جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه247)
مورد آن ندارد و كلام مولادر ارتباط با آن فرد نمى تواند حجيت داشته باشد»؟ در نتيجه در جايى كه مولا حكم را به نحو عموم مطرح مى كند، لازم نيست كه يكايك مصاديق را در نظر بگيرد. عامّ اگر چه ناظر به افراد طبيعت است ـ بر خلاف مطلق كه هيچ گونه نظارتى به افراد ندارد ـ ولى نظارت آن به صورت تفصيلى نيست. اين گونه نيست كه «أكرم كلّ عالم» ـ در جايى كه مثلاً ده عالم داريم ـ به معناى «أكرم زيداً و عمراً و بكراً و خالداً... تا نفر دهم» باشد. اين دو با هم فرق دارند. در «أكرم زيداً» همه خصوصيات ملاحظه شده است، لذا اگر مولا بخواهد «أكرم زيداً» را بگويد، بايد اكرام زيد را با همه خصوصياتى كه در زيد وجود دارد تصور كند، امّا در «أكرم كلّ عالم» اگر چه مصاديق آن  ـ مثلاً ـ بيش از ده نفر هم نباشند، اوّلاً: لازم نيست مولا تعداد مصاديق را بداند و ثانياً: لازم نيست بداند چه كسى عالم است و چه كسى عالم نيست. در جايى كه مولا حكم را به نحو عموم مطرح مى كند، يك مصلحت كلّيه در ارتباط با عموم تشخيص داده و بر اساس همان مصلحت كلّيه حكم را صادر مى كند. امّا اين كه چه كسى عالم است و چه كسى عالم نيست؟ و آيا مصاديق اين كبرى چند نفرند؟ هيچ گونه نقشى در حكم ندارد.
در نتيجه اگر مولا در عالم بودن زيد ترديد داشت، لازم نيست زيد ـ بما هو زيد ـ مورد تصور واقع شود، آنچه مورد تصور است «وجوب اكرام كلّ عالم» است و اين تصور هم تحقق دارد، خواه زيد عالم باشد يا نباشد و يا عالم بودن او مورد ترديد باشد.
اشكال دوّم: مرحوم عراقى از محلّ بحث خارج شده اند، زيرا بحث ما در تمسك به عام در شبهه مصداقّيه مخصّص است، در حالى كه ايشان با مطرح كردن مثال «شك در عالم بودن زيد»، شبهه مصداقّيه خود عام را مطرح كرده اند و در شبهه مصداقيّه خود عام، ما هم قائل به عدم جواز تمسك شديم. همان طور كه كسى نمى گويد: «در شبهه مصداقيّه مخصّص، بايد به خود دليل مخصّص مراجعه كرد».
اشكال سوّم: مراد از «شبهه مصداقيّه مخصّص» اين است كه در مصداقيت يك مورد براى مخصّص، ترديد داشته باشيم. اين ترديد، مربوط به مولا نيست. فرض اين
(صفحه248)
است كه همه مصاديق عام در نظر مولا روشن است. بحث در جايى است كه مكلّف در مصداقيت يك فرد براى مخصّص ترديد داشته باشد. مى خواهيم ببينيم آيا چنين مكلّفى مى تواند نسبت به اين فرد، به عام تمسك كند.
بنابراين به ميان آوردن شك مولا و مطرح كردن دلالت تصديقيّه و مناقشه در آن، هيچ ربطى به مانحن فيه ندارد. در مفهوم فسق، ترديدى وجود ندارد تا برطرف كردن آن، وظيفه مولا باشد. بلكه ترديد در اين است كه نمى دانيم آيا زيد ـ در خارج ـ مرتكب معصيت كبيره شده يا نه؟ و اين ترديد، ربطى به مولا ندارد.
راه سوّم: مرحوم محقّق نائينى، مى فرمايد: همه مخصّص هاى منفصل، به مخصّص متّصل برگشت مى كنند و همان طور كه در مخصّص متّصل، تمسك به عام جايز نيست، در مخصّص منفصل هم تمسك به عام جايز نيست.
