(صفحه 403)
سؤال 1528 :اگر در مدت يك سال مهلت به فرد عنين زوجه از تمكين خوددارى كند، آيا بعد از اتمام مدت زوجه حق فسخ دارد يا بايد مدت بيشترى تمديد شود؟
جواب: اگر با اقرار زوج يا غير آن ثابت شود كه با فرض تمكين قدرت بر وطى نداشته، زوجه مى تواند فسخ كند و گرنه بايد تجديد مهلت شود.
شرط ضمن عقد نكاح
سؤال 1529 :در ضمن عقد، زوجه شرط مى كند به اينكه زوج حق ندارد بدون رضايت زوجه او را مثلا از شهر مقدس قم به جاى ديگر ببرد. پس از ازدواج زوجه با رضايت خودش با زوج رفته در روستا زندگى كرده اند. پس از مدتى به قم برگشته و مى گويد كه من نمى توانم در جاى ديگر زندگى كنم و از زوج مى خواهد كه محل سكونت و مايحتاج وى را در قم تأمين كند. زوج هم مى گويد كه بايد بروند در روستا زندگى كنند، آيا زوجه مى تواند از رفتن به روستا استنكاف كرده و مسكن و مخارج در قم را از زوج مطالبه كند؟ يا اينكه پس از رفتن وى از قم به خارج قم، حق قبلى از بين مى رود؟ به عبارت ديگر آيا با رفتن زوجه از قم به خارج قم حق اختيار مسكن وى ساقط مى شود يا نه؟
جواب: در فرض سؤال كه زوجه از شرط ضمن عقد چشم پوشى كرده و با رضايت خود عملا حق اختيار مسكن خود را اسقاط كرده، ديگر نمى تواند از رفتن استنكاف و سرپيچى كند.
سؤال 1530 :اگر عقد نكاح مشروط به باكره بودن دختر باشد، در صورت باكره نبودن دختر، آيا شوهر حق فسخ دارد؟
جواب: بلى، قابل فسخ مى باشد.
سؤال 1531 :دخترم را شوهر دادم مشروط بر اينكه او را از قم بيرون نبرد. و اما شوهر بر خلاف شرط او را از قم به شهر ديگر برد و زمانى كه به او اعتراض كردم، دختر را رها كرد و نفقه هم نداد. تكليف چيست؟
جواب: لازم است بر طبق شرط عمل كند. و در صورت تمكين زوجه، لازم است نفقه را بپردازد.
(صفحه 404)
سؤال 1532 :در عقدنامه ها دو بند زير ذكر شده است:
الف ـ ضمن عقد خارج لازمعقد نكاح زوجه شرط كرد هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و طبق تشخيص دادگاه تقاضاى طلاق ناشى از تخلف زن از وظايف همسرى يا سوء اخلاق و رفتار وى نبوده، زوج موظف است تا نصف دارايى موجود خود را كه در ايام زناشويى با او بدست آورده يا معادل آن را طبق نظر دادگاه بلاعوض به زوجه منتقل كند.
ب ـ ضمن عقد خارج لازمعقد نكاح زوج به زوجه وكالت بلاعزل با حق توكيل غير داد كه در موارد مشروحه زير با رجوع به دادگاه و اخذ مجوز از دادگاه پس از انتخاب نوع طلاق، خود را مطلقه كند. و نيز به زوجه وكالت بلاعزل با حق توكيل غير داد تا در صورت بذل از طرف او قبول بذل كند.
سؤالات زير در اين رابطه مطرح است:
1 ـ آيا بند (الف) و (ب) شرط فعل است يا شرط نتيجه؟
2 ـ آيا مى توان اين وكالت را به هم زد؟
3 ـ آيا مى توان باتوافق زوجين اين وكالت را به هم زد، يا اينكه وكالت كماكان باقى است؟
جواب: 1 ـ بند (الف) شرط فعل است نه شرط نتيجه(1) چون ذكر شده كه منتقل كند، نه اينكه مال زوجه باشد. ولى بند (ب) شرط نتيجه است.
2 ـ همانطور كه بيان شد وكالت محقق شده است. و وكالت اگر بلاعزل باشد و در ضمن عقد لازم شرط شده باشد، قابل عزل نيست.
