيّا باشد، مفهومْ تضييق پيدا كرده و در ارتباط با ما بعد از غايت خواهد بود ولى اگر غايتْ خارج از مغيّا باشد، خود غايت هم در
(صفحه122)
دايره مفهوم قرار مى گيرد و مفهومْ توسعه پيدا مى كند.
بنابراين مطرح كردن بحث در اين جا به جهت مناسبت است.
2 ـ غايت مورد بحث در اين جا، عبارت از مدخول «إلى» و «حتّى» است، مثل
{كلوا واشربوا حتّى يتبيّن لكم الخيط الأبيض من الخيط الأسود من الفجر ثمّ أتمّوا الصيام إلى اللّيل}(1) امّا غايت مورد بحث در فلسفه ـ كه به معناى «نهايت اجسام» است ـ مورد بحث اصولى نيست، به همين جهت، مبتنى كردن اين مسأله بر مسأله فلسفى «آيا جزء لا يتجزّى، ممتنع است يا نه؟» ربطى به ما نحن فيه ندارد. بحث ما در اين است كه اگر براى يك حكم يا موضوع يك حكم، غايتى را به وسيله «الى» يا «حتّى» مطرح كردند و آن غايت داراى اجزاء ـ زمانيّه يا مكانيّه يا غير آن(2) ـ بود، آيا اين غايت، داخل در مغيّا هست يا نه؟
3 ـ اين نزاع، عموميّت دارد و هم شامل «غايت حكم» مى شود و هم شامل «غايت موضوع».
مرحوم آخوند اگر چه در متن كفايه نزاع را منحصر به «غايت موضوع» دانسته و «غايت حكم» را خارج از محلّ نزاع دانسته است ولى در حاشيه «منه» از اين حرف خود عدول كرده و مى فرمايد: «غايت حكم، اگر يك امر مستمر ذات اجزاء باشد، داخل در محلّ بحث است، مثلا در آيه شريفه
{ثمّ أتمّوا الصيّام إلى اللّيل} بحث مى شود كه آيا الليل، به جميع اجزائش، خارج از عنوان مغيّا ـ يعنى وجوب اتمام صيام ـ است يا اين كه از آيه شريفه يك چنين چيزى استفاده نمى شود؟»(3).
- 1 ـ البقره: 187
- 2 ـ مثلا در آيه شريفه { أتمّوا الصيام إلى اللّيل} كلمه «الليل» مجموعه مركبى است كه داراى اجزاء زمانيّه مى باشد. و در «سِرْ من البصرة إلى الكوفة» كلمه «الكوفة» مجموعه مركبى است كه داراى اجزاء مكانيّه ـ مثل خيابانها، كوچه ها، منازل و... ـ مى باشد.
- و در «كُلْ السمكة حتّى رأسِها» كلمه «رأس» ـ در صورتى كه مجرور خوانده شود ـ به عنوان غايت مطرح است و اجزاء آن به صورت زمانى يا مكانى نيست.
- 3 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص326
(صفحه123)
پس از روشن شدن نكات فوق، به سراغ اصل بحث مى رويم تا ببينيم:
آيا غايت داخل در مغيّاست يا خارج از آن مى باشد؟
اين مسأله، يك مسأله عرفى است و براى پاسخ به آن بايد به استعمالات عرفى مراجعه كنيم. اگر متكلّم بگويد: «سرت من البصرة إلى الكوفة» آيا اين جمله در چه صورتى صادق است؟
آيا حتماً بايد سير را از وسط بصره شروع كرده و به وسط كوفه ختم كند؟ يا اگر از دروازه بصره شروع و به دروازه كوفه ختم كرد هم صادق است؟
ظاهر تعبيرات عرفى اين است كه مورد اخير نيز صادق است و غايتْ خارج از مغيّاست و فرقى بين غايت حكم و غايت موضوع هم وجود ندارد.
مسأله دوّم
آيا قضيّه مشتمل برغايت، داراى مفهوم است؟
بحث در اين است كه آيا قضيه مشتمل بر غايت، دلالت بر انتفاء حكم، هنگام حصول غايت مى كند يانه؟
نظريه مرحوم آخوند
مرحوم آخوند در كفايه نظريه اى را مطرح كرده كه شاگردان بلاواسطه و با واسطه ايشان نيز همين نظريه را پذيرفته اند و آن اين است كه در قضيه مشتمل بر غايت، قائل به تفصيل شده اند.
ايشان فرموده اند: اگر غايت، غايتِ حكم باشد، مفهومْ ثابت است. يعنى دلالت مى كند كه وقتى غايتْ تحقّق پيدا كرد، حكمْ منتفى مى شود.
ولى اگر غايت، غايتِ موضوع باشد، دليلى براى مفهوم نداريم.