مرحوم نائينى اين مطلب را با توجه به دو نكته مطرح كرده اند:
نكته اوّل:(1) مرحوم آخوند با وجود اين كه در بحث مجاز، نظريه مشهور را پذيرفته و مجاز را استعمال لفظ در غير ما وضع له مى دانستند ولى در بحث «آيا تخصيص عام مستلزم مجازيت است يانه؟» عقيده داشتند كه تخصيص عام مستلزم مجازيت نيست، يعنى با وجود اين كه مراد مولا «اكرام علماى غير فاسق» است ولى امروز كه «أكرم العلماء» را بدون تخصيص ذكر مى كند، لفظ «العلماء» در معناى مجازى استعمال نشده بلكه در همان معناى عام خودش استعمال شده است.
مرحوم آخوند براى تبيين كلام خود مى فرمود: ما دو نوع اراده داريم:
1ـ اراده استعمالى، كه دايره اش همه افراد عام را مى گيرد.
2ـ اراده جدّى، كه منحصر به علماى غير فاسق است.
ومسأله حقيقت ومجاز، در ارتباط با اراده استعمالى است نه در رابطه با اراده جدّى.
  • 1 ـ اين قسمت در كلام حضرت استاد، «دام ظلّه» به صورت اشاره مطرح شده است و ما تفصيل آن را از بحث هاى قبلى ايشان ضميمه كرديم.
(صفحه249)
مرحوم نائينى در آنجا اين كلام مرحوم آخوند را مورد اشكال قرار داده و فرمودند: ما فرقى بين اراده جدّى و اراده استعمالى نمى بينيم. آيا مراد از «أكرم العلماء» ـ كه امروز مطرح شده ـ اكرام همه علماست يا اكرام علماى غير فاسق؟
اگر مقصودش اكرام همه علماست، پس چرا مى گوييد: دايره اراده جدّى ضيق است و اراده استعمالى غير از اراده جدّى است؟
و اگر مقصودش اكرام علماى غير فاسق است، پس بايد بپذيريد كه عام در غير معناى حقيقى خودش استعمال شده است.
سپس مرحوم نائينى راه ديگرى براى اين مطرح كرده اند كه تخصيص عام مستلزم مجازيت نباشد.
نكته دوّم: در فرق بين نسخ و تخصيص گفته شده است كه حكم منسوخ، تا زمان ورود ناسخ ثابت بوده و از وقتى كه ناسخ مى آيد، منقطع مى شود ولى در مورد تخصيص، اين گونه نيست. مولايى كه ديروز «أكرم العلماء» را مطرح كرده و امروز «لا تكرم الفسّاق من العلماء» را به عنوان مخصّص آن مطرح مى كند، معنايش اين نيست كه اكرام همه علماء تا امروز واجب بوده و از امروز كه دليل مخصّص آمده، عده اى خارج مى شوند، بلكه آمدن دليل مخصّص كاشف از اين است كه مولا از همان اوّل نظرش اين بوده كه علماى غير فاسق از دايره حكم خارجند.
مرحوم نائينى سپس نتيجه مى گيرد: آمدن دليل مخصّص منفصل ـ همانند مخصّص متصل ـ كشف مى كند كه معناى «أكرم العلماء» از همان موقعى كه صادر شده، اين بوده كه «علماى غير فاسق را اكرام كن»، و همان طور كه در شبهه مصداقيّه مخصّص متّصل نمى توانستيم به عام تمسك كنيم، در شبهه مصداقيّه مخصّص منفصل هم نمى توانيم به عام تمسك كنيم.
تنها فرقى كه بين مخصّص متصل و مخصّص منفصل وجود دارد، همان اتصال و انفصال است و إلاّ در اراده و مراد مولا فرقى وجود ندارد.(1)
  • 1 ـ فوائد الاُصول، ج 1، ص 525 و 526، أجود التقريرات، ج 1، ص 458 ـ 460
(صفحه250)
بررسى كلام مرحوم نائينى: ما اگر چه اصل ادعاى مرحوم نائينى را قبول داريم و تمسك به عام در شبهه مصداقيه مخصّص منفصل را جايز نمى دانيم ولى راهى را كه ايشان مطرح كرده اند نمى پذيريم، زيرا ما اصل مبناى ايشان را قبول نداريم. در مورد مخصّص منفصل، دو دليل مستقل مطرح است كه هر كدام داراى ظهورى مستقل مى باشند. و بين اراده جدّى و اراده استعمالى تفكيك وجود دارد. وما در بحث «آيا تخصيص عام مستلزم مجازيت است يا نه؟» اين مبناى مرحوم نائينى را به تفصيل مورد نقد و بررسى قرار  داديم.