3 ـ با توجه به اينكه وكالت مقيد به بلاعزل، شده است، اين وكالت مادامى كه
- 1 ـ شرط فعل اين است كه انجام كارى را شرط كنند. مثل اينكه كسى خانه خود را بفروشد و با خريدار شرط كند كه اگر تا يكسال پس از فروش پول خانه را آوردم، خانه را به من برگردانى (كأن يقول، إن أنا جئتك بالثمن تردّ علىّ داري) يا اينكه زن در ضمن عقد ازدواج شرط كند كه اگر زوج او را طلاق داد، مثلا، نصف اموال خود را بلاعوض به او هديه كند.
- شرط نتيجه اين است كه چيزى را كه نتيجه كارى است شرط كنند، مثل اينكه خريدار به فروشنده بگويد اگر پول را آوردم، عين مورد معامله مال خودم باشد. (كأن يقول، لو جئتك بالثمن يكون العين لي) يا مثل وكالت در موردى كه زن در ضمن عقد ازدواج بگويد من خودم را به شرط اينكه وكيل در طلاق باشم به زوجيت تو درآوردم.
(صفحه 405)
زوجيت باقى است، براى زوجه محفوظ است و قابل به هم زدن و عزل نيست. حتى با توافق طرفين.
سؤال 1533 :آيا زوج مى تواند در ضمن عقد نكاح، زوجه خود را وكيل كند كه اگر ازدواج مجدد كرد يا نفقه او را مثلا به مدت 6 ماه نداد، خود را مطلقه كند؟ و آيا چنين وكالتى صحيح است؟ بر فرض صحت آيا قابل عزل مى باشد يا خير؟
جواب: اگر به نحو شرط نتيجه شرط شده كه زن، وكيل باشد، اين وكالت صحيح است و قابل عزل نيست، به اين صورت كه زن در وقت اجراى صيغه عقد، بگويد من خودم را به شرط اينكه وكيل بلاعزل در طلاق باشم، به زوجيت تو درآوردم; و مرد هم قبول كند. چنين شرطى لازم و غير قابل عزل است. و چنانچه وكيل زن نيز به وكالت از زن، صيغه را به نحو مذكور اجرا كند، همين حكم را دارد.
سؤال 1534 :شخصى دخترى را بنا بر باكره بودن و با مهريه معمولى زنان باكره عقد كرده، ولى شرط در ضمن عقد نبوده است. بعد معلوم شده كه باكره نبوده است، حكم آن را بيان كنيد؟
جواب: در فرض سؤال، زوج حق فسخ عقد را ندارد. ولى تفاوت ما بين مهر دختر باكره و غير باكره از مهر دختر كم مى شود.
سؤال 1535 :زنى مبتلا به صرع يا بيماريهاى ديگر است كه ذاتاً مجوز فسخ نكاح نمى باشد. ولى خود را به شرط سلامتى به عقد ديگرى درمى آورد. اگر زوج بعد از دخول متوجه شود، آيا حق فسخ دارد؟ و در صورت فسخ، آيا بايد مهريه زوجه را بدهد يا خير؟
جواب: در فرض سؤال كه به شرط سلامتى ازدواج كرده و بعد معلوم شده كه قبل از عقد مبتلا به صرع بوده است، زوج حق فسخ دارد. و چون خود زن شرط سلامت كرده بوده، اگر زوج فسخ كند، زن استحقاق مهريه ندارد.
سؤال 1536 :دخترى كه بيمارى صرع داشته است، بدون اطلاع دادن به شوهر ازدواج مى كند. شوهر بعد از اطلاع روى مسائل عاطفى، اعتراض نمى كند و راضى مى شود و دخول
(صفحه 406)
هم صورت مى گيرد، بعد از مدتى كه شوهر مى بيند ادامه زندگى مشكل است، مى خواهد عقد را فسخ كند، آيا حق دارد يا خير؟ و اگر طلاق دهد بايد مهريه او را بدهد يا خير؟ و آيا مى تواند در مهريه به پدر و مادر دختر رجوع كند؟
جواب: در فرض سؤال كه بعد از توجه به مرض، تصميم به ادامه زندگى گرفته و دخول هم واقع شده است، حق فسخ ندارد. و اگر او را طلاق داد، تمام مهريه را بايد به زوجه بدهد و حق رجوع به پدر و مادر او را هم ندارد.
سؤال 1537 :زوج ادعا مى كند كه زوجه و بستگان وى قبل از عقد در توصيف زوجه گفته اند سال پنجم ابتدايى را خوانده است و پس از وقوع عقد و گذشت چند سال از زندگى، زوج متوجه مى شود كه زوجه در امتحانِ سال پنجم مردود شده است. و به زعم خودش كه خلاف وصف بوده حق فسخ دارد، لذا عقد را فسخ كرده و حدود بيست روز پس از عقد، مجدداً زوجه را به عقد انقطاعى، زن خود قرار داده است. زوجه هم تصديق مى كند كه گفته است سال پنجم ابتدايى را خوانده است. و مى گويد كه من خوانده بودم و همان را هم گفته و صحبت از مدرك به ميان نيامده است. آيا زوج حق فسخ را داشته يا نه؟ و آيا با فسخِ انجام شده، زوجه از زوجيت وى بيرون رفته و با عقد موقت زوجيت انقطاعى برقرار شده است يا زوجيت دائم از بين نرفته است؟
جواب: بطور كلى در صورتى كه قبل از عقد دختر به صفت كمالى توصيف شده، و عقد مبنيّاً بر آن واقع شده كه به منزله شرط ضمنى بوده و بعد كشف خلاف شده است، زوج حق فسخ دارد. و ظاهراً در مورد سؤال، عقد مبنى بر آن صفت واقع نشده. لذا اثبات حق فسخ مشكل است. به علاوه ظاهر مورد سؤال اين است كه دختر و بستگان او حرفى از داشتن مدرك نزده و فقط گفته اند سال پنجم را خوانده است. بنابراين اگر معلومات او به مقدار سال پنجم بوده برخلاف توصيف نبوده، و حق فسخ در بين نيست. بنابراين در فرض سؤال، فسخ عقد بىوجه و بى اثر بوده و زوجه همچنان زوجه دائمى آن شخص است.
سؤال 1538 :شخصى با دخترى ازدواج كرده، سپس معلوم شده به اين دختر دخول شده است ولى پرده بكارت حالت كششى داشته پاره نشده است، آيا زوج حق فسخ دارد؟
(صفحه 407)
جواب: بكارت از صفات كمال است. و عدم آن در سه صورت موجب حق فسخ مى شود: 1 ـ در ضمن عقد، باكره بودن شرط شده باشد، 2 ـ در ضمن اجراى صيغه عقد، دختر با صفت بكارت توصيف شده باشد، 3 ـ در هنگام خواستگارى و در گفتگوهاى تعيين مهر دختر را به عنوان باكره معرفى كنند. و عقد براساس همان گفتگوها واقع شود و دختر و ولىّ او سكوت كنند و حرفى از عدم بكارت نزنند. در اين سه صورت اگر كشف خلاف شد، زوج حق فسخ دارد. در غير اين سه صورت اگر كشف خلاف شد زوج حق فسخ ندارد، هرچند كه در عرف باكره نبودن عيب محسوب شود، يا زوج گمان و حتى اعتقاد به باكره بودن داشته باشد.
ضمناً موضوع فسخ در مورد سؤال، خصوص پرده بكارت است. پس اگر به هرجهت پرده بكارت محفوظ باشد، حق فسخ وجود ندارد.
سؤال 1539 :شخصى با دخترى ازدواج كرده است. و قبل از عروسى معلوم شده دختر قبل از اين با شخصى ازدواج كرده و طلاق گرفته است، آيا زوج حق فسخ دارد؟
جواب: صِرف ازدواج قبلى موجب حق فسخ نمى شود، چه دخول شده باشد چه نشده باشد.
سؤال 1540 :هرگاه مردى با زنى به شرط بكارت ازدواج كند و زن ثيّبه درآيد، دراين صورت، آيا از مهر چيزى كم مى شود يا نه و نيز عقد فسخ مى گردد يا خير؟
جواب: در فرض سؤال كه شرط بكارت كرده، اگر معلوم شود كه قبل از عقد باكره نبوده، شوهر اختيار دارد عقد را فسخ كند. و با فسخِ عقد اگر دخول نكرده، زن چيزى بابت مهر حق ندارد و اگر بعد از دخول فسخ كند و يا فسخ نكند و زندگى را ادامه دهد بايد مهر زن را بدهد منتهى حق دارد به نسبت تفاوت مهر ثيبه بودن و باكره بودنِ چنين زنى، از مهرالمسمى كسر كند.
راههاى محرميت فرزند خوانده
سؤال 1541 :طريقه محرميت كودكانى كه به عنوان فرزند نگهدارى مى شوند، چگونه است؟