بحث دوّم: مخصّص منفصل لبّى

مراد از مخصّص لبّى، مخصّصى است كه داراى لفظ نيست، مثل مخصّصى كه عقل ثبوت آن را درك كند. البته مراد اين نيست كه عقل «صدور چنين مخصّص از ناحيه مولا» را درك كند، بلكه مراد اين است كه عقل ـ به عنوان يكى از ادلّه احكام ـ درك كند كه اين عام بايد محدود باشد و مخصّصى ـ كه عقل آن را درك كرده ـ براى آن وجود دارد.
در ميان ادلّه اربعه، كتاب و سنّت، دليل لفظى و اجماع و عقل، دليل لبّى هستند.

نظريه مرحوم آخوند

مرحوم آخوند كه در مخصّص منفصل لفظى قائل به عدم جواز تمسك به عام در شبهه مصداقيه بود، در مورد مخصّص لبّى مطلب ديگرى را بيان مى كند.
ايشان مى فرمايد: مخصّص لبّى بر دو قسم است:
1ـ گاهى از اوقات، مخصّص لبّى آن قدر روشن است كه همانند قرينه متصل به كلام است. و گويا مولا به وضوح آن اتكاء كرده است. به همين جهت نيازى نديده كه
(صفحه251)
آن را به صورت استثناء و امثال آن خارج كند.
2ـ گاهى از اوقات مخصّص لبّى به گونه اى است كه در عين اين كه عقل آن را درك مى كند و در ادراك خودش هيچ گونه ترديدى ندارد ولى مانند قرينه متصل به كلام نيست و گويا نياز است كه عبد مقدارى فكر و تأمّل كند تا به وجود آن مخصّص پى ببرد.
مرحوم آخوند مى فرمايد: بين اين دو قسم از مخصّصات لبّى، فرق وجود دارد.
قسم اوّل، همانند مخصّص متّصل است، زيرا اگر ما فرض كرديم كه مولا به اين ادراك عقل تكيه كرده و به جهت شدّت وضوحش نيازى به استثناء و امثال آن نديده است، پس گويا مولا در كلام خودش ـ به صورت مخصّص متصل ـ به آن تصريح كرده است و در شبهه مصداقيه مخصّص متصل، تمسك به عام جايز نبود زيرا كلام داراى دو ظهور نبود تا يكى را بر ديگرى مقدّم بداريم بلكه كلام داراى يك ظهور بود، پس در اين جا هم تمسك به عام جايز نخواهد بود.
امّا قسم دوّم از مخصّص لبّى اين گونه نيست. در اين جا اگر چه عقل آن را درك كرده ولى وضوحش به گونه اى نيست كه مولا به آن اتكاء كرده و خودش را بى نياز از ذكر آن بداند. مثلاً اگر مولا بگويد: «أكرم كلّ جيراني»، يعنى همه همسايگان مرا اكرام كن، در اين جا عبد با اوّلين برخورد با اين دستور مولا، چيزى به عنوان مخصّص در ذهنش نمى آيد بلكه پس از تأمّل و دقّت فكرش به اين جا منتهى مى شود كه بعضى از همسايگان مولا، دشمن او هستند و اراده جدّى مولا به اكرام دشمنش تعلّق نگرفته است.
مرحوم آخوند در مورد اين قسم ـ كه شبيه مخصّص منفصل است ـ مى گويد: اين عبد اگر در مورد يكى از همسايگان مولا ترديد كند كه آيا دشمن مولا هست يا نه؟ مى تواند به «أكرم كلّ جيراني» تمسك كند. بلكه چاره اى جز تمسك ندارد.
ولى آيا چرا در چنين موردى تمسك به عام لازم است؟
مرحوم آخوند خصوصيت اين مورد را به دو بيان مطرح كرده است: